محسنیون ۱۱۰




چهار هزار مرد (نامرد) امیر المومنین علیه السلام را برای بیعت از خانه به مسجد بردند


علامه میرجهانی قدس الله روحه الشریف می‌نویسد:


در روایت بحار است که: عمر بن الخطاب با چهار هزار مرد به در خانه هجوم آوردند که برای بیعت گرفتن حضرت علی علیه السلام را از خانه به مسجد برند، حضرت فاطمه علیها السلام در عقب در، محکم خود را به در چسبانیده بود که داخل خانه نشوند. عمر با پای خود لگدی بر در زد، در کنده شد و بر شکم فاطمه علیها السلام افتاد و محسن او سقط شد. و وقتی که جامه علی علیه السلام را می‌کشیدند که او را به مسجد برند، با اینکه دل حضرت فاطمه علیها السلام به شدت درد داشت، خود را به علی چسبانیده بود و طرف جامه را نگاه می‌داشت و به طرف خود می‌کشید، به نحوی که آن جماعت بر می‌گشتند و به روی یکدیگر می‌ریختند بر روی زمین و به زانو در می‌آمدند، و پیوسته آن‌ها جامه حضرت را می‌کشیدند و فاطمه زهرا علیها السلام هم می‌کشید تا اینکه عمر شمشیر خالد بن ولید را گرفت و با غلاف آن بر شانه فاطمه زد تا آنکه مجروح شد؛ سه مرتبه این عمل را کرد، و نتوانستند جامه را از دست فاطمه بگیرند تا اینکه جامه پاره پاره شد. یک پاره آن در دست فاطمه ماند و پاره‌های دیگر آن در دست های آن جماعت ماند. و آن جراحت بر بازوی حضرت زهرا علیها السلام بود تا وقتی که از دنیا رحلت فرمود. در اثر ضربه‌هایی که به حضرت فاطمه وارد شد، آن حضرت غش کرد، وقتی به هوش آمد که خانه خالی شده بود و حضرت علی علیه السلام را برده بودند. پرسید: علی کجا است؟ فضه گفت: مردمان او را کشیدند و برای بیعت گرفتن بردند. چون فاطمه این سخن را شنید ، لباس خود را پوشید و چادر بر سر کرد و دست حسن و حسین را گرفت و با جمعی از زن‌ها در عقب امیر مؤمنان روانه شد تا او را از دست آنها نجات دهد. چون به در مسجد رسید نظر کرد، دید ابو بکر بالای منبر پدرش نشسته و على سر پایین منبر و شمشیر در دست عمر است و می‌گوید: ای علی، بیعت کن و اگر نه گردنت را می‌زنم. صدیقه کبری، فاطمه زهرا صیحه‌ای زد و پدرش را ندا کرد.


جنة العاصمة، تألیف علامه میرجهانی، صفحه ۴۹۴-۴۹۵، چاپ موسسه فرهنگی هنری شمس الضحی




امیر المومنین علیه السلام، پیشوای خداوند در میان بندگان


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۲۰- علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن فضيل بن يسار، عن أبي جعفر (عليه السّلام) قال: إن الله عز وجل نصب عليا (عليه السّلام) علما بينه وبين خلقه فمن عرفه كان مؤمنا ومن أنكره كان كافرا ومن جهله كان ضالا ومن نصب معه شيئا كان مشركا ومن جاء بولايته دخل الجنة ومن جاء بعداوته دخل النار.


حضرت امام باقر عليه السلام فرمودند: خداوند حضرت امیر المومنین علیه السلام را میان خود و بندگانش براى پیشوایی منصوب فرموده، پس هر که [حق] او را بشناسد مومن است، و هر کس ایشان را انکار کند کافر است، و هر که در باره ایشان چیزی نداند (حق آن حضرت را نفهمد) گمراه است، و هر که با آن حضرت امام دیگری را برگزیند مشرک است، و هر که با ولایت ایشان بیاید به بهشت می‌رود، و هر که با آن حضرت دشمنی کند به دوزخ می‌رود.


الكافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ‏۲، صفحه ۳۸۸-۳۸۹، حدیث ۲۰، چاپ دار الکتب الاسلامیة



شیخ هادی نجفی حفظه الله در مورد سند روایت می‌نویسد:


الرواية معتبرة الإسناد.


اسناد روایت معتبر است.


موسوعة احادیث اهل البیت علیهم السلام، تألیف شیخ هادی نجفی، جلد ۹، صفحه ۳۷۴، حدیث ۱۱۸۵۱، چاپ دار احیاء التراث العربی





چهار هزار مرد (نامرد) امیر المومنین علیه السلام را برای بیعت از خانه به مسجد بردند


علامه میرجهانی قدس الله روحه الشریف می‌نویسد:


در روایت بحار است که: عمر بن الخطاب با چهار هزار مرد به در خانه هجوم آوردند که برای بیعت گرفتن حضرت علی علیه السلام را از خانه به مسجد برند، حضرت فاطمه علیها السلام در عقب در، محکم خود را به در چسبانیده بود که داخل خانه نشوند. عمر با پای خود لگدی بر در زد، در کنده شد و بر شکم فاطمه علیها السلام افتاد و محسن او سقط شد. و وقتی که جامه علی علیه السلام را می‌کشیدند که او را به مسجد برند، با اینکه دل حضرت فاطمه علیها السلام به شدت درد داشت، خود را به علی چسبانیده بود و طرف جامه را نگاه می‌داشت و به طرف خود می‌کشید، به نحوی که آن جماعت بر می‌گشتند و به روی یکدیگر می‌ریختند بر روی زمین و به زانو در می‌آمدند، و پیوسته آن‌ها جامه حضرت را می‌کشیدند و فاطمه زهرا علیها السلام هم می‌کشید تا اینکه عمر شمشیر خالد بن ولید را گرفت و با غلاف آن بر شانه فاطمه زد تا آنکه مجروح شد؛ سه مرتبه این عمل را کرد، و نتوانستند جامه را از دست فاطمه بگیرند تا اینکه جامه پاره پاره شد. یک پاره آن در دست فاطمه ماند و پاره‌های دیگر آن در دست های آن جماعت ماند. و آن جراحت بر بازوی حضرت زهرا علیها السلام بود تا وقتی که از دنیا رحلت فرمود. در اثر ضربه‌هایی که به حضرت فاطمه وارد شد، آن حضرت غش کرد، وقتی به هوش آمد که خانه خالی شده بود و حضرت علی علیه السلام را برده بودند. پرسید: علی کجا است؟ فضه گفت: مردمان او را کشیدند و برای بیعت گرفتن بردند. چون فاطمه این سخن را شنید ، لباس خود را پوشید و چادر بر سر کرد و دست حسن و حسین را گرفت و با جمعی از زن‌ها در عقب امیر مؤمنان روانه شد تا او را از دست آنها نجات دهد. چون به در مسجد رسید نظر کرد، دید ابو بکر بالای منبر پدرش نشسته و على سر پایین منبر و شمشیر در دست عمر است و می‌گوید: ای علی، بیعت کن و اگر نه گردنت را می‌زنم. صدیقه کبری، فاطمه زهرا صیحه‌ای زد و پدرش را ندا کرد.


جنة العاصمة، تألیف علامه میرجهانی، صفحه ۴۹۴-۴۹۵، چاپ موسسه فرهنگی هنری شمس الضحی




شدت دشمنی عمر بن خطاب با خاندان نبوت صلوات الله علیهم


عالم بزرگ شیعه، محدث جلیل القدر عماد الدین طبری رضوان الله علیه در کتاب شریف کامل بهائی آورده است که امیر المومنین علیه السلام فرمودند:


ما عادي احد قوماً اشد من معادات عمر لاهل بيت الرسول صلي الله عليه و آله.


هیچ کس با هیچ قومی به شدت عمر با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) دشمنی نورزید.


کامل بهائی، تألیف عماد الدین طبری، صفحه ۳۵۳




خطبه الغدرة؛ خطبه‌ای کم‌تر شنیده شده از امیر المومنین علیه السلام خطاب به غاصبین خلافت


علامه میرجهانی قدس الله روحه الشریف می‌نویسد:


در کتاب صوارم الحاسمة فی تاریخ اهراء فاطمة، تألیف علامه محدث آقا فتح الله کمالی استر آبادی، مأخوذ از نسخه مخطوط که در نجف اشرف در کتابخانه شوشتری‌ها، از موقوفات مرحوم شیخ علی محمد نجف آبادی، و از کتاب کشف اللئالی ابن العرندس نقل کرده که چنین روایت کرده:


ایَّتُهَا الْغَدَرَةُ الْفَجَرَةُ، وَ النَّطَفَةُ الْقَذَرَةُ الْمَذَرَةُ، وَ الْبَهیمَةُ السَّآئمَةُ، نَهَضْتُمْ عَلى‏ اقْدامِکُمْ، وَ شَمَّرْتُمْ لِلضَّلالِ عَنْ ساعِدِکُمْ، تَبْغُونَ بِذلِکَ النِّفاقَ، وَ تُحِبّوُنَ مُراقَبَةَ الْجَهْلِ وَ الشِّقاقِ افَظَنَنْتُمْ انَّ سُیُوفَکُمْ ماضِیَةٌ، وَ نُفوُسَکُمْ واعِیَةٌ، الا سآءَ ما قَدَّمْتُمْ انْفُسَکُمْ. ایَّتُهَا الْأَوَقَةُ الْمُتَشَتِّتَةُ بَعْدَ اجْتِماعِها، وَ الْمُلْحِدَة بَعْدَ انْتِقاعِها، وَ انْتُمْ غَیْرُ مُراقِبینَ، وَ لا مِنَ اللَّهِ بِخآئِفینَ، اجَلْ وَ اللَّهِ ذلِکَ امْرٌ ابْرَزَتْهُ ضَمآئِرُکُمْ، وَ اضْرَبَتْ عَنْ مَحْضِهِ خُبْثُ سَرآئِرِکُمْ فَاسْتَبْقوُا انْتُمْ الْجَذَلُ بِالباطِلِ فَتَنْدِمُوا، وَ نَسْتَبْقى‏ نَحْنُ الْحَقَّ فَیَهْدینا رَبُّنا سَوآءَ السَّبیلِ، وَ یُنْجِزُ لَنا ما وَعَدَنا عَلىَ الصَّبْرِ الْجَمیلِ وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبیدِ. فَدَحْضاً دَحْضاً، وَ شَوْهَةً شَوْهَةً، لِنُفُوسِکُمُ الَّتى‏ رَغِبَتْ بِدُنْیا طالَ ما حَذَّرَکُمْ رَسوُلُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ عَنْها، فَعَلِقْتُمْ بِاَطْرافِ قَطیعَتِها، وَ رَجَعْتُمْ مُتَسالِمینَ دُونَ جَدیعَتِها، زَهِدَتْ نُفوُسُکُمْ الْأَمَّارَةُ فىِ الْأخِرَةِ الْباقِیَةِ، وَ رَغِبَتْ نُفوُسُنا فیها زَهِدْتُم‏ فیهِ، وَ الْمَوْعِدُ قَریبٌ، وَ الرَّبُّ نِعْمَ الْحاکِمُ. اوَ تُضْرَبُ اَّهْرآءُ نَهْراً، وَ یُؤْخَذُ مِنَّا حَقُّنا قَهْراً وَ جَبْراً فَلا نَصیرَ وَ لا مُجیرَ، وَ لا مُسْعِدَ وَ لا مُنْجِدَ، فَلَیْتَ ابْنَ ابى‏ طالِبٍ ماتَ قَبْلَ یَوْمِهِ فَلا یَرَى الْکَفَرَةَ الْفَجَرَةَ قَدِ ازْدَحَموُا عَلى‏ ظُلْمِ الطَّاهِرَةِ الْبَرَةِ فَتَبّاً تَبّاً وَ سُحْقاً سُحْقاً، ذلِکَ امْرٌ الىَ اللَّهِ مَرْجِعُهُ، وَ الى‏ رَسوُلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ مَدْفَعُهُ، فَقَدْ عَزَّ عَلىَ ابْنِ ابیطالِبٍ انْ یُسَوَّدَ مَتْنُ فاطِمَةَ ضَرْباً، وَ قَدْ عُرِفَ مَقامُهُ، وَ شُوهِدَتْ ایَّامُهُ، فَلا یَثُورُ الى‏ عَقیلَتِهِ، وَ لا یُصِرُّ دُونَ حَلیلَتِهِ، فَالصَّبْر ایْمَنُ وَ اجْمَلُ، وَ الرِّضا بِما رَضِىَ اللَّهُ بِهِ افْضَلُ، لِکَیْلا یَزوُلَ الْحَقُّ عَنْ وَقْرِهِ، وَ یَظْهَرَ الْباطِلُ مِنْ وَکْرِهِ، حَتّى‏ الْقى‏ رَبّى‏ فَاَشْکُو الَیْهِ مَا ارْتَکَبْتُمْ مِنْ غَصْبِکُمْ حَقّى‏ وَ تَماطُلِکُمْ صَدْرى‏، وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ، وَ ارْحَمُ الرَّاحِمینَ، وَ سَیَجْزىِ اللَّهُ الشَّاکِرینَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ».


امیر المومنین علیه السلام پس از اینکه آن حضرت را به مسجد بردند تا از او بیعت بگیرند، خطبه‌ای ایراد فرمود که متن آن خطبه چنین است: اى شکنندگان عهد و پیمان! اهل فسق و فجور و گناهان! و مرتکبین کارهاى حرام! و اى متهمین به ریبه و آلودگان به عیب و فساد که مردمان از فساد اخلاق شما دورى کنندگانند! اى اشخاص خبیث النفس نفهم بی‌تمیزى که مانند حیوانات چراکننده حق را از باطل تمیز نمی‌دهید! روى قدم‌هاتان بلند شده‌اید، و آستین‌هاى خود را بالا برده‌اید براى گمراهى تا به آن، آتش نفاق را دامن زنید و دوست می‌دارید، مراقب نادانى و مخالفت باشید. آیا گمان کرده‌اید که شمشیرهاى شما تیز و برنده است، و نفس‌هاى شما حفظ کننده و گردآورنده است؟ بد چیزى براى خود پیش فرستادید. اى گروهى که پس از گرد آمدن با هم پراکنده خواهید شد، و عدول ‏کننده از حق و اهل نزاع و جدال می‌باشید، نه مراقب حقید، و نه از خدا می‌ترسید. آرى به ذات خدا قسم! آن امرى است که ضمیرهاى شما آن‌را بروز داده است از صیحه فزعناک، آن خباثت باطن‌هاى شما پیشى می‌گیرد به ثابت بودن در باطل، پس پشیمان خواهید شد، و ما هم بر حق باقى می‌مانیم، پروردگار ما ما را به راه راست راهنمایى می‌کند، و وفا می‌کند براى ما آنچه را که وعده داده است ما را از جهت صبر و بردبارى پاکیزه‌اى که کرده و می‌کنیم، و نیست پروردگار تو ستم ‏کننده مر بندگان را. این کردار شما باطل و ناچیز شدنى است، خدا زشت و قبیح گرداند روهاى شما را، و لعنت کند شما را براى آن که نفس‌هاى شما میل کرده است به دنیایى که به درازى کشید زمانى که رسول خدا صلی الله علیه و آله شما را می‌ترسانید از دوستى و علاقه به آن، و دل بسته‌اید به جانب آن، و انواع متاع و لذات آن، و برگشته‌اید و دست بدست یکدیگر داده‌اید به دشمنى در مقابل کسى که وادار کرده است نفس خود را بر مشقت عظیمه براى ظفر یافتن‏ به حاجتى که دارد. ترک کرده است نفس‌هاى امّاره شما آخرت باقى را، و حال آن‌که نفس‌هاى ما رغبت دارد در آنچه که شما ترک کرده‌اید، وعده‌گاه ما و روز وعده یعنى قیامت نزدیک است و پروردگار خوب حاکمى است. آیا زهرا زده می‌شود به زجر؟ و حق ما از ما گرفته می‌شود به قهر و غلبه و جبر؟ پس هیچ یاری‌کننده و نجات‌دهنده‌اى نیست، و هیچ معین و یاورى نیست. کاش پسر ابی طالب پیش از این روز مرده بود، و نمی‌دید که کفار و فجار هجوم بیاورند و ازدحام کنند بر ظلم و ستم کردن در حق فاطمه‌اى که پاکیزه و نیکوکار است، خدا ایشان را هلاک کند، و ملازم خسران قرار دهد، و دور گرداند آن‌ها را از رحمت خود، این کارى که کردند بازگشت آن به‌سوى خداست، و دفاع آن با رسول خدا صلی الله علیه و آله است. بسیار دشوار است بر پسر ابی طالب که پشت فاطمه از زدن سیاه شود، و حال آن که از پیش مقام او شناخته شده بود، و روزهاى عزت و عظمت او دیده شده بود، و از جا جستن نکند به حمایت عقیله خود، و اصرارى نداشته باشد در دفع ضرر از حلیله خود، پس میمنت صبر و بردبارى زیادتر و پاکیزه‌تر است، و خوشنود بودن به آنچه که خدا به آن خشنود است برتر و بهتر است، براى این که حق از ثبات و س خود بیرون نرود و به جاى بماند، و باطل هم در جاى خود ظاهر شود تا وقتى که ملاقات کنم رحمت پروردگار خود را، و به‌سوى او شکایت کنم از آنچه که شماها مرتکب شدید از غصب کردن شما حق مرا، و عقب انداختن و تعلل ورزیدن از آنچه در سینه من است، و او بهترین حکم‌کنندگان، و رحم‌کننده‌ترین رحم‌کنندگان است، و زود باشد که جزا دهد خدا سپاسگزاران را، و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است.


جنة العاصمة، تألیف علامه میرجهانی، صفحه ۴۹۶-۴۹۸، چاپ موسسه فرهنگی هنری شمس الضحی



حدیث عرضه دین


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است


حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اَلْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَسَنِیِّ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ ع فَلَمَّا أَبْصَرَنِی قَالَ لِی مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا اَلْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِیُّنَا حَقّاً قَالَ فَقُلْتُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَیْکَ دِینِی فَإِنْ کَانَ مَرْضِیّاً أَثْبُتُ عَلَیْهِ حَتَّى أَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ هَاتِ یَا أَبَا اَلْقَاسِمِ فَقُلْتُ إِنِّی أَقُولُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ- لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ خَارِجٌ مِنَ اَلْحَدَّیْنِ حَدِّ اَلتَّعْطِیلِ [وَ حَدِّ اَلْإِبْطَالِ ] وَ حَدِّ اَلتَّشْبِیهِ وَ إِنَّهُ لَیْسَ بِجِسْمٍ وَ لاَ صُورَةٍ وَ لاَ عَرَضٍ وَ لاَ جَوْهَرٍ بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ اَلْأَجْسَامِ وَ مُصَوِّرُ اَلصُّوَرِ وَ خَالِقُ اَلْأَعْرَاضِ وَ اَلْجَوَاهِرِ وَ رَبُ‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ مَالِکُهُ وَ جَاعِلُهُ وَ مُحْدِثُهُ وَ إِنَّهُ حَکِیمٌ لاَ یَفْعَلُ اَلْقَبِیحَ وَ لاَ یُخِلُّ بِالْوَاجِبِ وَ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ اَلنَّبِیِّینَ فَلاَ نَبِیَّ بَعْدَهُ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ وَ إِنَّ شَرِیعَتَهُ خَاتِمَةُ اَلشَّرَائِعِ لاَ شَرِیعَةَ بَعْدَهَا إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ وَ أَقُولُ‌ إِنَّ اَلْإِمَامَ وَ اَلْخَلِیفَةَ وَ والی وَلِیَّ اَلْأَمْرِ بَعْدَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ أَنْتَ یَا مَوْلاَیَ فَقَالَ ع وَ مِنْ بَعْدِی اَلْحَسَنُ اِبْنِی وَ کَیْفَ اَلنَّاسُ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ ذَلِکَ یَا مَوْلاَیَ قَالَ ع لِأَنَّهُ لاَ یُرَى شَخْصُهُ وَ لاَ یَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً قَالَ فَقُلْتُ أَقْرَرْتُ وَ أَقُولُ إِنَّ وَلِیَّهُمْ وَلِیُّ اَللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اَللَّهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اَللَّهِ وَ مَعْصِیَتَهُمْ مَعْصِیَةُ اَللَّهِ وَ أَقُولُ إِنَ‌حَقٌّ وَ اَلْمُسَاءَلَةَ فِی اَلْقَبْرِ حَقٌّ وَ إِنَّ اَلْجَنَّةَ حَقٌّ وَ اَلنَّارَ حَقٌّ وَ اَلصِّرَاطَ حَقٌّ وَ اَلْمِیزَانَ حَقٌ‌ وَ أَنَّ اَلسََّاعَةَ آتِیَةٌ لاََ رَیْبَ فِیهََا وَ أَنَّ اَللََّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی اَلْقُبُورِوَ أَقُولُ إِنَّ اَلْفَرَائِضَ اَلْوَاجِبَةَ بَعْدَ اَلْوَلاَیَةِ اَلصَّلاَةُ وَ اََّکَاةُ وَ اَلصَّوْمُ وَ اَلْحَجُّ وَ اَلْجِهَادُ وَ اَلْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیُ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ حُقُوقُ اَلْوَالِدَیْنِ فَقُلْتُ هَذَا دِینِی وَ مَذْهَبِی وَ عَقِیدَتِی وَ یَقِینِی قَدْ أَخْبَرْتُکَ بِهِ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع یَا أَبَا اَلْقَاسِمِ هَذَا وَ اَللَّهِ دِینُ اَللَّهِ اَلَّذِی اِرْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَیْهِ ثَبَّتَکَ اَللَّهُ‌ بِالْقَوْلِ اَلثََّابِتِ فِی اَلْحَیََاةِ اَلدُّنْیََا وَ فِی اَلْآخِرَةِ .


حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام گفت: بر مولای خود علی بن محمد (امام هادی علیه السلام) وارد شدم. چون نظر ایشان بر من افتاد، فرمود: خوش آمدی، اى ابو القاسم! به راستی، تو از دوستان حقیقی ما هستی. گفتم: ای پسر پیامبر ! میل دارم دینم را بر شما عرضه بدارم، که اگر مورد پسند بود، بر آن ثابت باشم تا به لقاى خداوند عز و جل برسم. امام علیه السلام فرمودند: عقائد خود را اظهار نما. گفتم: من معتقدم که خدای متعال، یکی است و چیزی مانند او نیست، و از دو حد ابطال و تشبیه، بیرون است. خداوند، جسم و صورت و عرض و جوهر نیست؛ بلکه اوست که اجسام را جسمیت داده و صورت‏‌ها را صورت بخشیده و اعراض و جواهر را آفریده است. او پروردگار همه چیز و مالک و آفریننده پدیده‌هاست، و [عقیده دارم که‏] محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده او، خاتم پیغمبران است و پس از ایشان تا روز قیامت، پیامبری نخواهد بود. شریعت ایشان، آخرین شرایع بوده و پس از او تا روز قیامت، دینی نخواهد آمد. عقیده من در باره امامت، این است که امام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله امیر مومنان علی بن ابی طالب علیه السلام است و پس از او حسن و پس از وی حسین و سپس علی بن الحسین و سپس محمد بن علی و سپس جعفر بن محمد و سپس موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی و سپس محمد بن علی علیهم السلام و پس از این‌ها، امام مفترض الطاعه، شما هستید. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمودند: و پس از من، فرزندم حسن، امام است؛ لیکن مردم در باره امام پس از او، چه خواهند کرد؟ گفتم ای مولاى من! مگر جریان زندگی امام پس از او، از چه قرار است؟ فرمود: شخص امام بعد از فرزندم حسن، دیده نمی‌شود و بردن اسمش بر زبان‏‌ها ممنوع است تا آن گاه که [از پس پرده غیبت‏] بیرون بیاید و زمین را از عدل و داد پر نماید، همان طور که از ظلم و ستم پر شده است. گفتم: [به این امام غایب هم‏] اقرار دارم و نیز می‌گویم: دوست آنان، دوست خدا و دشمن آنان، دشمن خداست، طاعت آنان، طاعت خدا و نافرمانی از آنان، نافرمانی از خداست. من عقیده دارم که معراج، پرسش در قبر، بهشت، دوزخ ، صراط و میزان حقند، و روز قیامت خواهد آمد و در وجود آن شکی نیست و خداوند، همه مردگان را زنده خواهد کرد. نیز عقیده دارم که واجبات، پس از اعتقاد به ولایت (امامت)، عبارت‌اند از: نماز ، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمودند: اى ابو القاسم ! به خدا سوگند، این [عقاید]، دین خداست که آن را براى بندگانش برگزیده است. پس بر آن، ثابت باش. خداوند، تو را بر طریق ثابت در زندگی دنیا و آخرت پایدار بدارد!


مصنفات الشیخ الصدوق، صفات الشیعة، حدیث ۶۸



پی نوشت: این حدیث یکی از مهم ترین احادیث عقاید است که شیعیان باید از آن پیروی کنند.



مناظره هشام بن حکم رحمه الله با ضرار بن عمرو ضبی بر سر حقانیت امیر المومنین علیه السلام بر ابی بکر


سید مرتضی علم الهدی رحمه الله می‌نویسد:


وأخبرني الشيخ أدام الله عزه قال: دخل ضرار بن عمرو الضبي على يحيى بن خالد البرمكي فقال له: يا أبا عمرو هل لك في مناظرة رجل هو ركن الشيعة ؟ فقال ضرار: هلم من شئت. فبعث إلى هشام بن الحكم رحمه الله فأحضره فقال له: يا أبا محمد هذا ضرار وهو من قد علمت في الكلام والخلاف لك فكلمه في الامامة. فقال له: نعم. ثم أقبل على ضرار، فقال: يا أبا عمرو خبرني على ما تجب الولاية والبراءة أعلى الظاهر أم على الباطن ؟ فقال ضرار: بل على الظاهر فان الباطن لا يدرك إلا بالوحي قال هشام: صدقت. فأخبرني الآن أي الرجلين كان أذب عن وجه رسول الله صلى الله عليه وآله بالسيف وأقتل لاعداء الله بين يديه وأكثر آثارا في الجهاد أعلي بن أبي طالب أو أبو بكر ؟ فقال: بل علي بن أبي طالب، ولكن أبا بكر كان أشد يقينا. فقال هشام. هذا هو الباطن الذي قد تركنا الكلام فيه وقد اعترفت لعلي - عليه السلام - بظاهر عمله من الولاية وأنه يستحق بها من الولاية ما لم يجب لابي بكر فقال ضرار هذا هو الظاهر نعم. ثم قال له هشام: أفليس إذا كان الباطن مع الظاهر فهو الفضل الذي لا يدفع ؟ فقال لهضرار بلى فقال له هشام: ألست تعلم أن رسول الله صلى الله عليه وآله قال لعلي: أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا انه لا نبي بعدي ؟ قال ضرار نعم. قال هشام: أفيجوز أن يقول له هذا القول إلا وهو عنده في الباطن مؤمن ؟ قال: لا. قال هشام: فقد صح لعلي - عيه السلام - ظاهره وباطنه ولم يصح لصاحبك لا ظاهر ولا باطن والحمد لله.


جناب شیخ مفید رحمه الله مرا خبر داد و گفت: ضرار بن عمرو الضبی نزد یحیی بن خالد برمکی آمده، به او گفت: يا ابا عمرو آیا می‌توانی با مردی که یکی از ارکان شیعه است مناظره کنی؟ ضرار گفت: یا الله! هر که باشد [با او مناظره میکنم]. او نیز پی هشام بن حکم فرستاد و او را احضار کرد. [چون حاضر شد] گفت: یا ابا محمد، این مرد ضرار است که تو به دانش او در علم کلام و نیز مخالفتش با خود آگاهی. پس با او در باره امامت به گفتگو بپرداز. هشام گفت: باشد. سپس رو به ضرار کرد و گفت: یا ابا عمرو، مرا آگاه کن که ولایت و برائت بر ظاهر واجب است یا بر باطن؟ ضرار گفت: بر ظاهر واجب است، چرا که باطن جز با وحی شناخته نشود و ادراک نگردد. هشام گفت: درست گفتی. حال مرا آگاه ساز که آن دو مرد کدام بیشتر از دیگری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را با شمشیر حمایت کرد و بیشتر از دیگری در زمان زندگانی ایشان دشمنان خداوند را هلاک کرد و بیشتر از دیگری آثار جهاد از خود به جا گذاشت [و با دشمنان جنگید]؟ علی بن ابی طالب علیهما السلام يا ابو بكر؟ ضرار گفت: علی بن ابی طالب ولی ابو بكر يقين بیشتری داشت. هشام گفت: این یقین همان باطنی است که قرار شد در باره آن سخن نگوییم. حال تو به ولایت علی علیه السلام با توجه به ظاهر کردارش اعتراف کردی، همان که برای ابو بکر واجب نشد. ضرار گفت: بله این ظاهر است [و آن را می‌پذیرم]. پس از آن هشام گفت: آیا این گونه نیست که چون باطن با ظاهر همساز باشد فضیلتی خواهد بود که هیچ نمی‌توان آن را کنار گذاشت؟ ضرار گفت: آری این گونه است. هشام گفت: آیا می‌دانی که پیامبر صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمودند: جایگاه تو نسبت به من چون جایگاه هارون علیه السلام است نسبت به موسی علیه السلام، جز آنکه دیگر پیامبری پس از من نخواهد بود؟ ضرار گفت: آری می‌دانم. پس هشام به او گفت: آیا ممکن است که پیامبر صلی الله علیه و آله چنین سخنی به علی علیه السلام بگوید ولی علی نزد ایشان در باطن مومن نباشد؟ گفت: خیر. هشام گفت: پس الحمد لله به حتم ظاهر و باطن على علیه السلام به درستی اثبات شد ولی برای سرور و امام تو، نه ظاهری اثبات شد و نه باطنی.


الفصول المختارة، تألیف سید مرتضی علم الهدی، صفحه ٢٨




فتنه‌ی سخت‌تر از دجال


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


۱۴- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اَلْمُتَوَكِّلُ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْخَزَّازِ قَالَ سَمِعْتُ اَلرِّضَا ع يَقُولُ إِنَّ مِمَّنْ يَتَّخِذُ مَوَدَّتَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ لَمَنْ هُوَ أَشَدُّ لَعْنَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنَ اَلدَّجَّالِ فَقُلْتُ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بِمَا ذَا قَالَ بِمُوَالاَةِ أَعْدَائِنَا وَ مُعَادَاةِ أَوْلِيَائِنَا إِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ اِخْتَلَطَ اَلْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ اِشْتَبَهَ اَلْأَمْرُ فَلَمْ يُعْرَفْ مُؤْمِنٌ مِنْ مُنَافِقٍ.


احمد بن محمد خزاز رضوان الله علیه گوید: از حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیهما شنیدم می فرمودند: فتنه‌ی برخی از کسانی که ادعای محبت ما را دارند، بر شیعیان ما، از فتنه ی دجال سخت‌تر است! راوی پرسید: به چه علت؟ حضرت فرمودند: زیرا با دشمنان ما دوستی و با دوستان ما دشمنی می‌کنند. این کار باعث آمیخته شدن حق و باطل است و امر را بر مردم مشتبه می‌سازد، تا جایی که مومن از منافق تشخیص داده نمی‌شود.


مصنفات الشیخ الصدوق، صفات الشیعة، حديث ۱۴




عاقبت عبادات منکر ولایت امیر المومنین علیه السلام


حضرت صادق علیه السلام فرمودند: هرکه اقرار به ولایت امیرالمومنین علیه السلام نکند، اعمال و عباداتش باطل شود، مانند خاکستری که در معرض تند باد قرار گیرد.


تفسیر جامع، تالیف آیت الله بروجردی رحمه الله، جلد ۳، صفحه ۴۲۹




حقانیت غدیر و امامت و ضلالت خلفای غاصب در کلام حضرت زهرا سلام الله علیها


شیخ ابو القاسم خزاز قمی رضوان الله علیه روایت کرده است:


حدثنا علی بن الحسین، قال حدثنا محمد بن الحسین الکوفی، قال حدثنا محمد بن علی بن زکریا، عن عبد الله بن الضحاک، عن هشام بن محمد، عن عبد الرحمن، عن عاصم بن عمر، عن محمود بن لبید قال: لما قبض رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم کانت فاطمة تأتی قبور الشهداء وتأتی قبر حمزة وتبکی هناک، فلما کان فی بعض الایام أتیت قبر حمزة رضی الله عنه فوجدتها صلوات الله علیها تبکی هناک، فأمهلتها حتى سکتت، فأتیتها وسلمت علیها وقلت: یا سیدة النسوان قد والله قطعت أنیاط قلبی من بکائک. فقالت: یا با عمر یحق لی البکاء، ولقد اصبت بخیر الاباء رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم، واشوقاه الى رسول الله، ثم أنشأت علیها السلام تقول: إذا مات یوما میت قل ذکره * وذکر ابى مات والله اکثر. قلت: یا سیدتی انی سائلک عن مسألة تلجلج فی صدری. قالت: سل. قلت: هل نص رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم قبل وفاته على علی بالامامة ؟ قالت: واعجباه أنسیتم یوم غدیر خم. قلت: قد کان ذلک، ولکن أخبرینی بما أسر الیک. قالت: أشهد الله تعالى لقد سمعته یقول: علی خیر من أخلفه فیکم، وهو الامام والخلیفة بعدی، وسبطی وتسعة من صلب الحسین أئمة أبرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیین، ولئن خالفتموهم لی الاختلاف فیکم الى یوم القیامة. قلت: یا سیدتی فما باله قعد عن حقه ؟ قالت: یا با عمر لقد قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم: مثل الامام مثل الکعبة إذ تؤتى ولا یأتی - أو قالت: مثل علی - ثم قالت: أما والله لو ترکوا الحق على أهله واتبعوا عترة نبیه لما اختلف فی الله تعالى اثنان، ولورثها سلف عن سلف وخلف بعد خلف حتى یقوم قائمنا التاسع من ولد الحسین، ولکن قدموا من أخره وأخروا من قدمه الله، حتى إذا ألحد المبعوث وأوذعوه الحدث المحدوث واختاروا بشهوتهم وعملوا بآرائهم، تبا لهم أو لم یسمعوا الله یقول " وربک یخلق ما یشاء ویختار ما کان لهم الخیرة " بل سمعوا ولکنهم کما قال الله سبحانه " فانها لاتعمى الابصار ولکن تعمى القلوب التی فی الصدور "، هیهات بسطوا فی الدنیا آمالهم ونسوا آجالهم، فتعسا لهم وأضل أعمالهم، أعوذ بک یا رب من الحور بعد الکور.


محمود بن لبید گوید: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، حضرت فاطمه سلام الله علیها نزد قبر شهدای احد و قبر حمزه علیه و می‌آمد و در آنجا می‌گریست؛ روزى آن حضرت را دیدم که بالاى قبر حمزه آمده و گریه می‌کند؛ او را به حال‏ خود گذاردم تا آرام شد، [آنگاه] نزدش آمدم و بر او سلام کردم و عرض کردم: اى سرور ن شما که [با این گریه خود] شاهرگ قلب مرا پاره کردید؟ فرمود: اى ابا عمر، گریه بر من سزاوار نیست زیرا به فقدان بهترین پدران یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفتار شدم، سپس این شعر را [که ترجمه‏‌اش این است] انشاء فرمود: هر که مرد، نامش از بین رود ولی نام پدر من به خدا سوگند تا من زنده‏‌ام بزرگ است. عرض کردم: اى بانوی من، سوالى دارم که در سینه من خلجان کرده و می‌خواهم از شما بپرسم؟ فرمود: بپرس، عرض کردم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از مرگش به امامت علی علیه السلام تصریح کرد؟ فرمود: بسیار عجیب است! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده‏‌اید؟ عرض کردم: بلی [جریان غدیر خم] صحیح است، ولی به آنچه در پنهانی [رسول خدا صلى الله علیه و اله] به شما خبر داده مرا آگاه فرما. فرمود: خدا را گواه می‌گیرم که شنیدم می‌فرمود: علی بهترین کسی است که او را پس از خود در میان شما می‌گذارم؛ و او امام و خلیفه بعد از من می‌باشد، و پدر دو سبط من است، و نه تن از صلب حسین امامان نیکوکارند، که اگر پیرویشان کنید ایشان را راهنمایانی هدایت‏ کننده وهدایت شده می‌یابید، و اگر مخالفتشان کنید اختلاف و تفرقه تا روز قیامت در میان شما باشد، عرض کردم: اى بانوى من پس برای چه از گرفتن حقش خوددارى کرد؟ فرمود: اى ابا عمر رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: مثل امام - یا آنکه فرمود: مثل علی - همانند کعبه است که به سوی او روند و او به جانب کسی نمی‌آید؛سپس فرمود: به خدا سوگند اگر حق را بر اهلش واگذارده بودند و از عترت پیغمبرشان پیروی کرده بودند در باره خداوند دو نفر با هم اختلاف نمی‌کردند و گذشتگان و آیندگان [امامت] را از هم ارث می‌بردند تا قائم ما که نهمین فرزند حسین است قیام کند، ولکن آن کس که خدایش به عقب انداخته مقدم داشتند و آن کس که خدایش مقدم داشته به عقب انداختند تا آن گاه که فرستاده حق را در لحد نهاده و به خاک سپردند، و خواسته دل خود را برگزیده [و پیرویش کردند] و به راى خود عمل نمودند، نابودى بر آن‌ها باد؛ آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود: پروردگار تو آنچه را که می‌خواهد خلق می کند و هرچه را بخواهد اختیار می‌کند و برای آنان اختیاری نیست؟ افسوس، [که سران سقیفه] آرزوها [و هوس‌های] خود  را در دنیا تحقق بخشیدند و از آینده خود غافل ماندند، خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند؛ ای پروردگار من به تو پناه می برم از کمی یاران پس از پیروزی و فراوانی آنان.


کفایة الاثر، تالیف ابو القاسم خزاز، صفحه ۳۰۲-۳۰۴، حدیث ۱۲۳، چاپ انتشارات دلیل ما




شهادت حضرت زهرا علیها السلام در کلام قاضی نعمان مغربی


قاضی نعمان (متوفی ۳۶۳ هجری قمری) که اسماعیلی مذهب است در شعر خود به شرح کامل وقایع ناگوار پس از وفات (شهادت) پیامبر صلی الله علیه و آله می‌پردازد و می‌گوید:


حتى أتوا باب البتول فاطمة

وهحالهم قالية مصارمة

فوقفت عن دونه تغدلهم

فكسر الباب لهم اولهم

فاقتحموا حجابها فغولت

فضربوها بينهم فأسقطت


[عمر و همراهان] آمدند تا به در خانه فاطمه (علیها السلام) رسیدند، فاطمه که از آنان ناراحت بود، پشت در ایستاد تا آنان را باز دارد، اما سر کرده آنان (عمر) در را شکست و مهاجمان وارد خانه شدند. فاطمه فریاد بر آورد، پس او را چنان زدند که فرزندش را سقط کرد.


سپس به تدفين شبانه آن حضرت و اینکه ایشان با اندوه و ناراحتی از دنیا رفتند، اشاره می‌کند و در آخر این بیت را می‌آورد:


صل عليها ربها من ماضية

وهي عن الامة غير راضية


خداوند بر او درود و رحمت فرستد؛ اما او از دست امت پیامبر صلی الله علیه و آله ناخشنود بود.


شهادت مادرم زهرا علیها السلام افسانه نیست، صفحه ۷۱-۷۲، به نقل از کتاب الارجوزة المختارة



ورد لب مهدی شده هر شب، هر روز

بر قاتل بی‌حیای زهرا لعنت.



مشروط بودن صحت عبادات به اعتقاد به ولایت ائمه اثنا عشر علیهم السلام


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


صحت عبادت مشروط است به اعتقاد به امامت ائمه اثنا عشر صلوات الله عليهم است و بدون آن عبادت ثمره‌ای نمی‌بخشد بلکه باعث عقاب می‌شود و این معنی اجماعی علمای شیعه است، و احادیث در این باب متواتر است، چنانچه ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که چون بنده را در مقام حساب نزد خداوند عالمیان می‌دارند، اول چیزی که از از سوال می‌کنند از نماز و زكات و روزه و حج و ولایت ما اهل بیت است، پس اگر اقرار به ولایت داشته و بر آن حال مرده باشد نماز و روزه و زكات و حجش را قبول می‌کنند، و اگر اقرار به ولایت ما نداشته هیچ عملی را از اعمال او را قبول نمی‌کنند.


عین الحیات، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۱۹۳، چاپ انتشارات انوار المهدی علیه السلام




ندای الهی و ندای شیطان پیش از ظهور


شیخ طوسی رحمه الله روایت کرده است:


أحمد بن إدريس، عن علي بن محمد بن قتيبة، عن الفضل بن شاذان، عن الحسن بن محبوب، عن أبي حمزة الثمالي قال: قلت لابي عبد الله عليه السلام: إن أبا جعفر عليه السلام كان يقول: خروج السفياني من المحتوم، والنداء من المحتوم، وطلوع الشمس من المغرب من المحتوم، وأشياء كان يقولها من المحتوم. فقال أبو عبد الله عليه السلام: واختلاف بني فلان من المحتوم، وقتل النفس اكية من المحتوم وخروج القائم من المحتوم. قلت: وكيف يكون النداء ؟. قال: ينادي مناد من السماء أول النهار يسمعه كل قوم بألسنتهم: ألا إن الحق في علي وشيعته. ثم ينادي إبليسفي آخر النهار من الارض: ألا إن الحق في عثمان وشيعته فعند ذلك يرتاب المبطلون .


ابی حمزه ثمالی رحمه الله گفته است: خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم که امام باقر علیه السلام می‌فرمودند: خروج سفیانی، ندای آسمانی و طلوع خورشید از مغرب، از جمله حتمیات هستند و امور دیگری را هم می‌فرمودند که از حتمیات هستند. امام صادق علیه السلام فرمودند: و اختلاف بنی فلان در بین خودشان، و قتل نفس زکیه و خروج قائم ما نیز از جمله حتمیات است و حتما اتفاق می‌افتد. عرض کردم: ندا چگونه اتفاق می‌افتد؟ حضرت فرمودند: ندا کننده‌ای از آسمان در اول روز ندا می‌کند به صورتی که همه مردم با هر زبانی آن را می‌شنوند و ندا این است: بدانید که حق با علی و پیروان اوست. پس از آن و در آخر روز شیطان ندایی می‌کند که منشأش در زمین است نه در آسمان: بدانید که حق با عثمان و پیروان اوست. در همان وقت اهل باطل [در این که کدام ندا حق است] شک می‌کنند.


الغیبة، تالیف شیخ طوسی، صفحه ۲۶۸، چاپ منشورات الفجر




امیر المومنین علیه السلام ستون بهشت


علامه سید هاشم بحرانی رضوان الله علیه می‌نویسد:


٤٣- وفي الوسيلة عن عمرو بن الحمق، قال: كنت جالسا مع النبي صلى الله عليه وآله، فقال: يا عمرو، أتحب أن اريك عمود الجنة؟ قلت: بلي. ثم جاء علي عليه السلام؛ فقال: هذا وأهل بيته عمود الجنة.


در کتاب وسیلة المتعبدین آمده که عمرو بن حمق رحمه الله گفت: من با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشسته بودم که فرمودند: آیا دوست داری که عمود (ستون) بهشت را به تو نشان بدهم؟ عرض کردم: آری. آنگاه علی علیه السلام آمد. پس فرمودند: این و اهل بیت او عمود بهشت هستند.


علی و السنة، تالیف سید هاشم بحرانی، با ترجمه فارسی جواد خانی آرانی، صفحه ۵۵، چاپ انتشارات طوبای محبت



مناظره هشام بن حکم رحمه الله با علمای اهل سنت عمری بر سر برتری امیر المومنین علیه السلام بر ابی بکر در حضور هارون عباسی لعنه الله


شیخ مفید رحمه الله روایت کرده است:


أحمد بن الحسن قال: حدثنا عبد العظيم بن عبد الله قال: قال هارون الرشيد لجعفر بن يحيى البرمكي: إني احب أن أسمع كلام المتكلمين من حيث لا يعلمون بمكاني فيحتجون عن بعض ما يريدون، فأمر جعفر المتكلمين فاحضروا داره وصار هارون في مجلس يسمع كلامهم وأرخى بينه وبين المتكلمين سترا " فاجتمع المتكلمون وغص المجلس بأهله ينتظرون هشام ابن الحكم فدخل عليهم هشام وعليه قميص إلى الركبة وسراويل إلى نصف الساق فسلم على الجميع ولم يخص جعفرا " بشئ فقال له رجل من القوم: لم فضلت عليا " على أبي بكر والله يقول: " ثاني اثنين إذ هما في الغار إذ يقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا " فقال هشام: فأخبرني عن حزنه في ذلك الوقت أكان لله رضى أم غير رضى ؟ فسكت فقال هشام: إن زعمت أنه كان لله رضى فلم نهاه رسول الله صلى الله عليه وآله فقال: " لا تحزن " أنهاه عن طاعة الله ورضاه ؟ وإن زعمت أنه كان لله غير رضى فلم تفتخر بشئ كان لله غير رضى ؟ وقد علمت ما قد قال الله تبارك تعالى حين قال: " فأنزل الله سكينته على رسوله وعلى المؤمنين " ولكنكم قلتم وقلنا. وقالت العامة: الجنة اشتاقت إلى أربعة نفر إلى علي بن أبي طالب عليه السلام والمقداد بن الأسود وعمار بن ياسر وأبي ذرالغفاري، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلف عنها صاحبكم، ففضلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة. وقلتم وقلنا، وقالت العامة: إن الذابين عن الإسلام أربعة نفر: علي بن أبي طالب عليه السلام وابير بن العوام وأبو دجانة الأنصاري وسلمان الفارسي، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلف عنها صاحبكم، ففضلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة. وقلتم وقلنا، وقالت العامة: إن القراء أربعة نفر: علي بن أبي طالب عليه السلام وعبد الله ابن مسعود وابي بن كعب وزيد بن ثابت، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلف عنها صاحبكم، ففضلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة. وقلتم وقلنا، وقالت العامة: إن المطهرين من السماء أربعة نفر: علي بن أبي طالب عليه السلام وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام فأرى صاحبنا قد دخل مع هولاء في هذه الفضيلة و تخلف عنها صاحبكم، ففضلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة. وقلتم وقلنا، وقالت العامة: إن الأبرار أربعة نفر: علي بن أبي طالب عليه السلام وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلف عنها صاحبكم، ففضلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة. وقلتم وقلنا، وقالت العامة: إن الشهداء أربعة نفر: علي بن أبي طالب عليه السلام وجعفر وحمزة بن عبد المطلب وعبيدة بن الحارث بن عبد المطلب، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء و في هذه الفضيلة وتخلف عنها صاحبكم، ففضلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة. قال: فحرك هارون الستر وأمر جعفر الناس بالخروج فخروج فخرجوا مرعوبين وخرج هارون إلى المجلس فقال: من هذا ابن الفاعلة فو الله لقد هممت بقتله وإحراقه بالنار.


عبد العظيم بن عبد الله نقل کرده است: هارون الرشید به جعفر بن یحیی برمکی گفت: دوست می‌دارم که سخن متکلمین را بی آنکه خود بدانند در حضور من می‌باشند بشنوم تا در مورد هر چیز که می‌خواهند به بحث و گفت و گو بپردازند. جعفر دستور داد متکلمین حاضر شوند و آن‌ها هم در خانه او گرد آمدند. هارون نیز در گوشه‌ای از مجلس قرار گرفت که بتواند سخنان آنان را بشنود و پرده‌ای هم میان او و متکلمین آویزان کردند. متکلمین گرد آمده بودند و مجلس مالامال از جمعیت ایشان شده بود و همه در انتظار هشام بن حکم بودند که هشام وارد مجلس آنان شد در حالی که پیراهنی تا زانوان و شلواری تا نیمه ساق پا پوشیده بود. پس به تک تک افراد سلام داد ولی جعفر را هیچ به حساب نگذاشت [و با بی‌اعتنایی از کنار او گذشت]. یکی از آن متکلمین از هشام پرسید: چرا تو علی را بر ابو بکر برتری می‌دهی حال آنکه خداوند می‌فرماید: یکی از آن دو به هنگامی که در غار بودند به همراه خویش می‌گفت: اندوهگین مباش، خدا با ماست» (سوره توبه، آیه ۴۰)؟ پس هشام گفت: مرا آگاه ساز که اندوه او در آن هنگام برای چه بوده است؛ برای خشنودی خدا بوده است یا برای خشنودی خدا نبوده است؟ آن فرد سکوت اختیار کرد. پس خود هشام گفت: اگر می‌پنداری که برای خشنودی خدا بوده است پس چرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله او را از آن نهی کرد و فرمود: اندوهگین مباش»؟ آیا او را از فرمانبرداری و خشنودی خدا نهی کرد؟ و اگر می‌پنداری که برای خشنودی خدا نبوده است پس چرا به چیزی که برای خشنودی خدا نبوده است افتخار می‌کنی حال آنکه تو خود این سخن خداوند متعال را در همان سوره می‌دانی که فرمود: آنگاه خدا آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مومنان فرو فرستاد» (سوره توبه، آیه ۲۶). شما روایت کرده‌اید که: بهشت آرزومند چهار نفر است: علی بن ابی طالب علیهما السلام، مقداد بن اسود، عمار بن ياسر و ابی ذر غفاری» که امام ما با آن افراد دیگر در این فضیلت همراه است ولی امام شما از این فضيلت کنار گذاشته شده است. پس ما امام خویش را با این فضيلت برتر از امام شما می‌دانیم. شما روایت کرده‌اید که: پشتیبانان اسلام چهار نفر بودند: علی بن ابی طالب علیهما السلام، زبیر بن عوام، ابو دجانه انصاری و سلمان فارسی» که امام ما با آن افراد دیگر در این فضیلت همراه است ولی امام شما از این فضیلت کنار گذاشت شده است. پس ما امام خویش را با این فضیلت برتر از امام شما می‌دانیم. شما روایت کرده‌اید که: به راستی قاریان، چهار نفر بودند: علی بن ابی طالب علیهما السلام، عبد الله بن مسعود، ابی بن کعب و زید بن ثابت» که امام ما با آن افراد دیگر در این فضیلت همراه است ولی امام شما از این فضیلت کنار گذاشته شده است. پس ما امام خویش را با این فضیلت برتر از امام شما می‌دانیم. شما روایت کرده‌اید که: پاکان آسمانی چهار نفر بودند: علی بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام» که امام ما با آن افراد دیگر در این فضیلت همراه ولى امام شما از این فضیلت کنار گذاشته شده است. پس ما امام خویش را با این فضیلت برتر از امام شما می‌دانیم. شما روایت کرده‌اید که: نیکان چهار نفر می باشند: علی بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام» که امام ما با آن افراد دیگر در این فضیلت همراه است ولی امام شما از این فضیلت کار گذاشته شده است. پس ما امام خویش را با این فضیلت برتر از امام شما می‌دانیم. شما روایت کرده‌اید که: شهیدان چهار نفر می‌باشند: علی بن ابی طالب، جعفر، حمزه و عبید بن حارث بن عبد المطلب علیهم السلام» که امام ما با آن افراد دیگر در این فضیلت همراه است ولی امام شما از این فضیلت کنار گذاشته است. پس ما امام خویش را با این فضيلت برتر از امام شما می‌دانیم.

راوی می‌گوید: هارون پرده را حرکت داد و جعفر هم دستور داد مردم بیرون روند و آنان نیز وحشت‌زده به بیرون شتافتند. هارون پا به مجلس گذاشت و گفت: این ابن الفاعله» (دشنامی رکیک) کیست!؟ سوگند به خدا، تصمیم گرفتم او را به هلاکت رسانم و در آتش بسوزانم.


الاختصاص، تألیف شیخ مفید، صفحه ۹۶-۹۸، چاپ موسسه النشر الاسلامی




حضرت امیر المومنین علیه السلام صدیق اکبر و فاروق اعظم امت پیامبر صلی الله علیه و آله


شیخ طبرسی رحمه الله می‌نویسد:


فقد صحّ عنه (ع) أنّه قال : أنا عبدالله وأخو رسول الله (ص) ، وأنا الصدّيق الأكبر ، لا يقولها بعدي إلاّ كذّاب مفتر ، ولقد صلّيت قبل الناس سبع سنين ».

وعن أبي ذرّ : أنّه سمع النبيّ (ص) يقول في عليّ : أنت أوّل من امن بي ، وأنت أوّل من يصافحني يوم القيامة ، وأنت الصدّيق الأكبر ، وأنت الفاروق تفرّق بين الحقّ والباطل ، وأنت يعسوب المؤمنين ، والمال يعسوب الكافرين».


در اخبار صحیحه وارد شده که آن جناب فرمود: من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم؛ منم صدیق اکبر و هر کس پس از من مدعی این مقام شود دروغگو و مفتری است. من پیش از اینکه مردم نماز بخوانند مدت هفت سال با حضرت رسول صلی الله علیه و آله نماز می‌خواندم.

از ابی ذر غفاری علیه الرحمه روايت شده كه وی گفت: از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم  که در باره علی بن ابی طالب علیهما السلام می‌فرمود: اى علی، تو اولین کسی هستی که به من ایمان آوردی و اولين فردی خواهی بود که در روز قیامت با من مصافحه می‌کنی و تویی بزرگ‌ترین راستگویان، و تو فاروق و جدا کننده حق از باطل هستی، و تو پیشوای اهل ایمانی و مال و ثروت پیشوای کافران است.


اعلام الوری باعلام الهدی، تالیف شیخ طبرسی، جلد ۱، صفحه ۱۹۲، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات




پرنده‌ای که بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام لعن می‌فرستد


ثقة الاسلام کلینی رحمه الله روایت کرده است:


۱- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن علي بن محمد بن سليمان، عن أبي أيوب المديني عن سليمان الجعفري، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام عن أبيه، عن جده عليهما السلام قال: لا تأكلوا القنبرة ولا تسبوها ولا تعطوها الصبيان يلعبون بها فإنها كثيرة التسبيح لله تعالى وتسبيحها لعن الله مبغضي آل محمد عليه السلام.


امام صادق علیه السلام فرمودند: چکاوک را نخورید و او را دشنام ندهید و در دست کودکان نگذارید تا با آن بازی کنند زیرا این حیوان بسیار تسبیح خدا می‌گوید؛ و تسبیحش این است که می‌گوید لعنت خدا بر دشمنان آل محمد علیهم السلام.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۶، صفحه ۲۲۵، حدیث ۱، چاپ دار الکتب الاسلامیة



علامه مجلسی رحمه الله نیز می‌نویسد:


در حدیث معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که مخورید هوجه (چکاوک) را و دشنامش ندهید و به اطفال مدهید که بازی کنند [زیرا] که تسبیح خدا می‌گوید؛ تسبیحش این است که لعن الله مبغضی آل محمد علیهم السلام؛ یعنی خدا لعنت کند دشمنان آل محمد را.


حلیة المتقین، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۴۵۹، نشر لقمان





اعتقاد شیعه در مورد توحید


شیخ صدوق رضوان الله علیه می‌نویسد:


دین الامامیة هو الاقرار بتوحید الله تعالى ذکره، ونفی التشبیه عنه، وتنزیهه عما لا یلیق به.


آیین امامیه یعنی اقرار و شناخت به توحید خداوند متعال و نفی تشبیه از خداوند متعال، و تنزیه خداوند متعال از هرگونه عیب و نقص است.


امالی شیخ صدوق، صفحه ۴۵۴، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات




کفر صوفیه و وحدت وجودی‌ها در کلام علامه محمد تقی مجلسی رضوان الله علیه


علامه محمد تقی مجلسی قدس الله روحه الشریف در کتاب شریف لوامع صاحبقرانی در مذمت صوفیه می‌نویسد:


بسیار است که ملحد می‌شوند به نادانی چون عبارات صوفیه قریبست به عبارات ملاحده و مثل عبارت ملاحده مثل عبارت حدیث قدسی که الحال گفته شد جمعی حلول می‌فهمند و جمعی اتحاد و جمعی به وحدت وجود به نحوی که خود میفهمند و همه کفر است.


لوامع صاحبقرانی، تألیف علامه محمد تقی مجلسی، جلد ۷، صفحه ۸۳، چاپ موسسه اسماعیلیان



مناظره فضال بن حسن کوفی و ابو حنیفه


سید مرتضی علم الهدی رضوان الله علیه به نقل از شیخ مفید رضوان الله علیه می‌نویسد:


فصل وأخبرني الشيخ أدام الله عزه أيضا مرسلا قال: مر فضال بن الحسن بن فضال الكوفي بابي حنيفة وهو في جمع كثير يملي عليهم شيئا من فقهه وحديثه، فقال لصاحب كان معه: والله لا أبرح أو أخجل أبا حنيفة، فقال صاحبه: إن أبا حنيفة ممن قد علمت حاله ومنزلته وظهرت حجته، فقال: مه هل رأيت حجة كافر علت على مؤمن، ثم دنا منه فسلم عليه فرد ورد القوم باجمعهم السلام. فقال: يا أبا حنيفة رحمك الله إن لي أخا يقول: إن خير الناس بعد رسول الله (ص) علي بن أبي طالب وأنا أقول: إن أبا بكر خير الناس بعد رسول الله (ص) وبعده عمر فما تقول أنت رحمك الله ؟ فاطرق مليا ثم رفع رأسه فقال: كفى بمكانهما من رسول الله كرما وفخرا أما علمت أنهما ضجيعاه في قبره فاي حجة أوضح لك من هذه ؟ فقال له فضال: إني قد قلت ذلك لاخي، فقال. والله لئن كان الموضع لرسول الله يردونهما فقد ظلما بدفنهما في موضع ليس لهما فيه حق، وإن كان الموضع لهما فوهباه لرسول الله (ص) لقد أساءا وما أحسنا إليه إذ رجعا في هبتهما ونكثا عهدهما. فاطرق أبو حنيفة ساعة، ثم قال قل له: لم يكن لهما ولا له خاصة ولكنهما نظرا في حق عائشة وحفصة فاستحقا الدفن في ذلك الموضع بحقوق ابنتيهما، فقال له فضال: قد قلت له ذلك، فقال: أنت تعلم أن النبي (ص) مات عن تسع حشايا فنظرنا فإذا لكل واحدة منهن تسع ثم نظرنا في تسع الثمن فإذا هو شبر في شبر فكيف يستحق الرجلان أكثر من ذلك، وبعد فما بال عائشة وحفصة ترثان رسول الله (ص) وفاطمة ابتنه تمنع الميراث ؟ فقال أبو حنيفة: يا قوم نحوه عني فانه والله رافضي خبيث.


روزی فضال بن حسن بن فضال کوفی به همراه یکی از دوستانش با ابو حنیفه برخورد نمود درحالی که جمع کثیری از شاگردانش در فقه و حدیث گرداگرد او را گرفته بودند. فضال به دوست همراهش گفت: والله دست از سر او بر نمی‌دارم مگر این که جلو رفته و او را سرافکنده نمایم. دوستش به او گفت: تو که ابو حنیفه را می‌شناسی و از جایگاه و منزلت علمی و توان احتجاج او باخبری. فضال گفت: ساکت شو! هیچ دیده‌ای حجت گمراهی بر حجت مومن برتری و علو پیدا کند؟ فضال جلو رفت و سلام کرد، جمعیت حاضر نیز همه جواب سلام او را دادند. فضال رو به ابو حنیفه کرد و گفت: خدا رحمتت کند! من برادری دارم که می‌گوید: بهترین خلق بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و‌ آله‌) علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است اما من به او می‌گویم: این‌گونه نیست بلکه بهترین مردم بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ابو بکر و بعد از او عمر است. شما نظرتان چیست؟ ابو حنیفه‌ اندکی تامل کرد و سپس سر بلند کرد و گفت: به او بگو در مکانت و منزلت و افتخار برای ابو بکر و عمر همین بس که آن دو نفر در کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مدفونند [در حالی که علی بن ابی طالب فرسنگ‌ها دورتر در نجف خاک شده است] آیا حجت و دلیل بر افضلیت و برتری آن دو بر علی از این بهتر؟ فضال گفت: من همین نکته را به او گفته‌ام اما او در پاسخ من گفته: والله! اگر برای حقانیت و منزلت آن دو به مکان دفنشان در کنار قبر پیامبر حجت می‌آوری باید بگویم: که آن‌ها با دفن شدنشان در مکانی که هیچ حقی نسبت به آن نداشته‌اند در حقیقت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ظلم نموده‌اند، چرا که اگر آن مکان از خود ابو بکر و عمر بوده و آن را به رسول خدا هدیه نموده‌اند پس با دفن شدنشان در آن مکان کار خیلی زشتی کردند چون با این کار هدیه‌ای را که به آن حضرت بخشیدند را پس گرفتند و در آن تصرف نموده‌اند و این در حقیقت نوعی خلف وعده و شکستن پیمان محسوب می‌گردد. ابو حنیفه دوباره مدتی را ساکت ماند و سر به زیر افکند و گفت: به برادرت بگو: این مکان نه برای آن دو نفر و نه برای رسول خدا بلکه با توجه به حقی که حفصه و عایشه در این زمین داشتند در این زمین دفن گردیده‌اند. فضال به ابو حنیفه گفت: اتفاقا من همین‌مطلب را نیز به برادرم گفته‌ام اما او در پاسخ من گفت: تو می‌دانی که وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت صاحب نه همسر بود و در حالی که هر یک از آن نه نفر نسبت به آن مکان یک هشتم بیشتر سهم الارث نداشته در نتیجه برای هر کدام یک وجب در یک وجب مسافت جا بیشتر نمی‌ماند. آن وقت چگونه آن دو نفر این مقدار مکان اضافه را اشغال و غصب نموده‌اند؟ و آن گاه از سوی دیگر چه شده است که فاطمه زهرا (علیها السلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از پدرش ارث نمی‌برد؟ [و ابو بکر به این بهانه که پیامبران از خود ارث به جا نمی‌گذارند حضرت فاطمه سلام الله علیها را از فدک محروم می‌کند] اما عایشه و حفصه که همسران آن حضرت بودند ارث می‌برند. ابو حنیفه چون این مطالب را شنید به اطرافیانش گفت: او را از من دور سازید که او خود رافضی خبیث می‌باشد.


الفصول المختارة، تألیف سید مرتضی علم الهدی، صفحه ۷۴




فاسقان در آیه ۴۴ سوره مائده کیستند؟


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


از حضرت باقر و صادق علیهما السلام منقول است که: حق تعالی نصیبی از خمس از برای آل محمد صلی الله علیه و آله فرض کرد و ابا کرد ابو بکر از آنکه نصیب ایشان را بدهد به سبب حسادت و عداوت و حق تعالی فرموده است که: هر که حکم نکند به آنچه فرستاده است خدا، پس ایشانند فاسقان.


حق الیقین، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۳۴۰، نشر سرور




ولادت امیر المومنین علیه السلام در کلام علمای شیعه (۱)


۱- شیخ صدوق رضوان الله علیه


سید بن طاووس رضوان الله علیه می‌نویسد:


كتاب مولد مولانا علي عليه السلام بالبيت تأليف أبي جعفر محمد بن بابويه.


شیخ صدوق کتابی در مورد ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه نوشته است.


الیقین، تألیف سید بن طاووس، باب ۴۳، صفحه ۱۹۱




فضائل امیر المومنین علیه السلام در کلام آن حضرت


حسن بن سلیمان حلی رضوان الله علیه می‌نویسد:


وروى الفضل بن شاذان في كتاب القائم ان أمير المؤمنين صلوات الله عليه قال على منبر الكوفة واللهاني لديان الناس يوم الدين وقسيم الله بين الجنة والنار لا يدخلهما داخل الا على احد قسمي وانا الفاروق الاكبر والقرن من حديد وباب الايمان وصاحب المسيم وصاحب السنين وصاحب النشر الاول والنشر الاخر وصاحب القضاء وصاحب الكرات ودولة الدول وانا الامام لمن بعدي والمؤدي عمن قبلي لايتقد مني الا أحمد صلوات الله عليه واله فان جميع الملائكة والرسل والروح خلفنا وان رسول الله (ص) ليدعى فينطق وادعى فانطق على حد منطقه ولقد اعطيت السبع التي لم يسبق إليها احد قبلي بصرت سبل الكتاب وفتحت لي الاسباب وعلمت الانساب ومجرى الحساب وعلمت المنايا والبلايا والوصايا وفصل الخطاب ونظرت في الملكوت فلم يعزب عني شئ غاب عني لم يفتني ما سبقني ولم يشركني احد فيما اشهدني يوم شهادة الاشهاد وانا الشاهد عليهم وعلى بدي يتم موعد الله وتكمل كلمته وبي يكمل الدين وانا النعمة التي انعمها الله على خلقه وانا الاسلام الذي ارتضاه لنفسه كل ذلك من من الله تعالى.


فضل بن شاذان رضوان الله علیه در کتاب قائم روایت کرده است که حسین بن عبد الله گفته است: امام صادق علیه السلام فرمودند: امیر المومنین علیه السلام بر فراز منبر کوفه فرمودند: سوگند به خدا! پاداش دهنده مردم در روز رستاخیز من هستم، من از طرف خدا تقسیم‏ کننده میان بهشت و دوزخ هستم، هیچ کس داخل آن نمی‌شود جز آن که در تقسیم من قرار گیرد. من فاروق اکبر، شاخ آهنین، دروازه ایمان، صاحب میسم و صاحب سنین هستم. من صاحب برانگیخته شدن آغاز و برانگیخته شدن فرجام هستم، من دارای حکم و قضا، کرات (بازگشت‌ها) و دولت دولت‌ها هستم. من امام پس از خودم بوده و ادا کننده حق پیش از خودم هستم. جز احمد صلى الله علیه و آله از من پیشی نگرفت و همانا همه فرشتگان، پیامبران و روح پشت سر ما هستند. از رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌خواهند سخن گوید، او نیز سخن می‌گوید، و از من نیز می‌خواهند و من نیز همانند او سخن گویم. حقیقتا هفت چیز به من داده‏‌اند که کسی در آن‌ها از من پیشی نگرفته است؛ به راه‌های کتاب بصیرت و آشنایی دارم. اسباب برای من گشوده است. دانا به انساب و نژاد [انسان‏‌ها] و مجری حسابم. علم مرگ و میرها، بلاها، وصیت‏‌ها و تمییز بین حق و باطل را آموخته‏‌ام. من در ملکوت تماشا کردم و چیزی نیست که از من پنهان بوده و از نظرم مخفی باشد، و چیزی نیست که پیش از من بوده و از دست من بیرون رفته باشد. در آن روزی که از گواهان، گواهی گرفتند در آنچه مرا گواه گرفتند کسی با من شریک نبود. من بر آنان شاهد و گواهم، و به دست من وعده خدا پایان می‌پذیرد و کلمه او تکمیل می‌گردد، و به وسیله من دین کامل می‌شود. منم آن نعمتی که خداوند آن را بر مردم ارزانی داشته و منم آن اسلامی که خدای متعال آن را برای خود برگزیده است ، همه این‌ها لطفی از جانب خداوند برای من است.


المحتضر، تالیف حسن بن سلیمان حلی، صفحه ۱۶۱، حدیث ۱۷۰، چاپ انتشارات المکتبة الحیدریة



بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، جلد ۲۶، صفحه ۱۵۳-۱۵۴، حدیث ۴۲، چاپ دار احیاء التراث العربی





ولادت امیر المومنین علیه السلام در کلام علمای شیعه (۲)


۲- شیخ مفید رضوان الله علیه


شیخ مفید رضوان الله علیه می‌نویسد:


ولد بمکة فی البیت الحرام یوم الجمعة الثالث عشر من رجب سنة ثلاثین من عام الفیل ، ولم یولد قبله ولا بعده مولود فی بیت الله تعالى سواه إکراما من الله تعالى له بذلک وإجلالا لمحله فی التعظیم .


حضرت امیر المومنین علیه السلام در روز جمعه سیزدهم ماه رجب پس از سی سال از عام الفیل در خانه خدا در شهر مکه به دنیا آمد، نه پیش از وی کسی در خانه خدا به دنیا آمده و نه بعد از آن حضرت. تولد امیر المومنین علیه السلام در خانه خداوند فضیلت و شرافتی است که پروردگار بزرگ برای بزرگداشت مقام و منزلتش به آن حضرت اختصاص داده است.


الارشاد، تالیف شیخ مفید، جلد ۱، صفحه ۵، چاپ موسسه آل البیت لاحیاء التراث




ولادت امیر المومنین علیه السلام در کلام علمای شیعه (۱)


۱- شیخ صدوق رضوان الله علیه


سید بن طاووس رضوان الله علیه می‌نویسد:


كتاب مولد مولانا علي عليه السلام بالبيت تأليف أبي جعفر محمد بن بابويه.


شیخ صدوق کتابی در مورد ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه نوشته است.


الیقین، تألیف سید بن طاووس، باب ۴۳، صفحه ۱۹۱



فضائل روز نوروز در کلام امام صادق علیه السلام


شیخ الاسلام علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


 بدان که میان علما در تعیین روز نوروز اختلاف بسیار هست، بعضی گفته‌اند: دهم ایار است از ماه‌های رومی. و بعضی گفته.اند: نهم شباط است و مشهور آن است که اول انتقال شمس است به برج حمل، چنان چه در این ازمنه معمول است و این مطلب را در کتاب بحار الانوار بسط عظیمی داده‌ام و این رساله گنجایش ذکر آن‌ها را ندارد و به گمان فقیر، همین نوروز که در این ازمنه مشهور است، اقرب است به صواب و اضبط است در حساب. و اگر بنای اعمال را بر این بگذارند، ظاهرا بد نیست.

و اما فضایل و اعمال این روز؛ به اسانید معتبره از معلی بن خنیس که از خواص حضرت صادق علیه السلام بوده است، منقول است که گفت: در روز نوروز، به خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رفتم، حضرت فرمود: آیا می‌شناسی این روز را؟ گفتم: فدای تو شوم! این روزی است که عجم آن را تعظیم می‌کنند، در این روز تحفه‌ها و هدیه‌ها برای یکدیگر می‌فرستند. حضرت فرمود: که سوگند یاد می‌کنم به حق خانه کعبه که در مکه معظمه است، این تعظیم کردن نیست مگر برای امر قدیمی، که آن را برای تو تفسیر می‌کنم تا بفهمی. گفتم: ای سید و آقای من! دانستن این امر، به برکت شما، نزد من محبوب‌تر است از آن که مردگانم زنده شوند و دشمنان من بمیرند. حضرت فرمود: ای معلی! به درستی که روز نوروز، روزی است که حق سبحانه و تعالی در این روز از ارواح بندگان پیمان گرفت در روز الست، که او را به یگانگی بپرستند و برای او شریکی قرار ندهند و در بندگی و پرستیدن، هیچ چیزی را شریک او نگردانند و به پیغمبران و رسولان و حجت‌های او بر خلق و امامان و پیشوایان دین و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین ایمان بیاورند، و روز اول، رزوی است که در آن آفتاب طلوع کرده است و بادهای آبستن کننده درختان، وزیده است و گل‌ها و شکوفه‌های زمین آفریده شده است، و در این روز کشتی نوح علیه السلام بعد از طوفان، بر کوه جودی قرار گرفته است. و این روزی است که حق تعالی چندین هزار کس را که از مرگ گریختند، حیات بخشیده است. والذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم؛ آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه‌های خود فرار کردند و آنان هزارها نفر بودند سپس خداوند آن‌ها را زنده کرد و خداوند نسبت به بندگان خود احسان می‌کند ولی بیشتر مردم شکر او را به جا نمی‌آورند».

و فرمود: که در این روز جبرئیل بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله نازل شده، یعنی نوروز موافق روز مبعث بوده که بیست و هفتم ماه مبارک رجب است. و فرمود: این روزی است که حضرت رسالت پناهنی به وسیله امیر المومنین علیه السلام بت‌های کفار قریش را در مکه شکست و حضرت ابراهیم علیه السلام نیز در این روز بت‌های کافران را در مکه شکست

این مطلب؛ اول اشاره است به آن چه سنی و شیعه به طرق بسیار روایت کرده‌اند که شبی حضرت رسول صلى الله علیه و آله حضرت امیر المومنین علیه السلام را با خود به مسجد الحرام آورد و حضرت امیر را امر کرد که بر دوش آن حضرت بالا رود و بت‌های کافران را به زیر آورد و آنها را بشکند، پس مراد این است که در شب این روز (نوروز) چنین اتفاقی افتاده است. و فرمود: که در این روز حضرت رسول صلی الله علیه و آله اصحاب خود را امر کرد با امیر المومنین علیه السلام بیعت کنند و اقرار کنند که او پادشاه مومنان است. یعنی روز غدیر، این روز بوده و با آن روز، به سرکرده‌های صحابه گفته است که بر على سلام کنید و بگوئید: السلام علیک یا امیر المومنین، که این فرمان در این روز بوده است. و فرمود: که در این روز حضرت رسول صلی الله علیه و آله حضرت امیر المومنین علیه السلام را به وادی جنیان فرستاد که از ایشان برای پیامبر بیعت بگیرد و فرمود: که در این روز حق خلافت به امیر المومنین صلوات الله علیه برگشت و بار دیگر بعد از کشته شدن عثمان علیه اللعنة با آن حضرت بیعت کردند. و در این روز حضرت امیر المومنین علیه السلام با خوارج نهروان جنگ کرد و بر ایشان ظفر یافت و سرکرده ایشان را که ذو الثدیه می‌گفتند، کشت. و در این روز قائم آل محمد صلوات الله علیه ظاهر خواهد شد، و در این روز امامان دیگر به دنیا رجعت خواهند کرد، و در این روز قائم ما بر دجال ظفر خواهد یافت، و در کناسه که محله‌ای از محلات کوفه است، او را به دار خواهند کشید. و هیچ روز نوروزی نیست، مگر آن که ما انتظار فرج می‌کشیم، زیرا که آن روز از روزهای ما و شیعیان ما است که آن روز را عجمان (عجم‌ها) حفظ کردند و حرمت آن را رعایت کردند و شما عربان (عرب‌ها) آن را ضایع کردید.


زاد المعاد، تالیف علامه مجلسی، فصل هفتم، صفحه ۴۹۵-۴۹۷




حکایتی از مواجهه امیر المومنین علیه السلام با نوروز ایرانیان و بروز قطره‌ای از عدالت آن حضرت


دکتر محمد محمدی ملایری استاد تاریخ می‌نویسد:


نظیر همین رفتار و روش (عدالت) آن حضرت در مورد هدیه نوروزی بود که از سنت‌های قدیمی ایرانیان و از دیرباز نشانه لطف و صفا و وسیله‌ای برای تجدید دوستی و همبستگی بود ولی کارگزاران عثمان مانند ولید بن عقبه و سعید بن العاص آن را همچون خراجی که مکلف به پرداخت آن بودند از ایرانیان مطالبه می‌کردند و حتی فشار سعید بن العاص برای وصول آن بر مردم به حدی شد که مردم به عثمان شکایت بردند و گر چه خليفه کارگزار خود را از این کار منع کرد ولی از آنجا که آن کارگزاران هدیه نوروزی را هم منبعی از عایدات شخصی خود می‌شمردند به آسانی از آن صرف نظر نمی‌کردند. چنانکه در زمان معاویه هم عبيد الله بن دراج کارگزار او بر سواد (= عراق) هدیه نوروز و مهرگان را هم مانند خراج از ایرانیان مطالبه کرد و مبلغ آن که در آغاز ده میلیون درهم بود به تدریج بر آن افزوده گشت تا به چهل میلیون رسید و همپای خراج گردید. و آنچه مانع از این می‌شد که آنها از این کار باز ایستند این بود که بر خلاف خراج که عاید بیت المال می‌شد هدیه نوروز و مهرگان از آن خود خلیفه و کارگزاران او بود. ولی در خلافت علی (علیه السلام) وضع به گونه‌ای دیگر تغییر یافت. در این دوران جز خراج بیت المال مبلغ دیگری از مردم وصول نمی‌شد حتی در یکی از عیدهای نوروز که علی (علیه السلام) در کوفه بود و چند تن از بزرگان و دهقانان ایرانی، که طبق آئین دیرین خود در روز عید به دیدار بزرگان می‌رفتند و هدیه‌ای تقدیم می‌داشتند به دیدار آن حضرت رفتند و ظرفی از نقره با طلا محتوی شیرینی مخصوص عید به عنوان هدیه نوروزی تقدیم کردند و آن حضرت پس از آگاهی از مناسبتی که باعث تقدیم آن هدیه شده است با خوشروئی آن را پذیرفته و خود از آن تناول نمودند و حاضران مجلس را هم از آن بی‌بهره نگذاردند و برای خوش‌آمد هدیه‌دهندگان این عبارت معروف را هم که در تاریخ‌ها نقل شده به آنها فرمودند: نورزونا كل يوم» یعنی هر روز ما را نوروز گردانید» و برای اینکه افزون بر آنچه از بابت خراج سالیانه باید بپردازند مالی بر آن‌ها تحمیل نشود و رد کردن هدیه آن‌ها هم باعث تكدر خاطر آنان نگردد دستور دادند که آن ظرف طلا یا نقره را قیمت کنند و قیمت آن را از خراج سالیانه ایشان کسر نمایند.


تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تالیف دکتر محمد محمدی ملایری، جلد ۳، صفحه ۲۴۴-۲۴۵، چاپ انتشارات توس




امیر المومنین علیه السلام در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


٥- حدثنا محمد بن علي رحمه الله، عن عمه محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان، عن المفضل، عن جابر بن يزيد، عن أبي ابير المكي، عن جابر بن عبد الله الانصاري، قال: قال النبي (صلى الله عليه وآله): إن الله تبارك وتعالى اصطفاني واختارني وجعلني رسولا، وأنزل علي سيد الكتب، فقلت: إلهي وسيدي، إنك أرسلت موسى إلى فرعون، فسألك أن تجعل معه أخاه هارون وزيرا، تشد به عضده، وتصدق به قوله، وإني أسألك يا سيدي وإلهي أن تجعل لي من أهلي وزيرا، تشد به عضدي. فجعل الله لي عليا وزيرا وأخا، وجعل الشجاعة في قلبه، وألبسه الهيبة على عدوه، وهو أول من آمن بي وصدقني، وأول من وحد الله معي، وإني سألت ذلك ربي عز وجل فأعطانيه. فهو سيد الاوصياء، اللحوق به سعادة، والموت في طاعته شهادة، واسمه في التوراة مقرون إلى اسمي، وزوجته الصديقة الكبرى ابنتي، وابناه سيدا شباب أهل الجنة ابناي، وهو وهما والائمة بعدهم حجج الله على خلقه بعد النبيين، وهم أبواب العلمفي أمتي، من تبعهم نجا من النار، ومن اقتدى بهم هدي إلى صراط مستقيم، لم يهب الله عز وجل محبتهم لعبد إلا أدخله الله الجنة .


حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: بی‌گمان خداوند مرا در میان مردمان برگزید و پیامبرش ساخت و آنگاه برترین کتاب آسمانی را بر من نازل فرمود. گفتم: خدایا تو موسی را به سوی فرعون فرستادی و او از تو در خواست کرد که هارون برادرش را همراهش روانه کنی که وزیرش باشد و توان او را فزون‌تر سازد و کلام او را گواهی کند. من هم از تو میخواهم که از خاندانم وزیری برایم انتخاب کنی که بازویم را به وسیله او نیرومند سازی. ای سرور من، ای خدای من. این گونه بود که خداوند علی را وزیر و برادرم قرار داد و شجاعت را در قلبش قرار داد و هیبت او را بر دل دشمن او افکند. علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و مرا در پیامبری باور کرد و نیز در کنارم یگانه‌پرست بود. من او را از خدا خواستم و خدا هم او را به من بخشید. علی آقای اوصیاست. همراهی با علی سعادت است و مردن در راه او شهادت است. نام علی در تورات موسی، کنار نام من است و همسر او صدیقه کبری دختر من است و دو فرزندش که آقای جوانان بهشتی‌اند، پسران من هستند. علی و فرزندان او حجت‌های الهی پس از پیامبران می‌باشند. آنان دریای دانش در میان امتم خواهند بود. هر کس پیرو آنان باشد رستگار است و به بهشت می‌رود. و هر کس آنان را مقتدای خود گیرد، به راه راست هدایت می‌شود. خداوند به هر کس محبت اهل بیت مرا داده، بی‌گمان او را در بهشت خویش در می‌آورد.


امالی شیخ صدوق، مجلس ۶، حدیث ۵، صفحه ۲۸، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات



اتحاد نوری حضرت امیر المومنین علیه السلام با حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله


سید بن طاووس رضوان الله علیه به نقل از جلد دوم کتاب دلائل الامامة طبری شیعی رضوان الله علیه که امروزه مفقود است نقل کرده است:


فيما نذكره من كتاب (الدلائل) لمحمد بن جرير الطبري، في تسمية جبرئيل عليه السلام لمولانا علي عليه السلام في حياة النبي صلى الله عليه وآله أمير المؤمنين وسيد الوصيين. فقال ما هذا لفظه: حدثنا أبو الفضل محمد بن عبد الله قال: حدثنا عمران بن محسن بن محمد بن عمران بن طاووس مولى الصادق عليه السلام قال: حدثنا يونس بن زياد الخياط الكفرثوثي قال: حدثنا الربيع بن كامل ابن عم الفضل بن الربيع عن الفضل بن الربيع: إن المنصور كان قبل الدولة كالمنقطع إلى جعفر بن محمد عليه السلام. قال: سئلت جعفر بن محمد بن علي عليهم السلام على عهد مروان الحمار عن سجدة الشكر التي سجدها أمير المؤمنين صلوات الله عليه، ما كان سببها ؟ فحدثني عن أبيه محمد بن علي قال: حدثني أبي علي بن الحسين عن أبيه الحسين عن أبيه الحسين عن أبيه علي بن أبي طالب عليهم السلام: إن رسول الله صلى الله عليه وآله وجهه في أمر من أموره فحسن فيه بلائه وعظم عناؤه. فلما قدم من وجهه ذلك أقبل إلى المسجد ورسول الله صلى الله عليه وآله قد خرج يصلي الصلاة، فصلى معه. فلما انصرف من الصلاة أقبل على رسول الله صلى الله عليه وآله، فاعتنقه رسول الله صلى الله عليه وآله ثم سأله عن مسيرة ذلك وما صنع فيه. فجعل علي عليه السلام يحدثه وأسارير رسول الله صلى الله عليه وآله تلمع سرورا بما حدثه. فلما أتى صلوات الله عليه على [ آخر ] حديثه قال له رسول الله صلى الله عليه وآله: ألا أبشرك يا أبا الحسن ؟ قال : فداك أبي وأمي، فكم من خير بشرت به. قال: إن جبرئيل عليه السلام هبط علي في وقت اوال فقال لي: يا محمد، هذا ابن عمك علي وارد عليك وان الله عز وجل ابلى المسلمين به بلاء حسنا، وأنه كان من صنعه كذا وكذا، فحدثني بما أنبأتني به. فقال لي: يا محمد، انه نجا من ذرية آدم من تولى شيث بن آدم وصي أبيه آدم بشيث، ونجا شيث بأبيه آدم ونجا آدم بالله. يا محمد، ونجا من تولى سام بن نوح وصي أبيه نوح بسام، ونجا سام بنوح ونجا نوح الله. يا محمد، ونجا من تولى إسماعيل بن إبراهيم خليل الرحمان وصي أبيه إبراهيم بإسماعيل، ونجا إسماعيل بإبراهيم، ونجا إبراهيم بالله. يا محمد، ونجا من تولى يوشع بن نون وصي موسى بيوشع ونجا يوشع بموسى، ونجا موسى بالله. يا محمد، ونجا من تولى شمعون الصفا وصي عيسى بشمعون، ونجا شمعون بعيسى، ونجا عيسى بالله. يا محمد، ونجا من تولى عليا وزيرك في حياتك ووصيك عند وفاتك بعلي، ونجا علي بك، ونجوت أنت بالله عز وجل. يا محمد، ان الله جعلك سيد الأنبياء وجعل عليا سيد الأوصياء وخيرهم، وجعل الأئمة من ذريتكما إلى أن يرث الأرض ومن عليها. فسجد علي صلوات الله عليه، وجعل يقبل الأرض شكرا لله تعالى. وإن الله جل اسمه خلق محمد وعليا وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام اشباحا، يسبحون ويهللونه بين يدي عرشه قبل أن يخلق آدم باربعة عشر ألف عام، فجعلهم نوار ينقلهم من ظهور الأخيار من الرجال وأرحام الخيرات المطهرات والمهذبات من النساء من عصر إلى عصر. فلما أراد الله [ عز وجل ] أن يبين لنا فضلهم ويعرفنا منزلتهم ويوجب علينا حقهم أخذ ذلك النور وقسمه قسمين، جعل قسما في عبد الله بن عبد المطلب فكان منه محمد سيد النبيين وخاتم المرسلين وجعل فيه النبوة، وجعل القسم الثاني في عبد مناف وهو أبو طالب بن عبد مناف فكان منه علي أمير المؤمنين وسيد الوصيين، وجعله رسول الله صلى الله عليه وآله وليه ووصيه وخليفته وزوج ابنته وقاضي دينه وكاشف كربته ومنجز وعده وناصر دينه .


ربیع بن کامل، پسرعموی فضل بن ربیع از او نقل می کند: گویا منصور دوانیقی قبل از ریاست بسیار وابسته و علاقمند به امام جعفر صادق علیه السلام بود. (برای ظاهرسازی و عوام‌فریبی و مقدمه‌چینی برای قیام به اسم محبت اهل بیت علیهم السلام) می‌گوید: در دوران حکومت مروان حمار، از امام جعفر صادق علیه السلام در باره سجده شکری که امیر المومنین علیه السلام انجام داد پرسیدم که سبب آن چه چیزی بود؟ پس او از پدرش امام محمد بن علی علیه السلام، و او از پدرش امام علی بن الحسين علیهما السلام، و او از پدرش امام حسین علیه السلام و او از پدرش علی بن ابی طالب علیهما السلام مرا حديث نمود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را برای کاری به جایی فرستادند. پس او به آزمایشی نیکو و زحمتی زیاد دچار گشت. وقتی از سفرش بازگشت، یک سره به سوی مسجد النبی رفت؛ درحالی که پیامبر صلی الله علیه و آله هم برای نماز خواندن به آنجا رفته بودند و با او نماز گذارد. وقتی از نمازش فارغ شد، به سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفت. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در آغوش گرفته و از او در باره سیر و سفر و کارهایی که در آن انجام داده بود پرسیدند. امیر المومنین علیه السلام وقایع را به ایشان خبر می‌داد و خطوط پیشانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از روی خوشحالی به آن چه نقل می‌کرد، می‌درخشید. پس وقتی تمام ماجرا را نقل کرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمودند: ای ابو الحسن، آیا نمی‌خواهی تو را مژده‌ای بدهم؟ امیر المومنین علیه السلام عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! چه بسیار خبرهایی که شما به آن بشارت داده‌اید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هنگام زوال ظهر، جبرئيل علیه السلام بر من فرود آمده و به من گفت: ای محمد! این پسر عمويت على است که بر تو وارد می‌شود، و خداوند عز و جل مسلمانان را به وسیله او آزمایش بسیار نیکویی کرد و به درستی که او چنین و چنان انجام داده است. پس آن چه را تو به من خبر دادی، او برای من نقل کرد و به من گفت: ای محمد! همانا کسانی از فرزندان حضرت آدم علیه السلام نجات پیدا کردند که ولایت شیث علیه السلام پسر حضرت آدم علیه السلام، جانشین پدرش را پذیرفتند؛ و جناب شيث علیه السلام خودش به پدرش حضرت آدم علیه السلام نجات یافت و حضرت آدم علیه السلام به خدا رهایی یافت. ای محمد! و هر کس ولایت سام علیه السلام پسر حضرت نوح علیه السلام، جانشین پدرش نوح علیه السلام را پذیرفت، به وسیله سام علیه السلام نجات یافت و خود سام علیه السلام به نوح علیه السلام، و نوح به خداوند تعالی نجات یافت. ای محمد! و هر کس ولایت حضرت اسماعیل علیه السلام پسر حضرت ابراهيم خليل الرحمن علیه السلام، جانشین پدرش ابراهيم را پذیرفت، به اسماعيل نجات یافت و اسماعيل علیه السلام فرزندش به حضرت ابراهيم علیه السلام، و حضرت ابراهیم به خدای متعال نجات یافت. ای محمد! و هر کس ولایت یوشع بن نون علیه السلام جانشین حضرت موسی علیه السلام را پذیرفت، به يوشع علیه السلام نجات یافت و یوشع به خودش به موسی علیه السلام، و موسی به خداوند عز و جل نجات یافت. ای محمد! و هرکس ولایت شمعون الصفا علیه السلام جانشین حضرت عیسی علیه السلام را پذیرفت، به شمعون علیه السلام نجات یافت و شمعون به عیسی علیه السلام، و عيسی به خدای تعالی نجات یافت. ای محمد! و هر کس ولایت علی علیه السلام که وزیر تو در زندگانیت، و جانشین تو در هنگام درگذشتت است را پذیرفت، به على علیه السلام نجات یافت و علی علیه السلام به تو، و توبه خدای عز و جل نجات یافتی. ای محمد! همانا خدای عز و جل تو را بزرگ همه پیامبران، و على علیه السلام را بزرگ و بهتر از همه جانشینان قرار داد، و امامان و پیشوایان را از نسل شما دو نفر قرار داد تا او زمین و هر که بر روی آن است را ارث ببرد. پس على علیه السلام به سجده افتاد و برای شکر خدای متعال شروع به بوسیدن زمین کرد. و به درستی که خداوند عز و جل حضرات محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را چهارده هزار سال قبل از آفرینش حضرت آدم علیه السلام به صورت شبح و کالبدهایی آفرید، که او - سبحانه و تعالی - را در مقابل عرش تسبیح و تمجید و تهلیل می‌کردند. پس آنان را به صورت نوری قرار داد و ایشان را در پشت مردانی نیکوکار، ورحم‌هایی نیکو و پاکیزه از عصری به عصر دیگر منتقل می‌کرد. وقتی خدای عز و جل اراده کرد که فضیلت و برتری آنان را برای ما روشن سازد و جایگاه ایشان را به ما معرفی کند و حقوقشان را بر ما واجب گرداند، آن نور را گرفت و به دو بخش تقسیم کرد، نیمی را در پشت عبد الله علیه و پسر عبد المطلب علیه السلام قرار داد و محمد صلی الله علیه و آله بزرگ همه پیامبران و پایان‌دهنده همه رسولان و از آن نور می‌باشد و در آن پیامبری را قرار داد، و نیمه دوم را در پشت عبد مناف یعنی ابو طالب علیه السلام پسر عبد المطلب علیه السلام پسر هاشم، پسر عبد مناف قرار داد. پس علی علیه السلام امیر المومنین و بزرگ همه جانشینان از همان نور است. و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را ولی و جانشین، خلیفه خود، و همسر دخترش، و پرداخت‌کننده دیون خود، و برطرف‌کننده غم واندوه‌های خویش، و وفاکننده به وعده‌هایش و یاور دین خودش قرار داد.


الیقین، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۲۵-۲۲۷، باب ۶۷، چاپ دار العلوم



مناظره یوحنای مسیحی (شخصی مسیحی که به دنبال مذهب حق در اسلام بود) با علمای اهل سنت عمری در مورد مشروعیت سب و لعن


ابو الفتوح رازی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه می‌نویسد:


علمای اهل تسنن، در آخرین لحظات بحث به يوحنا گفتند: اگر رافضی‌ها (شیعه‌ها) از یک موضوع اجتناب کنند، ما از ایشان روی بر نمی‌گردانیم. يوحنا گفت: آن یک موضوع چیست ؟ علمای اهل تسنن گفتند: علمای آنان ابو بكر و عمر و عثمان و عایشه را سب می‌کنند و ایشان را تکفیر و . می‌نمایند و می‌گویند هر کس از این‌ها بیزاری نکند، به بهشت نمی‌رود، معلوم است که این روش، کفر و الحاد است. يوحنا گفت: آیا رافضی‌ها، در اتخاذ این روش، دلیلی دارند یا نه؟! مولوی رشید گفت: رافضی‌ها چنین دلیل می‌آورند : آن موقع که ابو بکر بر مسند خلافت نشست فاطمه (علیها السلام) را از باغ فدک منع نمود، و آنچنان آن بانوی بزرگوار را رنجانید که فاطمه (علیها السلام) از ابو بکر روی گردانید و تا زنده بود دیگر با ابو بکر سخن نگفت. یوحنا گفت: آیا این مطلب صحیح است؟ علمای اهل تسنن گفتند: این مطلب در صحیح بخاری و مسلم نقل شده است، نمی‌توان آن را انکار کرد. يوحنا گفت: شما در کتب خود نقل کرده‌اید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: فاطمه (علیها السلام) پاره تن من است، هر که او را برنجاند مرا رنجانیده و هر که مرا رنجاند خدا را رنجانیده باشد. خداوند در قرآن سوره احزاب آیه ۵۶ می‌فرماید: ان الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة»: آنان که خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را اذیت می‌کنند (و می‌رنجانند) مشمول لعنت خدا در دنیا و آخرت هستند. بنا بر این یا صحیح بخاری و مسلم، دروغ است یا قرآن خطا کرده و یا آنکه لعنت بر آنان روا باشد، اولی و دومی که نیست پس سومی درست است. اما در مورد عایشه، شکی نیست که او پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در واقعه جمل، به جنگ على (علیه السلام) رفت و با آن حضرت محاربه کرد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حیات خود به علی (علیه السلام) فرمود: حربك حربي و سلمك سلمي»: محاربه و جنگ با تو، محاربه و جنگ با من است، مسالمت (صلح) با تو، مسالمت با من است. (پس گویا، عایشه به جنگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفته است) با آنکه جهاد برای ن ساقط شده است. آنکس که با امام می جنگد، سزاوار لعنت است!


اینجا بود که علمای اهل تسنن دیگر سخنی نگفتند، و یوحنا پس از جستجوی حقیقت، به حقیقت رسید و با صراحت تمام چنین اعلام کرد: ای علمای اهل تسنن، دیگر، شیعه را رافضی نخوانید، بدون تردید، شیعه‌ها حق را از میان باطل‌ها جسته‌اند و مومنان واقعی هستند و دانسته‌اند که در میان۷۳ فرقه مسلمین، فرقه ناجیه می‌باشند، هر کس با اینکه دانسته و فهمیده، حق را مکتوم دارد، ظاهر و باطن او، کور است، شما ای علمای عامه، شاهد باشید که بنده یوحنای مصری ذمی ، مسلمان شدم و به آئین تشیع گرویدم، این است طریق نجات پس از بررسی‌های کامل و دقیق! اینک به این کلمات طیبه گواهی می‌دهم: أشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله واشهد ان عليا ولیه و وصی رسوله و خلیفته بالحق» و از جميع مومنان در دنیا و آخرت گواهی می‌خواهم که من در میان ۷۳ فرقه اسلامی، مذهب شیعه را به عنوان فرقه ناجیه اختیار کردم، که بر آن مذهب بمیرم و زنده گردم - اللهم توفنی مسلما والحقني بالصالحين».


دفاع از حریم تشیع، تالیف ابو الفتوح رازی، صفحه ۲۳۷-۲۳۹




امام مهدی عجل الله فرجه در کلام امام رضا علیه السلام


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


۳۵- حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن عبد السلام بن صالح الهروي قال سمعت دعبل بن علي الخزاعي يقول لما أنشدت مولاي الرضا عليه السلام قصيدتي التي أولها: مدارس آيات خلت من تلاوة * ومنزل وحي مقفر العرصات فلما انتهيت إلى قولي: خروج إمام لا محالة خارج * يقوم على اسم الله والبركات يميز فينا كل حق وباطل * ويجزي على النعماء والنقمات بكى الرضا عليه السلام بكاء شديدا ثم رفع رأسه إلي فقال لي: يا خزاعي نطق روح القدس على لسانك بهذين البيتين فهل تدري من هذا الامام؟ ومتى يقوم؟ فقلت: لا يا سيدي إلا إني سمعت بخروج إمام منكم يطهر الأرض من الفساد ويملؤها عدلا فقال: يا دعبل الامام بعدي محمد ابني وبعد محمد ابنه علي وبعد علي ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر في غيبته المطاع في ظهوره لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج في ملاها عدلا كما ملئت جورا وظلما وأما متى؟ فأخبار عن الوقت ولقد حدثني أبي عن أبيه عن آبائه عن علي عليه السلام أن النبي (صلى الله عليه وآله) قيل له: يا رسول الله (صلى الله عليه وآله) متى يخرج القائم من ذريتك؟ فقال: مثله مثل الساعة لا يجليها لوقتها إلا هو ثقلت في السماوات والارض لا يأتيكم إلا بغتة».


دعبل خزاعی رحمت الله علیه می‌گوید: هنگامی که قصیده خود را که با این ابیات شروع می‌شد: محل تدریس آیات الهى که اکنون از تلاوت آیات بر کنار مانده است، و محل نزول وحى پروردگار که از فعالیت بازمانده است» تا بدینجا رسیدم که گفته بودم: به یقین وقوع خروج امامی که ناچار خارج شود و به نام خدا همه برکات را به خود می‌آورد حتمی است و میان ما هر حقی را از باطل جدا می‌سازد و بر نیکی و بدی جزا می‌دهد، هر کس عملی نیکو کرد پاداش خیر، و هر که بدی کرد سزای بد به او می‌دهد.» حضرت امام رضا علیه السلام با شنیدن این اشعار سخت گریستند، آنگاه رو به من کرده و فرمودند: اى خزاعی! روح القدس با زبان تو این دو بیت را خواند! آیا می‌دانی این امام کیست و چه زمانی قیام می‌کند؟ گفتم: آقای من! نه! این قدر شنیده‏‌ام که امامی از نسل شما قیام می‌کند، و زمین را از لوث فساد پاک می‌گرداند و آن را پر از عدل خواهد کرد؛ چنان که پر از ظلم‏ شده باشد. حضرت فرمودند: اى دعبل! پسرم محمد امام بعد از من است و بعد از او پسرش علی؛ بعد از او نیز پسرش حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم، امام امت است که [اهل ایمان] در زمان غیبتش انتظار او را می‌کشند و بعد از ظهورش از وى فرمان‌بردارى می‌کنند. اگر تنها یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد خداوند آن روز را به اندازه‌ای طولانى می‌کند تا او بیاید و جهان را پر از عدل کند چنان که پر از ظلم شده است. اما چه زمانی ظهور خواهد کرد؟ نمی‌توان وقت آن را تعیین نمود. پدرم (موسی بن جعفر علیهما السلام) از پدرش و آن حضرت از پدرانش از امیر المومنین علیه السلام روایت کرده‏‌اند که از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال شد: حضرت قائم که از نسل شما است چه زمانی ظهور خواهد کرد؟ ایشان فرمودند: آمدن وى مثل آمدن روز رستاخیز است که خداوند در قرآن می‌فرماید: کسى جز خداوند وقت آن را معلوم نمی‌کند، این مطلب در آسمان‌ها و زمین گران آمده» آن حضرت به طور ناگهانى به سوى شما خواهد آمد.


عیون اخبار الرضا علیه السلام، تالیف شیخ صدوق، باب ۶۶، حدیث ۳۵، صفحه ۲۶۵-۲۶۶




شرط تشیع مطیع معصومین علیهم السلام بودن و مخالفت با دشمنان ایشان است


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


۲- حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا ع قَالَ : شِيعَتُنَا اَلْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا اَلْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا اَلْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَّا.


حسین بن خالد از امام رضا علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمودند: شیعیان ما کسانی هستند که نسبت به دستورات ما تسلیم و مطیع هستند، سخنان ما را [با جان و دل] می‌پذیرند و با دشمنان ما مخالفت می‌کنند. پس کسی که اینگونه نباشد، شیعه ما نیست.


مصنفات الشیخ الصدوق، صفات الشیعة، حديث ۲




فطرس ملک


محمد بن حسن صفار رضوان الله علیه روایت کرده است:


حدثنا احمد بن موسى عن محمد بن المعروف بغزال مولى حرب بن زياد البجلى عن محمد ابى جعفر الحمامى الكوفى عن الازهر البطيخى عن ابى عبد الله عليه السلام قال ان الله عرض ولاية امير المؤمنين فقبلها الملئكة واباها ملك يقال لها فطرس فكسر الله جناحه فما ولد الحسين بن على عليه السلام بعث الله جبرئيل في سبعين الف ملك إلى محمد صلى الله عليه وآله يهنئهم بولادته فمر بفطرس فقال له فطرس يا جبرئيل إلى اين تذهب قال بعثنى الله إلى محمدا يهنئهم بمولود ولد في هذه الليلة فقال له فطرس احملني معك وسل محمدا يدعو لى فقال له جبرئيل اركب جناحى فركب جناحه فاتى محمدا صلى الله عليه وآله فدخل عليه وهنئاه فقال له يارسول الله صلى الله عليه وآله ان فطرس بينى وبينه اخوة وسئلني ان اسئلك ان تدعو الله له ان يرد عليه جناحه فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لفطرس اتفعل قال نعم فعرض عليه رسول الله صلى الله عليه وآله ولاية امير المؤمنين عليه السلام فقبلها فقال رسول الله صلى الله عليه وآله شأنك بالمهد فتمسح به وتمرغ فيه قال فمضى فطرس فمشى إلى مهد الحسين بن على ورسول الله يدعو له قال قال رسول الله فنظرت إلى ريشه وانه ليطلع ويجرى منه الدم ويطول حتى لحق بجناحه الاخر وعرج مع جبرئيل إلى السماء وصار إلى موضعه.


حضرت امام صادق سلام الله علیه فرمودند: فطرس فرشته‏‌ای بود که وقتی که ولایت حضرت امیر المومنین صلوات الله علیه به ملائکه عرضه شد همه پذیرفتند جز او. به همین دلیل (سر باز زدن از پذیرفتن ولایت) خداوند بالش را شکست. هنگامی که امام حسین علیه السلام متولد شد؛ خداوند جبرئیل را برای عرض تبریک به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با هفتاد هزار ملک به سوی زمین فرستاد که در راه با فطرس دیدار کرد. فطرس گفت جبرئیل به کجا می‌روی؟ جبرئیل گفت: خداوند مرا فرستاده تا به آن‌ها تبریک بگویم به سبب فرزندی که امشب متولد شده است. فطرس گفت: مرا هم با خود ببر و از حضرت محمد صلی الله علیه و آله بخواه برای من دعا کند. سپس جبرئیل به او گفت: بر بال من سوار شو پس او هم سوار شد و نزد حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمدند. وقتی به نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدند جبرئیل به ایشان تبریک گفت و فرمود: یا رسول الله بین من و بین فطرس برادری هست و او از من خواسته که از شما درخواست کنم که از خدا بخواهید بالش را به او بازگرداند. سپس حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: ای فطرس آیا انجام می‌دهی؟ فطرس گفت: بلی. سپس حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله ولایت مولا امیر المومنین صلوات الله علیه را بر فطرس عرضه کرد و او پذیرفت. به امر پیامبر بالش را به بدن پاک امام حسین علیه السلام مالید و سلامتش را باز یافت.


بصائر الدرجات، تالیف محمد بن حسن صفار، جزء ٢، باب ۶، حدیث ۷‏، صفحه ۱۰۱، چاپ منشورات شرکة الاعلمی للمطبوعات




رجعت حضرت امیر المومنین علیه السلام


علامه مجلسی رضوان الله علیه روایت کرده است که حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند:


به درستی که مرا است برگشتنی بعد از برگشتن و زنده شدنی بعد از زنده شدن و من صاحب رجعت‌ها و برگشتن‌های بسیارم و صاحب صولت‌ها و انتقام‌های بی‌شمارم و صاحب دولت‌های عجیبم. منم حصار آهن، منم بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله، منم امین خدا و خزینه‌دار علم خدا، و صندوق سر خدا و حجاب خدا و صراط خدا و میزان خدا. منم کلمه خدا و منم اسماء حسنای الهی و منم امثال عليا و منم آیات کبری و منم صاحب بهشت و دوزخ که اهل بهشت را در بهشت ساکن گردانم و اهل جهنم را به جهنم رسانم، با من است تزویج اهل بهشت. به سوی من است بازگشت خلق در قیامت و حساب ایشان و منم موذن در اعراف و منم که در پیش چشمه آفتاب ظاهر شوم در آخر امان و منم دابة الارض که خدا در قرآن فرموده و در آخر امان ظاهر شوم و عصای موسی و انگشتر سلیمان را بر پیشانی مؤمن و کافر گذارم که نقش بندد: مؤمن حقا و کافر حقا» و منم پادشاه مومنان و پیشوای متقیان و زبان سخن‌گویان و خاتم اوصیای پیغمبران و وارث ایشان و خلیفه پرورگار عالمیان و منم آن کسی که خدا به من داده است علم مرگ‌های مردم و بلاهای ایشان را و علم حكم میان خلایق را. و منم آنکه خدا مسخر من گردانیده است ابر و رعد و برق و تاریکی و روشنایی و بادها و کوه‌ها و دریاها و آفتاب و ماه و ستارگان را، ای گروه مردم! بپرسید از من آنچه خواهید.


کتاب رجعت، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۲۰۳-۲۰۵، چاپ انتشارات دلیل ما




دشمنی سفیانی با نام حضرت رقیه سلام الله علیها


در یکی از روایاتی که در مورد آخر امان و ظهور سفیانی است وارد شده است که:


ولا يزال السفياني يقتل كل اسمه محمد و علي و حسن و حسين و فاطمة و جعفر و موسى و زينب و خديجة و رقیة بغضاً لآل محمد»


یعنی: سفیانی هر کس را که نامش محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه و جعفر و موسی و زینب و خدیجه و رقیه است از روی بغض و کینه‌ای که به آل محمد دارد به قتل می‌رساند.»


این روایت از چند جهت قابل توجه است:


١. نام حضرت رقیه علیها السلام از جمله نام‌هایی است که همچون نام محمد و علی و حسن و . مورد علاقه اهل بیت علیهم السلام است و همچنین از نام‌هایی است که دشمن کورکن و خار چشم مبغضين آل الله علیهم السلام می‌باشد و همچنین مهم‌ترین نکته‌ای که از این حدیث شریف استفاده می‌شود این است که کسانی که با حضرت رقیه علیها السلام به هر طریقی دشمنی می‌کنند در صف سفیانیان هستند در هر منصب و لباسی که باشند.


۲. نامگذاری با این اسامی نشانه‌ای مهم بر محبت اهل بیت علیهم السلام است.


٣. ظاهر این است که نام حضرت رقیه علیها السلام در این روایت بیش از همه ناظر به حضرت رقیه علیها السلام می‌باشد زیرا همانگونه که از نام محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه نام پنج تن آل عبا علیهم السلام به ذهن می‌رسد و همانگونه که از نام جعفر و موسی وجود امام صادق و امام کاظم علیهما السلام و برای ما تداعی می‌شود و نه وجود عموی پیامبر یا موسی بن عمران؛ همانگونه از نام رقیه چنین به ذهن منتقل می‌شود که منظور حضرت امام حسین علیه السلام از ذکر نام رقیه، رقیه سه ساله است و این به خاطر شهرت و کثرت استعمال این نام در مورد حضرت رقیه علیه السلام می‌باشد.


پس از ۱. کثرت استعمال و ۲. ارتکاز ذهنی و شهرت بر می‌آید که مقصود این حدیث از نامگذاری به رقیه همان وجود مقدس بیبی سه ساله سيده رقيه علیها السلام می‌باشد.


اما چند نکته در مورد نامگذاری به نام اهل بیت علیهم السلام قابل توجه است. نامگذاری به نام ایشان:


اولا: نشانه‌ی ارادت ما به ایشان است.


ثانيا: احیای نام اهل بیت علیهم السلام و به نوعی یادآوری مصیبت ایشان است.


ثالثا: این نامگذاری ها تأثير خاص خود را دارد، چنانکه امام صادق علیه السلام در این مورد قسم یاد کرده‌اند:


قيل لابی عبدالله عليه السلام : انا نسمي بأسمائكم و اسماء ءابائكم فينفعنا ذلك، فقال: اي والله .»


در محضر امام صادق علیه السلام عرض شد: ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان نامگذاری می‌کنیم آیا این عمل ما در پیشگاه الهی اجر و فایده‌ای دارد؟ حضرت فرمود: بلی، به خدا قسم فایده دارد.»


رابعا: وقتی دشمن اهل بیت علیهم السلام امری را مبغوض می‌شمارد خود نقطه‌ی عطفی محسوب می‌شود زیرا با این نامگذاری ادخال بغض کرده‌ایم بر قلب دشمنان اهل بیت علیهم السلام و این ادخال بغض چنان اهمیت دارد که در روایات عظيم الشأنی ادخال بغض و مخالفت با اعداء اهل بیت علیهم السلام معیار مهمی در تبری و ولایت دانسته شده است مثلا در مورد زوار قبر ابی عبد الله الحسین علیه السلام وارد شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: خدایا زائرین قبر ابی عبد الله الحسین علیه السلام را مورد رحمت قرار بده که مخالفة لأعدائنا» به خاطر مخالفت با دشمنان ما به زیارت ایشان می‌روند.


ظاهر این است که سفیانی دشمن‌ترین افراد نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف است پس اگر در دل این دشمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف توسط نامگذاری نام نامی حضرت رقیه علیها السلام ادخال بغض کنیم یعنی در قلب امام زمان علیه السلام ادخال سرور نموده‌ایم؛ زیرا در بسیاری از مواقع رضایت امام علیه السلام در مخالفت با دشمنان ایشان است چنانچه در مورد امام صادق علیه السلام دارد که خدایا زائرین امام حسین علت را ببخش زیرا مخالفا لأعدائنا» به زیارت امام حسین می‌روند، پس وقتی اسمی مانند رقیه هم مورد عنایت اهل بیت علیهم السلام است که همان عنایت ذات باری تعالی است و هم مورد بغض دشمنان اهل بیت علیهم السلام است معلوم می‌شود که چقدر نام نامی و اسم پرمسمایی است و نشانه‌ای روشن برای شیعیان که فرزندان خود را متبرک به این نام کنند.


سه بانوی بهشتی، تألیف سید جعفر رفیعی، صفحه ۱۵۸-۱۵۹، چاپ انتشارات خورشید هدایت




شهادت فرشتگان حامل عرش بر امارت امیر المومنین علیه السلام


سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:


فيما نذكره من كتاب الإمامة» بالأسانيد الصحاح، في شهادة ملكين بان عليا عليه السلام أمير المؤمنين عند خلق العرش، فقال ما هذا لفظه: عن بندار بن عاصم عمن حدث عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لما خلق الله العرش خلق ملكين فاكتفاه فقلا: إشهد ان لا إله إلا أنا، فشهدا. ثم قال: إشهدوا أن محمدا رسول الله، فشهدا. ثم قال: أشهدا أن عليا أمير المؤمنين فشهدا .


عبد الله بن سنان گفت: امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که خداوند تعالی عرش را آفرید، دو فرشته را خلق نمود. پس آن‌ها عرش را در بر گرفتند. پس فرمود: شهادت بدهید که معبودی جز من نیست، آن‌ها گواهی دادند. سپس فرمود: شهادت بدهید که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست، آن‌ها نیز گواهی دادند. سپس فرمود: شهادت بدهید که علی (علیه السلام) امیر مومنان است، آن‌ها باز هم گواهی دادند.


الیقین، تالیف سید بن طاووس، باب ۷۲، صفحه ۲۳۲، چاپ دار العلوم




چرا امیر المومنین علیه السلام فرزند خود را عثمان نام نهادند؟


آیا امیر المومنین علیه السلام اسم فرزند گرامیشان را به علت محبت عثمان یا وحدت با غاصبین عثمان گذاشتند؟


این روزا زیاد می‌بینیم نواصب برای اثبات محبت امیر المومنین به خلفای غاصب شبهه‌ای را مطرح کرده‌اند که امیر المومنین علیه السلام نام فرزند خود به دلیل محبت به عثمان، عثمان گذاشت!


حقیقت چیست؟


بشنوید نظر خود امیر المومنین علیه السلام را:


مرحوم شيخ الفقها ابی الصلاح حلبی روایت کرده است:


و ذکر فيه، عن هبيرة بن ميرم قال: كنّا جلوساً عند علي عليه السلام، فدعا ابنه عثمان، فقال له: يا عثمان، ثم قال: إنّي لم أُسمّه باسم عثمان الشيخ الكافر، إنّما سمّيته باسم عثمان بن مظعون.


هبیرة بن میرم گوید: نزد امیر المومنین علیه السلام نشسته بودم که فرزندش عثمان علیه السلام وارد شد، امیر المومنین به فرزندش فرمود: ای عثمان! سپس گفت: من نام تو را به اسم عثمان پیر کافر نام گذاری نکردم بلکه به اسم عثمان ابن مظعون رحمت الله علیه نام نهادم.


تقریب المعارف، تالیف ابی الصلاح حلبی، صفحه ۲۹۴



هم چنین ابو الفرج اصفهانی از علمای مقبول نزد اهل سنت عمری روایت را با سانسوری بر کلام امیر المومنین در مورد عثمان بن عفان می‌آورد و می‌نویسد:


و عثمان بن علي الذي روی عن علي أنه قال: انّما سمّيته باسم أخي عثمان بن مظعون.


و عثمان بن علی کسی است که از علی (علیه السلام) روایت شده است که درموردش گفت: من نام وی را به اسم برادرم عثمان بن مظعون نام نهادم.


مقاتل الطالبیین، تالیف ابو الفرج اصفهانی، صفحه ۸۹



و این چنین تمام رشته‌های نواصب پلید و تهمت پلیدشان به امیر المومنین علیه السلام پنبه می‌شود!


حال سوال ما از محبین غاصبین این است که چرا امیر المومنین علیه السلام عثمان را با لقب الشیخ الکافر» خطاب کرده است؟!



آیا امام صادق علیه السلام در حدیثی ابی بکر و عمر را إمامان عادلان قاسطان» نامیده است؟


دیده شده که در فضای مجازی بتریه و عمریه تکه‌ای ناقص از یک روایت را بریده‌اند تا رابطه حسنه اهل بیت علیهم السلام با خلفای غاصب را ثابت کنند و برای غاصبین فضیلت بتراشند بزدلانه با تقطیع و سانسور معنی حدیث را تحریف و عوض کرده‌اند و ادامه این روایت که سند رسوایی آنان و اثبات کفر و جهنمی بودن ابی بکر و عمر است را نیاورده‌اند.


این حدیث که در کتاب شریف احقاق الحق تالیف مرحوم شهید علامه نور الله شوشتری (که بر ضد شبهات عمری‌ها نوشته شده) با وجود داشتن سند ضعیف نه تنها فضیلتی برای ابی بکر و عمر ندارد بلکه کفر و جهنمی بودن آن دو را در نظر امام صادق علیه السلام نشان می‌دهد و اتفاقا علامه شوشتری هم آن را برای اثبات کفر ابی بکر و عمر در کتابش آورده.


متن کامل ترجمه روایت: شخصی از اهل سنت عمری از امام صادق علیه السلام پرسید: نظرتان در مورد عمر و ابوبکر چیست؟ ایشان در جواب فرمودند: والله کانا إمامین عادلین قاسطین کانا على الحق، وماتا علیه، فعلیهما رحمة الله یوم القیامة. هنگامی که آن شخص از مجلس خارج شد، شخصی از خواص حضرت سوال نمود: یا ابن رسول الله! از آنچه که درباره ابی بکر و عمر فرمودید خیلی تعجب نمودم! حضرت فرمودند: آری، آن دو امام اهل دوزخند همان گونه که خداوند سبحان می‌فرماید: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار» [و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش دوزخ فرا می‌خوانند] (القصص ۲۸،آیه ۴۱) و اما این‌که آن دو قاسط بودند خداوند متعال می‌فرماید: وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» [و امّا ظالمان آتشگیره و هیزم دوزخند!] (الجن ۷۲، آیه ۱۵) و اما اینکه آن‌دو نفر عادل هستند یعنی از حق عدول کرده‌ا‌ند، همان‌گونه که خداوند در قرآن می‌فرماید: ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُون‏» [اما کافران براى پروردگار خود، شریک و شبیه قرار مى‏ دهند] (الانعام ۶، آیه ۱) و مراد از حق که بر آن ماندند امیر المومنین علیه السلام است که او را اذیت نموده و حق او را غصب نمودند، و مراد از این که آن دو تا آخر بر این راه باقی ماندند و از دنیا رفتند، این است که: آن‌دو تا آخر بر عداوت و دشمنی خود باقی ماندند بدون این‌که نادم و پشیمان از کار خود باشند و مراد از رحمت خداوند: رسول الله صلى الله علیه و آله است که رحمة للعالمین» بود و آن حضرت در آن دنیا خصم و دشمن آن دو و انتقام گیرنده از آن‌ها خواهد بود.


متن عربی: ما روی سأل رجل من المخالفين عن الإمام الصادق عليه السلام و قال : يا ابن رسول الله ! ما تقول في حق أبي بكر و عمر ؟ فقال علیه السلام : إمامان عادلان قاسطان ، كانا علي الحق ، وماتا عليه ، فعليهما رحمة الله يوم القيامة ، فلمّا انصرف الناس قال له رجل من خاصّته: يا ابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله لقد تعجّبت ممّا قلت في حقّ أبي بكر وعمر، فقال: نعم، هما إماما أهل النار، كما قال اللّه سبحانه: و جعلناهم أئمّة يدعون إلي النار (قصص: ۴۱) و أما القاسطان فقد قال الله تعالى : وأما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا (جن: ۱۵) وأما العادلان فلعدولهم عن الحق كقوله تعالى ثم الذين كفروا بربهم يعدلون (انعام: ۱) والمراد من الحق الذي كانا مستوليين عليه هو أمير المؤمنين عليه السلام حيث أذياه وغصبا حقه عنه ، والمراد من موتهما على الحق أنهما ماتا على عداوته من غير ندامة عن ذلك ، والمراد من رحمة الله ، رسول الله صلى الله عليه وآله ، فإنه كان رحمة للعالمين وسيكون خصما لهما ساخطا عليهما منتقما منهما يوم الدين.


احقاق الحق و ازهاق الباطل، تالیف نور الله شوشتری، جلد ۱، صفحه ۶۹-۷۰، چاپ منشورات آیة الله مرعشی نجفی



محبین ابی بکر و عمر برای فضیلت‌تراشی برای خلفای باطل خود راهی جز دست به تقطیع دروغ زدن ندارند و مثل همیشه هم رسوا می‌شوند.



نامه ابی بکر به پدرش برای بیعت و پاسخ دندانشکن ابی قحافه در دفاع از امیر المومنین علیه السلام به او


شیخ طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است:


أبا قحافة كان بالطائف لما قبض رسول الله صلى الله عليه وآله وبويع لأبي بكر، فكتب ابنه إليه كتابا عنوانه " من خليفة رسول الله إلى أبي قحافة. أما بعد فإن الناس قد تراضوا بي، فإني اليوم خليفة الله، فلو قدمت علينا كان أقر لعينك " قال: فلما قرأ أبو قحافة الكتاب قال للرسول: ما منعكم من علي؟ قال: هو حدث السن وقد أكثر القتل في قريش وغيرها وأبو بكر أسن منه. قال أبو قحافة: إن كان الأمر في ذلك بالسن فأنا أحق من أبي بكر، لقد ظلموا عليا حقه وقد بايع له النبي صلى الله عليه وآله وأمرنا ببيعته. ثم كتب إليه " من أبي قحافة إلى ابنه أبي بكر. أما بعد فقد أتاني كتابك فوجدته كتاب أحمق ينقض بعضه بعضا، مرة تقول خليفة رسول الله صلى الله عليه وآله ومرة تقول خليفة الله ومرة تقول تراضى بي الناس، وهو أمر ملتبس فلا تدخلن في أمر يصعب عليك الخروج منه غدا ويكون عقباك منه إلى النار والندامة وملامة النفس اللوامة لدى الحساب بيوم القيامة، فإن للأمور مداخل ومخارج وأنت تعرف من هو أولى بها منك، فراقب الله كأنك تراه ولا تدعن صاحبها، فإن تركها اليوم أخف عليك وأسلم لك.


ابی قحافه (پدر ابی بکر) در زمان شهادت رسول خدا صلوات الله علیه و آله در طائف بود. بعد از بیعت با ابی بکر، او نامه‌ای به پدرش نوشت به این شرح: از طرف خلیفه رسول خدا به ابی قحافه، اما بعد، همانا مردم به من راضی شدند و امروز من خلیفه خدا هستم، پس اگر پیش ما بیایی نور چشم مایی.


ابی قحافه بعد از خواند نامه به پیک ابی بکر گفت: برای چه علی را از حقش منع کردید؟ پیک ابوبکر گفت: او جوان است و بسیاری از قریش را کشته و ابی بکر از او مسن‌تر است. ابی قحافه به پیک ابی بکر گفت: اگر مسن بودن برای خلافت ملاک باشد که من نسبت به ابی بکر برای خلافت بیشتر بر حق هستم. حقیقتا بر علی و حقش ظلم کردید، در حالی که رسول خدا خودش با او بیعت کرد و مردم را نیز امر به بیعت با علی کرد!


سپس نامه‌ای به فرزندش نوشت به این شرح: از طرف ابی قحافه به پسرش ابی بکر. اما بعد؛ نامه تو به دست من رسید و من آن را نامه یک احمق یافتم که بعضی از آن بعضی دیگر را نقض می‌کند! یک بار در نامه گفتی خلیفه رسول خدا و یک بار گفتی خلیفه خدا و یک بار گفتی مردم به من راضی شدند (و من انتخاب شده مردم هستم؛ کنایه از این که تو خلیفه خدا و رسول نیستی بلکه خلیفه مردم هستی!)  و مشخص است که امر بر تو مشتبه گشته؛ پس در امری داخل نشو که خارج شدن از آن برایت بسیار سخت است و عاقبتت را به سوی آتش (جهنم)‌ و ندامت می‌کشاند و در روز قیامت ملامت خواهی شد محل‌های وارد شدن و خارج شدن از امور دنیا بسیار است و تو خود می‌دانی که در این کار از تو سزاوارتر کیست! پس از خدا بپرهیز و این کار را به صاحبش واگذار و اگر اینکار را امروز ترک کنی برایت مجازات سبک‌تری به دنبال دارد. والسلام علیکم.


الاحتجاج، تالیف شیخ طبرسی، جلد ۱، صفحه ۲۲۶-۲۲۷، چاپ دار الاسوة




قطره‌ای از دریای کرم امام حسن علیه السلام


شیخ رضی الدین حلی، برادر علامه حلی روایت کرده است:


۲۳- قيل: وقف رجل على الحسن بن على عليهما السلام فقال: يا ابن أمير المؤمنين بالذى أنعم عليك بهذه النعمة التي ما تليها منه بشفيع منك إليه، بل انعاما منه عليك، الا ما أنصفتني من خصمى، فانه غشوم ظلوم، لا يوقر الشيخ الكبير، ولا يرحم الطفل الصغير. وكان متكئا فاستوى جالسا وقال له: من خصمك حتى أنتصف لك منه، فقال له: الفقر، فأطرق (عليه السلام) ساعة، ثم رفع رأسه الى خادمه وقال له: أحضر ما عندك من موجود، فأحضر خمسة آلاف درهم، فقال: ادفعها إليه، ثم قال له: بحق هذه الاقسام التي أقسمت بها على متى أتاك خصمك جائرا الا ما أتيتني منه متظلما . 


نقل شده است که شخصی محضر مبارک امام حسن علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: ای فرزند امیر المومنین علیه السلام! تو را سوگند می‌دهم به حق کسی که این نعمت (امامت و ولایت) را بدون شفاعت کسی به تو عنایت نموده! از دشمنم انتقام بگیری، چرا که او دشمنی است که به مردم، حیله و ستم می‌نماید، نه به پیرمرد بزرگ احترام می‌گذارد و نه به کودک شیرخوار ترحم. امام حسن علیه السلام تکیه کرده بودند، وقتى سخن آن شخص را شنیدند برخاستند و نشستند، آنگاه به او فرمودند: دشمن تو کیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟ گفت: فقر و نیاز. امام حسن علیه السلام لحظاتی سر مبارک خود را به زیر انداخت، سپس سر بلند کرده و به خادم خویش فرمودند: آنچه موجودى نزد توست، بیاور. او رفت و پانصد هزار درهم حاضر ساخت. امام علیه السلام فرمودند: همه این مبلغ را به آن شخص نیازمند بده! آنگاه رو به او کرد و فرمودند: تو را به حق همان سوگندهایی که به من دادی، سوگند می‌دهم! هر موقع این دشمن به سوى تو آمد، نزد من بیا و دادخواهی کن.


العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، تالیف رضی الدین حلی، صفحه ۳۵۹، حدیث ۲۳، چاپ منشورات آیة الله مرعشی نجفی



قابل توجه کسانی که به اسم اسلام و معصومین حکومت می‌کنند، اسلام واقعی این است !!!


مثل نمک که طعم غذا را عوض کند / لطف کریم، وضع گدا را عوض کند



فضائل امیر المومنین علیه السلام و وجوب ولایت ایشان و برائت از دشمنان ایشان در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله


شیخ کراجکی رضوان الله علیه روایت کرده است:


ما رواه لنا الشيخ الفقيه أبو الحسن محمد بن أحمد بن شاذان القمي رحمه الله بمكة في المسجد الحرام قال حدثني نوح ابن أحمد بن ايمن رحمه الله قال حدثنا إبراهيم ابن أحمد ابن أبي حصين قال حدثني جدي قال حدثني يحيى بن عبد الحميد قال حدثني قيس بن الربيع قال حدثني سليمان الاعمش عن جعفر بن محمد قال حدثني أبي قال حدثني علي بن الحسين عن أبيه قال حدثني أبي أمير المؤمنين علي عليه السلام قال قال لي رسول الله صلى الله عليه واله يا علي أنت أمير المؤمنين وامام المتقين يا علي أنت سيد الوصيين ووارث علم النبيين وخير الصديقين وافضل السابقين يا علي أنت زوج سيدة نساء العالمين وخليفة خير المرسلين يا علي انت مولى المؤمنين والحجة بعدي على الناس اجمعين استوجب الجنة من تولاك واستوجب دخول النار من عاداك يا علي والذي بعثني بالنبوة واصطفاني على جميع البرية لو ان عبدا عبد الله تعالى الف عام ما قبل الله ذلك منه إلا بولايتك وولاية الائمة من ولدك وان ولايتك لا تقبل إلا بالبراءة من اعدائك واعداء الائمة من ولدك بذلك اخبرني جبرئيل عليه السلام .


رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیر المومنین علیه السلام فرمودند: ای علی! تو امیر و مقتدای مومنان و امام پرهیزکاران هستی. ای علی! تو آقا و سرور اوصیاء، و وارث دانش پیامبران هستی، و تو در جایگاه صدیقین بهترین، و در میان پیشتازان برترین هستی. ای علی! تو همسر سیده و سرور ن جهان، و جانشین بهترین پیغمبر از پیغمبران خدا هستی. ای علی! تو مولای اهل ایمان و حجت خدا بعد از من بر تمام مردمان هستی. کسی که تبعیت کند از تو بهشت از برای اوست و هر کس با تو دشمنی کند مستوجب آتش و دوزخ است. ای علی! قسم به آن کسی که مرا به نبوت مبعوث کرد و مرا بر تمام مردم برگزید، اگر بنده‌ای از بندگان خدا، هزار سال عبادت حق تعالی را کرد، از او پذیرفته نمی‌شود، مگر این که همراه با ولایت تو و ولایت امامان از فرزندان تو باشد. و ولایت تو هم پذیرفته نمی‌شود، مگر اینکه همراه با برائت و بیزاری از دشمنان تو و دشمنان امامان از فرزندان تو باشد. و جبرئيل مرا به این امر خبر داده است.


کنز الفوائد، تالیف شیخ محمد بن علی کراجکی، جلد ۲، صفحه ۱۲، چاپ دار الاضواء




مناظره جالب و خواندنی متوکل ناصبی پلید با شیعه‌ای حاضرجواب


در کتاب فصول الحق ذکر شده است:


روزی متوکل ملعون بار عام داده نظرش بر شخصی افتاد که وضع مردم آن زمان نداشت، از او پرسید از چه قبیله‌ای و چه نام داری؟ گفت: از بنی مخنثم و نام من منصور است. پس متوکل پرسید که بعد از رسول خدا خلیفه که بود؟ گفت: اسد الله الغالب و مظهر العجایب مولانا علی ابن ابی طالب علیهما السلام. پس متوكل به غلامان امر کرد تا او را بزنند، و در حین زدن غلامی به او گفت: بگو ابو بکر. پس آن مرد گفت: یا امیر ابو بکر. پس متوكل گفت: خلیفه دیگر کیست؟ گفت: الطاعن بالرمحين و الضارب بالسيفين و مصلى القبلتين ابی الحسنین امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام. باز متوكل امر به زدن او کرد، غلامی به او گفت: بگو عمر. آن مرد گفت: یا امیر عمر. متوکل گفت بگو دیگر کیست؟ گفت: ابن عم رسول صلی الله علیه و آله و زوج بتول علیها السلام الذي انزل الله فيه انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذين يقيمون الصلوة و یؤتون اکوة و هم راکعون مولنا و مولى الثقلین علی بن ابی طالب علیهما السلام. باز به همان طریق متوكل امر به زدن او نمود. یکی گفت: بگو عثمان. گفت: یا امیر عثمان. پس متوكل گفت دیگر کیست؟ گفت: یا امیر حجاج بن يوسف. متوكل گفت: یا اخ المخنث این بار که نوبت على بود، نام او را چرا ترک کردی؟ گفت: یا امیر هر بار که نام على را بردم امر به زدن من کردی این بار از تو ترسیدم، و کسی که مانند ایشان ظالم باشد حجاج را دانستم، نام او را بردم. پس متوكل گفت: عایشه افضل بود یا فاطمه؟ آن مرد گفت: عایشه. متوکل گفت: چرا؟ گفت: زیرا که خدای تعالی فرموده: و فضل الله المجاهدين على القاعدين أجراً عظیما (آیه ۹۵ سوره نساء) و عایشه در بصره [علیه امیر المومنین علیه السلام] چنان که می‌دانی جنگ بسیار کرد و عایشه مجتهده بود غازیه (جنگجو) هم شد (کنایه به فتنه جمل توسط عایشه) در حالی که فاطمه علیها السلام از خانه بیرون نرفت. متوكل گفت: از بنی مخنث کسی شیعه نبوده است، چگونه تو شیعه‌ای در آن قوم؟ آن مرد گفت اگر امانم دهی بگویم. متوکل گفت: تو را امان است. گفت: بدان سبب که من حلال زاده‌ام و مادر و جدات و آبا و اجداد من نکرده‌اند و از حاصل نشده‌اند. پس متوکل از روی غضب گفت او را از بغداد اخراج نمودند.


انساب النواصب، تالیف علی بن داود خادم استرآبادی رضوان الله علیه، صفحه ۸۵-۸۶




پیامبر و دوازده امام صلوات الله علیهم در روز قیامت


شیخ محمد بن احمد بن شاذان قمی رضوان الله علیه روایت کرده است:


حدثني محمد بن علي بن الفضل بن تمام ايات رحمه الله قال : حدثني محمد بن القاسم ، قال : حدثني عباد بن يعقوب ، قال : حدثني موسى بن عثمان قال : حدثني الاعمش ، قال : حدثني أبو إسحاق ، عن الحارث وسعيد بن قيس عن علي بن أبي طالب عليه‌السلام قال : قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : أنا واردكم على الحوض وأنت يا علي الساقي ، والحسن الذائد والحسين الآمر ، وعلي بن الحسين الفارض ومحمد بن علي الناشر ، وجعفر بن محمد السائق ، وموسى بن جعفر محصي المحبين والمبغضين وقامع المنافقين ، وعلي بن موسى مزين المؤمنين ، ومحمد بن علي منزل أهل الجنة في درجاتهم ، وعلي ابن محمد خطيب شيعته ومزوجهم الحور [العين] والحسن بن علي سراج أهل الجنة يستضيئون به ، والقائم شفيعهم يوم القيامة حيث لا يأذن الله إلا لمن يشاء ويرضى .


رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در روز قیامت من در کنار حوض کوثر بر شما وارد می‌شوم، در حالی که ای علی، شما ساقی کوثر و حسن دورکننده دشمنان و حسین امر کننده دوستان و محبان به سوی حوض کوثر است و علی بن الحسین اولین کسی است که در آب کوثر دست می‌کند و محمد بن علی آب حوض کوثر را میان شیعیان تقسیم می‌کند و جعفر بن محمد شیعیان را به طرف حوض کوثر رهبری می‌کند و موسی بن جعفر دوستان و دشمنان اهل بیت را شمارش و منافقین را از بین می‌برد و علی بن موسی زینت‌دهنده مومنین است و محمد بن علی اهل بهشت را در مقاماتشان قرار می‌دهد و علی بن محمد میان شیعیان و حور العين خطبه ازدواج می‌خواند و حسن بن علی چراغ و روشنایی اهل بهشت است که توسط او شیعیان نورانی می‌شوند و قائم (علیهم السلام اجمعین) شفیع شیعیان در روز قیامت است، آن زمان که خداوند اجازه شفاعت به کسی نمی‌دهد، مگر به آن کسانی که بخواهد و راضی باشد.


مائة منقبة، تالیف ابن شاذان قمی، صفحه ۴۹-۵۰، چاپ موسسه انصاریان




دیدن نام پیامبر و امیر المومنین صلوات الله علیهما در عرش توسط حضرت آدم ابو البشر علیه السلام


سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:


فيما نذكره من كتاب الإمامة» المذكور بالأسانيد الصحاح، ان على العرش مكتوبا: محمد رسول الله علي أمير المؤمنين». وهذا لفظه: وعن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لما اخطا آدم عليه السلام خطيئته توجه بمحمد وأهل بيته. فأوحى الله إليه: يا آدم، ما علمك بمحمد ؟ قال: حين خلقتني رفعت رأسي فرأيت في العرش مكتوبا: محمد رسول الله، علي أمير المؤمنين».


به اسانید صحیح از عبد الله بن سنان نقل شده است که گفت: امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که حضرت آدم علیه السلام دچار خطا شد، به حضرت محمد و اهل بیت او علیهم السلام اجمعین متوسل شد. پس خداوند تعالی به او وحی فرستاد: ای آدم از کجا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله علم پیدا کردی؟ عرض کرد: زمانی که مرا آفریدی، سرم را بالا گرفتم و دیدم که بر عرش نوشته شده است: محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خدا و علی علیه السلام امیر المومنین است.


اليقين، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۳۴، باب ۷۴، چاپ دار العلوم بیروت



پی نوشت: جلال الدین سیوطی از علمای بزرگ اهل سنت عمری در تفسیر آیه سی و هفتم سوره بقره می‌نویسد:


وَأخرج ابْن النجار عَن ابْن عَبَّاس قَالَ سَأَلت رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم عَن الْكَلِمَات الَّتِي تلقاها آدم من ربه فَتَابَ عَلَيْهِ قَالَ: سَأَلَ بِحَق مُحَمَّد وَعلي وَفَاطِمَة وَالْحسن وَالْحُسَيْن إِلَّا تبت عَليّ فَتَابَ عَلَيْهِ.


ابن عباس گفت: از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسیدم آن کلماتی که خداوند به حضرت آدم (علیه السلام) آموخت تا توبه او را بپذیرد چه بودند؟ پیامبر فرمودند: آدم خدا را صدا زد: به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) توبه مرا بپذیر. پس از آن خداوند هم توبه او را پذیرفت.


الدر المنثور فی التفسیر المأثور، تألیف سیوطی، جلد ۱، صفحه ۳۲۴، چاپ مرکز هجر للبحوث و الدراسات العربیة و الاسلامیة




مناظره شیخ مفید رضوان الله علیه با عمر بن خطاب در عالم رویا


این ماجرا را شیخ ابو علی حسن بن معمر در سال ۴۲۳ هجری از شیخ مفید نقل می‌کند که گفته است: در خواب دیدم که در راهی گذر می‌کردم و مردم بسیاری گرداگرد هم بودند. گفتم این چیست؟ گفتند: این حلقه‌ای است در گرد مردی که موعظه می‌کند. گفتم: آن مرد کیست؟ گفتند: عمر بن خطاب است. پیش رفته و مردم را کنار زدم و درون حلقه درآمدم. به ناگاه مردی را دیدم برای مردم در باره چیزی که من نفهمیدم سخنرانی می‌کند و من سخنش را بریده و گفتم: ای شیخ به من بگو کلمه: ثانی اثنین إذ هما فی الغار» چه دلالتی به فضیلت ابو بکر دارد؟ گفت: دلالت آن به فضل ابو بکر از شش راه است: اول اینکه: خدا پیغمبرش را یاد کرده و ابو بکر را با او آورده و دوم» او خوانده و فرموده: ثانی اثنین» (دوم دو تا). و دوم: شرح داده که هر دو تن در یک جا بودند و به یک دیگر الفت داشتند که فرموده:إذ هما فی الغار» (وقتی که هر دو در غار بودند). سوم: او را به پیغمبر بسته که در صحبت آن حضرت بوده تا آنان را هم‌رتبه کرده باشد که فرموده: إذ یقول لصاحبه» (چون که به همراه خود گفت). چهارم: از این رو که گزارش داده از مهرورزی پیغمبر بدو برای موقعیتی که نزد او داشته و فرموده: لا تحزن» (اندوه مخور). پنجم: اعلام به اینکه بدو خبر داده راستش خدا به همراه ما است، برابر هم و یار آنان است و دفاع کن از هر دوشان و فرموده: إنّ اللّه معنا» (به راستی که خداوند به همراه ما است). و ششم: گزارش داده از نزول سکینه (آرامش خاطر) بر ابو بکر، زیرا پیغمبر که هرگز جدا از آرامش خاطر نبوده و فرموده: فأنزل اللّه سکینته علیه». و این شش مقام است در آیه که دلالت دارند بر فضل ابو بکر در آیه غار که تو و دیگران را امکان دست یافتن بدان‌ها نبوده است.


شیخ مفید رحمه الله گفته: من بدو گفتم: سخن خود را پروراندی و شرح آن به نهایت رساندی تا آنجا که هیچ آفریده‌ای نتواند حجت فضل یارت را بر آن افزاید جز اینکه من به یاری خدا و توفیق او آنچه را آوردی چون خاکستری در برابر باد سخت بر باد خواهم داد. اما اینکه گفتی خداوند ذکر پیغمبر نموده و ابو بکر را دومی آن حضرت شمرده هیچ فضلی از آن مستفاد نمی‌شود زیرا گزارشی است از شمار» و تعداد». به جان خودم سوگند که آنان با هم دو تا بودند و ما می‌دانیم یک مومن و یک کافر با هم دو تا باشند چنانچه یک مومن و یک کافر هم در شمار دو تا» باشند، پس در ذکر شماره برای تو فائده‌ای نباشد که مورد اعتماد گردد و اثبات فضل نماید. و اما اینکه گفتی آنان را به اجتماع در یک جا وصف کرده؛ مانند همان جمع در شمار است، زیرا در یک مکان بسا که مومن و کافر گرد هم آیند چنانچه در شمار، مومن و کافر با هم رده می‌شوند و نیز مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله شریف‌تر از غار است و در آن مومن و منافق و کافر هم با هم گرد می‌آمدند و در این باره است قول خدای تعالی: پس کافران را چیست که به تو چشم دوخته و به سویت شتابانند، از راست و از چپ گروه گروه. (سوره معارج:‌ آیه ۳۵-۳۶». و نیز کشتی نوح مجمع پیغمبر و شیطان و چهارپایان بود و روشن است که اجتماع در یک جا دلالت ندارد بر فضلی که تو دعوی کردی و این دو وجه فضیلت باطل شدند. اما اینکه گفتی وابستگی ابو بکر را به ذکر صحبت و همدمی با پیغمبر از دو فضل نخست سست‌تر است، زیرا صحبت و همدمی هم می‌تواند میان مومن و کافر باشد، و دلیل بر آن قول خداوند عز و جل است: یارش که با او گفت و شنود می‌کرد گفت: آیا به آن که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید و آنگاه مردی راست بالا و تمام اندام کرد کافر شده‌ای؟! (سوره کهف: آیه ۳۶». و نیز صاحب و همدم در باره همدمی خردمند با چهارپا گفته می‌شود و دلیلش گفته مردم عرب زبانست که الاغ را صاحب آدمی خواندند و گفتند: حمار که با حمار باشد بارکش است، چون تو با او تنها شوی چه بد صاحبی باشد. و نیز بی‌جانی را با موجود زنده صاحب نامیده‌اند، مثلا قول شاعر در باره شمشیر گفته: به دیدار هند رفتم پس از کناره گیری از او، به همراهم صاحب و یاری بود بی‌زبان.» مقصودش از صاحب بی‌زبان شمشیر است و چون که صاحب به همراهی مومن و کافر و خردمند و چهارپا و حیوان و جماد گفته شده هیچ حجتی برای یار تو در آن نباشد. و اما اینکه گفتی به او فرموده: اندوه مخور» این خود و بال و کاستی او است و دلیل بر خطای او، زیرا دلالت بر نهی او دارد از اندوه خوردن چون صیغه نهی آورده که لا تفعل» است و این اندوه‌خوری ابو بکر یا طاعت بوده یا گناه، اگر طاعت بوده که پیغمبر از طاعت نهی نمی‌کرد بلکه بدان فرمان می‌داد و دعوت می‌کرد و اگر گناه بوده نهی از آن درست باشد و آیات و دلیلی نیامده که ابو بکر امتثال کرده باشد و از اندوه‌خوری کناره کرده باشد. و اما اینکه فرمود: خدا همراه ما است» راستش پیغمبر به او اعلام کرده که خدا همراه من است و مرا یاری کند و از خودش به لفظ جمع تعبیر کرده؛ چنان که خدا فرموده: ما خودمان فرو فرستادیم ذکر (قرآن) را و به راستی که ما برایش نگهبانیم. (سوره حجر، آیه ۹». و گفته‌اند که ابو بکر گفته: ای رسول خدا اندوه من برای برادرت علی بن ابی طالب است که چه شود او را (زیرا در همان شب که آن حضرت با ابو بکر از مکه بیرون رفته و در غار مخفی شدند حضرت امیر المومنین علیه السلام در بستر آن حضرت خوابیده بود که نقطه هجوم چندین مرد شمشیرزن قریش بود) و پیغمبر در جوابش فرمود: به راستی که خدا با ما است» یعنی با من و برادرم علی بن ابی طالب علیهما السلام است. و اما اینکه گفتی آرامش خاطر بر ابو بکر فرود آمده» این خلاف قرآنست زیرا آنکه بر او آرامش فرود شده همانست که خدا او را با لشکریانش تایید کرده و دنبال أنزل السکینه» فرموده: و أیّده بجنود لم تروها» و اگر بر ابو بکر سکینه فرود آمده باشد باید او موید به لشکریان خدا شده باشد و این کلمه پیغمبر صلی الله علیه و آله را از مقام و جایگاه پیغمبری بیرون برد و اگر اینجا را به سود صاحبت نگفته می‌گذاشتی برایش بهتر بود زیرا خدا در دو جای قرآن به نزول آرامش خاطر بر پیغمبر خود تصریح کرده که همراهش مومنان بودند و آنان را هم با آن حضرت در این فضیلت شریک کرده و در یکی از آنان فرموده: آنگاه خداوند آرامش و سکینه خود را بر پیامبرش و بر مومنان فرو فرستاد و سپاهیانی که آنان را نمی‌دیدند فرو فرستاد. (سوره توبه، آیه ۲۶)». و در جای دیگر فرموده: پس خداوند سکینه و آرامش خود را بر پیامبرش و بر مومنان فرو آورد و سخن پرهیزگاری را با آنان همراه داشت. (سوره فتح: آیه ۲۶». و چون آن حضرت در غار بود نزول آرامش خاطر را خاص او فرمود که: پس خداوند سکینه و آرامش خود را بر او فرو فرستاد» اگر همراه آن حضرت مومنی بود او را هم شریک می‌کرد در نزول آرامش خاطر، چنان که در موارد گذشته مومنان را با او شریک کرده برای اینکه همراه او بودند و اخراج ابو بکر از نزول آرامش خاطر دلیل است بر اخراج او از ایمان و الحمد لله.


شیخ مفید گفته: عمر بن خطاب در پاسخ من حیران ماند و نتوانست جوابی بدهد و مردم پراکنده شدند و من هم از خواب بیدار شدم.


الاحتجاج، تالیف شیخ طبرسی، جلد ۲، صفحه ۲۷۴-۲۷۶، چاپ منشورات الشریف الرضی




فرار عمر از جنگ احد و عتاب و هجوم شدید امیر المومنین علیه السلام بر فراریان از جنگ


علی بن ابراهیم قمی قدس الله روحه الشریف عالم و مفسر بزرگ شیعه می‌نویسد:


وروي عن ابي واثلة شقيق بن سلمة قال كنت اماشى عمر بن الخطّاب اذ سمعت منه همهمة، فقلت له مه، ماذا يا عمر؟ قال ويحك أما ترى الهزير القضم ابن القضم، والضارب بالبهم، الشديد علي من طغى وبغى، بالسيفين والراية، فالتفت فاذا هو علي بن ابي طالب، فقلت له ياهذا هو علي بن ابي طالب، فقال ادن مني احدثك عن شجاعته وبطولته، بايعنا النبي يوم احد على ان لا نفر ومن فر منا فهو ضال ومن قتل منا فهو شهيد والنبي زعيمه، إذ حمل علينا مائة صنديد تحت كل صنديد مائة رجل أو يزيدون فازعجونا عن طحونتنا فرأيت عليا كالليث يتقي الذر وإذ قد حمل كفا من حصى فرمى به في وجوهنا ثم قال شاهت الوجوه وقطت وبطت ولطت، إلى اين تفرون، إلى النار، فلم ترجع، ثم كر علينا الثانية وبيده صفيحة يقطر منها الموت، فقال بايعتم ثم نكثتم، فوالله لانتم أولى بالقتل ممن قتل، فنظرت إلى عينيه كأنهما سليطان يتوقدان نارا، أو كالقدحين المملوين دما، فما ظننت إلا ويأتي علينا كلنا، فبادرت انا اليه من بين اصحابي فقلت يا أبا الحسن الله الله، فان العرب تكر وتفر وان الكرة تنفي الفرة، فكأنه (عليه السلام) استحيى فولى بوجهه عني، فما زلت اسكن روعة فؤادي، فوالله ما خرج ذلك الرعب من قلبي حتى الساعة .


ابو واثله شقيق بن سلمه روایت شده که گفت: با عمر بن خطاب می‌رفتیم که صدای ناهنجاری را از او شنيدم، گفتم ای عمر چه شده؟ گفت: وای بر تو آیا شیر بیشه شجاعت، معدن کرم و جوانمردی، کشنده ظالمان و ياغيان، زننده با دو شمشیر و پرچمداری با تدبیر را نمی‌بینی؟ در این هنگام علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را دیدم، به او گفتم: او على بن ابی طالب است. عمر گفت: نزدیک من بیا تا از شجاعت و دلیری‌اش برایت بگویم. در روز احد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از ما بیعت گرفت که کسی فرار نکند و هر کس فرار کرد او گمراه است و هر کس از ما کشته شود او شهید است و پیامبر ضامن بهشت اوست. چون به صف ایستادیم دیدم که صد نفر از پهلوانان قریش که هر کدام صد نفر و یا بیشتر جنگجو تحت نظر خود داشتند بر ما حمله کردند، ما از مقابله با آنها عاجز شده و رو به فرار گذاشتیم در این هنگام على را دیدیم که مانند شیری درنده بر صف مشركان حمله می‌کند و هیچ واهمه‌ای از آن‌ها به دل راه نمی‌دهد؛ چون دید که ما فرار می‌کنیم گفت: روهایتان پاره پاره، بریده و خاک‌آلود باد به کجا فرار می‌کنید؟ به سوی آتش جهنم فرار می‌کنید؟ چون دید که ما بر نمی‌گردیم بر ما حمله کرد و در دستش شمشیر پهنی بود که از آن مرگ می‌چکید، می‌گفت: بیعت کردید و آن را شکستید، به خدا سوگند شماها شایسته‌تر به کشتن هستید قبل از اینکه من شماها را بکشم. به چشمانش نگاه کردم که آتش از آن‌ها می‌بارید و یا مانند دو کاسه پر از خون شده بودند. از بين بقيه من جرات پیدا کرده جلو رفته و گفتم: ای ابو الحسن به خدا سوگند، کار عرب این است که گاهی حمله می‌کند و گاهی فرار، و چون حمله کند ننگ فرار را بر طرف می‌کند. او دست از ما برداشت و قلب ما آرام گرفت. به خدا سوگند رعب و وحشت آن هنوز هم از قلب من بيرون نرفته است.


تفسیر القمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی، جلد ۱، صفحه ۱۷۰، چاپ موسسه الامام المهدی علیه السلام




امام صادق علیه السلام فقیه‌ترین مردم به اعتراف ابو حنیفه


ذهبی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


و قال ابن عقدة: ثنا جعفر بن محمد بن حسين بن حازم حدّثني أبو نجيح إبراهيم بن محمد، سمعت الحسن بن زياد الفقيه، سمعت أبا حنيفة و سئل: من أفقه من رأيت؟ فقال: ما رأيت أحدا أفقه من جعفر، لما أقدمه المنصور الحيرة بعث إليّ فقال: يا أبا حنيفة إن الناس قد فتنوا بجعفر بن محمد، فهيّئ لنا من مسائلك الصّعاب، فهيّأت له أربعين مسألة، ثم بعث إليّ المنصور فأتيته، فدخلت، و جعفر جالس عن يمينه، فلما بصرت بهما دخلني لجعفر من الهيبة ما لم يدخلني للمنصور، ثم التفت إلى جعفر فقال: يا أبا عبد الله، أ تعرف هذا؟ قال: نعم هذا أبو حنيفة، ثم أتبعها: قد أتانا، ثم قال: يا أبا حنيفة هات من مسائلك فاسأل أبا عبد الله، فابتدأت أسأله، فكان يقول في المسألة: أنتم تقولون فيها كذا و كذا، و أهل المدينة يقولون كذا و كذا، و نحن- يريد أهل البيت- نقول كذا و كذا، فربما تابعنا، و ربما تابع أهل المدينة، و ربما خالفنا معا، حتى أتيت على أربعين مسألة، ما أخرم فيها مسألة، ثم يقول أبو حنيفة: أ ليس قد روينا أن أعلم الناس أعلم الناس بالاختلاف.


حسن بن زیاد فقیه گوید: شنیدم که از ابو حنیفه پرسیدند: فقیه‌ترین کسی که دیدی کیست؟ گفت: کسی را فقیه‌تر از جعفر (علیه السلام) ندیدم. وقتی منصور دوانیقی (خلیفه عباسی) او را به حیره آورد؛ کسی را دنبال من فرستاد و گفت: ای ابو حنیفه، مردم فریب جعفر بن محمد را خورده و گمراه شده‌اند؛ پس تعدادی از آن سوالات سختت را آماده کن [تا با آن جعفر بن محمد را رسوا کنیم] من نیز چهل سوال آماده کردم. منصور مرا دوباره احضار کرد. نزد او رفتم و بر او وارد شدم. جعفر بن محمد در طرف راست منصور نشسته بود. وقتی چشمم به آن دو افتاد؛ چنان هیبتی از جعفر بن محمد بر دلم افتاد که از منصور چنان هیبتی ایجاد نشد. منصور رو به جعفر بن محمد نمود و گفت: ای ابا عبد الله، این مرد را می‌شناسی؟ فرمود: آری این ابو حنیفه است. قبلا پیش ما آمده است. منصور گفت: ای ابو حنیفه سوالات خود را از ابا عبد الله بپرس. شروع به پرسیدن کردم. در پاسخ هر مساله می‌فرمود: شما [فقهاء عراق] چنین می گویید و فقهاء مدینة چنین می‌گویند و ما اهل بیت (علیهم السلام) چنین می‌گوییم. گاهی نظر او با ما [اهل عراق] یکی بود و گاهی با اهل مدینه و گاهی با هر دو مخالفت می‌کرد. هر چهل مساله را پرسیدم ولی او از پاسخ هیچ یک باز نماند. سپس ابو حنیفه گفت: مگر نه این که روایت داریم: داناترین مردم کسی است که به مسائل اختلافی داناتر باشد؟        


تاریخ الاسلام، تالیف شمس الدین الذهبی، جلد ۹، صفحه ۸۹-۹۰، دار الکتاب العربی



سوالی از اهل سنت عمری: پس چرا فقیه‌ترین مردم را رها کرده‌اید؟!


پی نوشت: البته ابو حنیفه با وجود اعتراف به فضل آن حضرت یکی از بزرگ‌ترین دشمنان آن حضرت بود و کار ابو حنیفه به جایی رسیده بود که هر پرسشی را از او می‌کردند، کاملا برخلاف سخن امام صادق علیه السلام پاسخ می‌داد. با این که ابو حنيفه هر چه از دین می‌دانست را از جلسات درسی امام صادق علیه السلام فرا گرفته بود، ولی از روی بغض و حسادتی که نسبت به اهل بیت علیهم السلام داشت، هر آنچه را که از ایشان یاد گرفته و يا شنیده بود را بر خلاف آن حضرت فتوا داده بود، و فقط موضوع باز يا بسته بودن چشم را از حضرت نمی‌دانست که آن را هم با فتوای فوق حل نمود! همچنین فتوای مذهب ابو حنيفه در تکفیر روافض يا همان شیعیان که خلفای جور و سنت‌های ایشان را رفض و يا رد نموده‌اند مشهور می‌باشد. در بسياری از کتب علمای حنفی بر اين فتوای تکفیر تأکید گرديده است و از آن به عنوان باور صحیح و مسلم در مذهب ابو حنیفه ياد شده است.


وقال أبو حنيفة إني باريت أقوال جعفر بن محمّد الصادق في جميع الأحكام والمسائل فعملت بعكسه وما فاتني الّا إنّي لا أعلم أنه إذا ركع في صلاه هل يفتح عينيه أو يغمضهما حتّى أعمل بخلافه.


ابو حنیفه روزی به مريدانش گفت: من می‌خواهم بدانم که جعفر بن محمد (عليهما السلام) در سجده چشم‌ها را می‌بندد یا باز می‌گذارد! گفتند چرا؟ گفت: می‌خواهم ببینم اگر جعفر بن محمد (علیهما السلام) چشم‌ها را در سجده می‌بندد، من باز بگذارم، و اگر او چشم‌ها را در سجده باز می‌گذارد، من ببندم. پس حال که نمی‌دانم، وقتی به سجده می‌روید، يک چشم خود را ببندید و چشم دیگر را باز بگذارید، تا در هر صورت، بر خلاف جعفر بن محمد (عليهما السلام) عمل کرده باشید!


زهر الربیع، تألیف سید نعمت الله جزایری رحمه الله، صفحه ۴۸۳، چاپ موسسه العالمیة للتجلید





تمام معجزات انبیاء و اوصیاء در اختیار امام زمان علیه السلام


محدث جلیل القدر شیخ حر عاملی رضوان الله علیه می‌نویسد:


و قال: حدثنا أحمد بن محمّد بن أبی نصر عن حماد بن عیسى عن عبد اللّه بن أبی یعفور قال: قال أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام: ما من معجزة من معجزات الأنبیاء و الأوصیاء إلا و یظهر اللّه تبارک و تعالى مثلها فی ید قائمنا لإتمام الحجة على الأعداء


فضل بن شاذان نیشابوری رضوان الله علیه در کتاب اثبات الرجعة روایت کرده است که عبد الله بن ابی یعفور نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ معجزه‌ای از معجزات انبیاء و اوصیاء نیست، مگر این که خداوند تبارک و تعالی مثل آن را به دست قائم علیه السلام ظاهر می‌گرداند، تا بر دشمنان اتمام حجت کند.


اثبات الهداة، تالیف شیخ حر عاملی، جلد ۵، صفحه ۳۲۸، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات



آیت الله میرزا محمد تقی اصفهانی رضوان الله علیه در مورد سند روایت چنین می‌نویسد:


ما رواه الشیخ الأجل، محمد بن الحر العاملی (رحمه الله) فی کتاب إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، عن کتاب إثبات الرجعة، للفضل بن شاذان (رحمه الله) أنه روى بإسناد صحیح، عن الصادق علیه السلام أنه قال : ما من معجزة من معجزات الأنبیاء والأوصیاء إلا ویظهر الله تبارک وتعالى مثلها فی ید قائمنا لإتمام الحجة على الأعداء . إنتهى ، ونعم ما قیل : آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری .


شیخ بزرگوار شیخ حر عاملی رحمه الله در کتاب اثباة الهداة بالنصوص و المعجزات از کتاب اثبات الرجعة فضل بن شاذان رحمه الله به سند صحیح نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ معجزه‌ای از معجزات انبیاء و اوصیاء نیست، مگر این که خداوند تبارک و تعالی مثل آن را به دست قائم علیه السلام ظاهر می‌گرداند، تا بر دشمنان اتمام حجت کند. و چه خوب گفته‌اند: آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری.


مکیال المکارم، تالیف آیت الله میرزا محمد تقی اصفهانی، جلد ۱، صفحه ۲۲۵، چاپ موسسه الامام المهدی علیه السلام



آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری.



مناظره حضرت آقا امام صادق علیه السلام با ابو حنیفه در مورد بطلان قیاس


شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:


محمد بن عبيد، عن حماد، عن محمد بن مسلم قال: دخل أبو حنيفة على أبي عبد الله عليه السلام فقال له: إني رأيت ابنك موسى يصلي والناس يمرون بين يديه فلا ينهاهم، وفيه ما فيه فقال أبو عبد الله عليه السلام: ادع لي موسى، فلما جاءه قال: يا بني إن أبا حنيفة يذكر أنك تصلي والناس يمرون بين يديك فلا تنهاهم، قال: نعم يا أبه إن الذي كنت اصلي له كان أقرب إلي منهم، يقول الله تعالى: نحن أقرب إليه من حبل الوريد. قال: فضمه أبو عبد الله عليه السلام إلى نفسه وقال: بأبي أنت وامي يا مودع الأسرار. فقال أبو عبد الله عليه السلام: يا أبا حنيفة القتل عندكم أشد أم ال؟ فقال بل القتل، قال: فكيف أمر الله في القتل بشاهدين وفي ال بأربعة؟ كيف يدرك هذا بالقياس؟، يا أبا حنيفة ترك الصلاة أشد أم ترك الصيام؟ قال: بل ترك الصلاة، قال: فكيف تقضي المرأة صيامها ولا تقضي صلاتها، كيف يدرك هذا بالقياس؟، ويحك يا أبا حنيفة النساء أضعف على المكاسب أم الرجال؟ قال: بل النساء، قال: فكيف جعل الله للمرأة سهما و للرجل سهمين؟ كيف يدرك هذا بالقياس؟، يا أبا حنيفة الغائط أقذر أم المني؟ قال: بل الغائط، قال: فكيف يستنجى من الغائط و يغتسل من المني؟ كيف يدرك هذا بالقياس؟، ويحك يا أبا حنيفة تقول سأنزل مثل ما أنزل الله؟ قال أعوذ بالله أن أقوله، قال: بلى تقوله أنت وأصحابك من حيث لا تعلمون. قال أبو حنيفة: جعلت فداك حدثني بحديث نحدث به عنك، قال: حدثني أبي محمد ابن علي، عن أبيه علي بن الحسين عليهم السلام، عن أبيه الحسين بن علي عليهما السلام، عن أبيه علي ابن أبي طالب صلوات الله عليهم أجمعين قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: إن الله أخذ ميثاق أهل البيت من أعلى عليين وأخذ طينة شيعتنا منا ولو جهد أهل السماء وأهل الأرض أن يغيروا من ذلك شيئا ما استطاعوه، قال: فبكى أبو حنيفة بكاء شديدا وبكى أصحابه ثم خرج وخرجوا.


روزى ابو حنيفه بر امام جعفر صادق صلوات الله عليه وارد شد و گفت: من فرزندت، موسی (امام كاظم صلوات الله عليه) را ديدم كه نماز می‌خواند و مردم از جلوى او رفت و آمد می‌كردند و او آن ها را نهی نمی‌كرد، با اين كه رفت و آمدها مانع معنويت می‌باشد.» حضرت امام صادق صلوات الله عليه فرمودند: موسی را برایم فراخوانید.» پس زمانی که او آمد امام صادق علیه السلام فرمودند: ای فرزندم! ابو حنيفه چنين می‌گويد كه در حال نماز بودی و مردم از جلوی تو رفت و آمد می‌كرده‌اند و مانع آن‌ها نمی‌شدی.» امام کاظم صلوات الله علیه پاسخ دادند: بله ای پدرم؛ چون آن كسی كه برایش نماز می‌خواندم برای من از آن افرادی که جلوی من عبور و مرور می‌کردند، نزدیک‌تر بود. خداوند متعال می‌فرماید: ما از شاهرگ به او نزدیک‌تر هستیم.» پس امام جعفر صادق صلوات الله عليه فرزند خود را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد، كه نگه دارنده علوم و اسرار  هستى.» بعد از آن امام صادق صلوات الله علیه به ابو حنيفه فرمودند: حكم قتل نزد شما شديدتر و مهم‌تر است، يا حكم ؟» ابو حنيفه گفت: قتل شديدتر است.» امام صادق علیه السلام فرمود: اگر چنين است، پس چرا خداوند شهادت بر اثبات قتل را دو نفر لازم دانسته، ولى شهادت بر اثبات را چهار نفر قرار داده است؟!» سپس حضرت فرمودند: بنا بر اين بايد توجه داشت كه نمی‌توان احكام دين را با قياس استنباط كرد. ای ابو حنيفه ترك نماز مهم‌تر است، يا ترك روزه؟» ابو حنيفه گفت: ترك نماز مهم‌تر است.» حضرت فرمودند: اگر چنين است پس چرا ن نمازهاى دوران حيض و نفاس را نبايد قضا كنند، ولى روزه‌ها را بايد قضا نمايند؟ چطور این حکم با قیاس درک می‌شود؟ وای بر تو ای ابو حنیفه.» سپس حضرت در ادامه فرمودند: آيا نسبت به حقوق و معاملات، زن ضعيف‌تر است، يا مرد؟» ابو حنيفه گفت: ن ضعيف و ناتوان هستند.» حضرت فرمود: اگر چنين است، پس چگونه خداوند متعال سهم مردان را دو برابر سهم ن قرار داده است؟ چطور این حکم با قیاس درک می‌شود؟!» سپس حضرت فرمودند: آيا غائط (مدفوع انسان) نجس‌تر است يا منی؟!» ابو حنيفه گفت : غائط.» حضرت فرمودند: اگر چنين است، پس چرا غائط با قدری آب يا سنگ و كلوخ پاك می‌گردد؛ ولی منی بدون آب و غسل، تطهير نمی‌شود؟ چطور این حکم با قیاس درک می‌شود؟! وای بر تو ای ابو حنیفه! تو می گویی به زودی نظير آنچه را خدا نازل كرده است نازل مى‌كنم.» ابو حنیفه گفت: پناه می‌برم به خدا از این که این جمله را گفته باشم.» امام فرمودند: بله، آن جمله را می‌گویی؛ تو و اصحابت از هر چیزی که نمی‌دانید، می‌گویید.» ابو حنیفه گفت: فدايت گردم، حديثى براى ما بيان فرما، كه آن را از شما نقل کنم.» امام صادق علیه السلام فرمودند: پدرم محمد بن علی (امام باقر صلوات الله علیه) از پدرش علی بن حسین از پدرش حسین بن علی از پدرش حضرت امير المومنين على بن ابی طالب صلوات الله علیهم اجمعین روايت كرده است، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: خداوند متعال ميثاق و طينت اهل بيت رسول خدا صلوات الله عليهم را از اعلی عليين آفريده است. و طينت و سرشت شيعيان ما را از خمير ماست و چنانچه اهل آسمان و اهل زمین بخواهند كه تغييرى در آن به وجود آورند هرگز نخواهند توانست.» ابو حنيفه به شدت گريان شد؛ و اصحابش نیز گریه کردند؛ سپس او خارج شد و اصحابش نیز خارج شدند.


الاختصاص، تالیف شيخ مفيد، صفحه ۱۸۹-۱۹۰، چاپ موسسه النشر الاسلامی




مدح شاه ولایت امیر المومنین علیه السلام توسط مرحوم صاحب تبریزی شاعر مشهور:


ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین

مغز خاک از نهکت مشکین لباست خوشه چین


موجه‌ای از ریگ صحرایت صراط المستقیم

رشته‌ای از تار و پود جامه‌ات حبل المتین


غنچه پژمرده‌ای از لاله‌زارت شمع طور

قطره افسردهای از زمزمت در ثمین


در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر

در حریم قدس یک پروانه‌ات روح الامین


مصرع برجسته‌ای دیوان موجودات را

از حجر اینک نشان انتخابت بر جبین


میهمانداری به الوانهای نعمت خلق را

چون خلیل الله داری هر طرف صد خوشه چین


طاق ابروی ترا تا دست قدرت نقش بست

قامت افلاک خم شد، راست شد پشت زمین


مردم چشم جهان‌بین سپهر اخضری

جای حیرت نیست گر باشد لباست عنبرین


شش جهت چون خانه زنبور پرغوغای توست

کهکشان از نوشخند توست جوی انگبین


عالم اسباب را از طاق دل افکنده‌ای

نیست نقش بوریا در خانه‌ات مسندنشین


تا به کف نگرفته بود از سایه‌ات رطل گران

در کشاکش بود از خمیازه رگ‌های زمین


با صفای جبهه صاف تو از کم‌مایگی

چون دروغ راست‌مانندست صبح راستین


آب شوری در قدح داری و از جوش سخا

می‌کنی تکلیف خلق اولین و آخرین


از ثبات مقدم خود عذرخواهی می‌کنی

پای عصیان هر که را لغزید از اهل زمین


روی عالم را ز برگ لاله داری سرختر

گر چه خود چون داغ می‌پوشی لباس عنبرین


بوسه در یاقوت خوبان دارد آتش زیر پا

بر امید آن که خدام ترا بوسد زمین


گرد فانوس تو گشتن کار هر پروانه نیست

نقش دیوارست اینجا شهپر روح الامین


تا ز دامنگیریت کوته نماند هیچ دست

می‌کشی چون پرتو خورشید دامن بر زمین


هر گنهکاری که زد بر دامن پاک تو دست

گرد عصیان پا کردی از رخش با آستین


ساغر لبریز رحمت را تو زمزم کرده‌ای

چون به رحمت ننگری در سینه‌های آتشین؟


تا به روی خاک تردامن نیفتد سایه‌ات

پهن سازد هر سحر خورشید دامن بر زمین


تا شبستان فنا جایی ناستد چون شرر

گر به روی آتش دوزخ فشانی آستین


انبیا چندین چه می‌کوشند در تعمیر تو؟

گنج رحمت نیست گر در زیر دیوارت دفین


در هوای حسن شورانگیز آب زمزمت

جمله از سر رفت دیگ مغزهای آتشین


نیستی گر مهردار رحمت پروردگار

چون نگین بهر چه داری این سیاهی بر جبین؟


هست اسماعیل یک قربانی لاغر ترا

کز نم خونش نکردی لاله‌گون روی زمین


گر زبان ناودانت چون قلم می‌داشت شق

پاک می‌شد از غبار معصیت روی زمین


تا در تکلیف بر روی جهان واکرده‌ای

در پس درمانده است از شرم، فردوس برین


در حریم جنت آسای تو اهل دید را

در نظر می‌آید از هر شمع جوی انگبین


ناودان گوهر افشانت ز رحمت آیه‌ای است

از حریم لطف نازل گشته در شان زمین


گر نه ای روشنگر آیینه دل‌ها، چرا

جامه و دست و رخت پیوسته باشد عنبرین؟


ایمنند از آتش دوزخ پرستاران تو

حق‌گزاری شیوه توست ای بهشت هشتمین


غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست

برنچیند دانه‌ای بی ذکر مرغی از زمین


هیچ کس ناخوانده نتواند به بزمت آمدن

چون در رحمت نداری گر چه دربان در کمین


می‌زنی یک ماه دامن بر میان در عرض سال

می‌دهی سامان کار اولین و آخرین


هیچ تعریفی ترا زین به نمی دانم که شد

در تو پیدا گوهر پاک امیر المومنین


بهترین خلق بعد از بهترین انبیا

ابن عم مصطفی داماد خیر المرسلین


تا ابد چون طفل بی‌مادر به خاک افتاده بود

ذو الفقار او نمی‌برید اگر ناف زمین


خانه زنبور دل بی‌شهد ایمان مانده بود

گر نمی‌شد باعث تعمیر او یعسوب دین


تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان

تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین


در زمان رحمت سرشار عصیان سوز تو

مد آهی می کشد گاهی کرام الکاتبین


نقطه بسم اللهی فرقان موجودات را

در سواد توست علم اولین و آخرین


شهپر رحمت بود هر حرفی از نام علی

این دو شهپر برد عیسی را به چرخ چارمین


سرفراز از اول نام تو عرش ذو الجلال

روشن از خورشید رویت نرگس عین الیقین


چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست

جز تو بر شخص دگر نام امیر المومنین

 



تشیع فردوسی و تاثیر مذهب شیعه بر روحیات وی در کلام دکتر عبد الحسین زرینکوب


دکتر عبد الحسین زرینکوب از اساتید مطرح و مشهور تاریخ و ادبیات می‌نویسد:


فردوسی شیعی مذهب بود، و مثل همکیشان خود، از دائم ترکان سنی بر مرزهای شرقی ایران رنج می‌برد و عمال خلیفه‌ی بغداد را در مرزهای غربی آن مثل خود خلیفه به چشم غاصب می‌نگریست. ایرانی که او آرزوی احیاء آن را داشت در فاصله‌ی بین آموی و اروند - جیحون و دجله - نمی‌گنجید و به آنچه خلیفه‌ی بغداد و دست‌نشاندگانش در سر تا سر آن، به نام حاکم و سلطان برقرار کرده بودند محدود نمی‌ماند، از کودکی چنانکه خودش همه جا می‌گفت، به مهر حیدر (علیه السلام) پرورش یافته بود، و مثل هر شیعه‌ی اخلاص‌کیش دوست داشت تا پایان عمر این دوستی و خاکباشی را نسبت به علی و خاندان او (علیهم السلام) در درون جانش حفظ کند. علی (علیه السلام) برای وی قهرمان رویاها بود: دلاوری، عدالت، دوستی و پارسایی او نمونه‌ای بود که او می‌پنداشت بدون آن ایران او، ایران پدرانش که از دست خلفا ستم دیده بود، و عمال خلفا آن را پاره پاره، و آکنده از جور و خون و جنایت کرده بودند، نمی‌توانست یه یک ایران تازه تبدیل شود».


نامورنامه در باره فردوسی و شاهنامه، تالیف عبد الحسین زرینکوب، صفحه ۴۹-۵۰، چاپ انتشارات سخن



آیین شیعه که وی (فردوسی) را به تعبیر خودش خاک پای حیدر کرده بود روح و ذهن وی را به دنیای پارسایی و قهرمانی می‌خواند و از برادرکشی‌ها و ناجوانمردی‌هایی که امیران عصر را از بخارا تا گرگان و از طوس تا بغداد به جان هم انداخته بود بیزار می‌کرد».


نامورنامه در باره فردوسی و شاهنامه، تالیف عبد الحسین زرینکوب، صفحه ۵۲، چاپ انتشارات سخن



ابیات زیبای فردوسی در مدح و ارادت به خاندان اهل بیت علیهم السلام در شاهنامه که آقای زرینکوب به آن اشاره کرده بود:


منم بنده اهل بیت نبی / سراینده خاک پای وصی

برین زادم و هم برین بگذرم / چنان دان که خاک پی حیدرم


شاهنامه فردوسی، جلد ۳، صفحه ۱۶۹، چاپ مسکو






علت ملقب شدن امام علی بن موسی علیهما السلام به رضا


رضا نامی که خداوند برای امام رضا علیه السلام برگزید


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


۱- حدثنا أبي ومحمد بن بن المتوكل ومحمد بن على بن ماجيلويه وأحمد بن على بن إبراهيم بن هاشم والحسين بن تاتانه وأحمد بن زياد بن جعفر الهمداني وبن إبراهيم بن هشام المكتب وعلى بن عبد الله الوراق رضى الله عنهم قالوا: حدثنا على بن بن هاشم عن أبيه عن أحمد بن محمد بن أبي نصر البزنطى قال: قلت لابي جعفر محمد بن على موسى عليهم السلام: ان قوما من مخالفيكم يزعمون اباك انماسماه المأمون الرضا لما رضيه لولايه عهده فقال: كذبوا والله وفجروا بل الله تبارك وتعالى سماه الرضا لانه كان رضى اللهعز وجل في سمائه ورضى لرسوله والائمه من بعده صلواتالله عليهم في ارضه قال: فقلت له: الم يكن كل واحد من آبائك الماضين عليهم السلام رضى لله تعالى ولرسوله والائمه عليه السلام فقال: بلى فقلت: فلم سمى ابوك بينهم الرضاقال: لانه رضى به المخالفون من اعدائه كما رضى به الموافقون من اوليائه ولم يكن ذلك لاحد من آبائه عليهم السلام فلذلك سمى من بينهم الرضا عليه السلام.


احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی به امام جواد علیه السلام عرض کرد: گروهی از مخالفین شما می‌پندارند که وقتی مامون، پدر شما را به ولایت‌عهدی خود برگزید، ایشان را رضا» نامید، امام جواد علیه السلام فرمودند: به خدا دروغ می‌گویند، خلاف می‌گویند، بلکه خداوند تبارک و تعالی او را رضا» نامید، زیرا او برای خداوند عز و جل در آسمانش، و برای رسولش و ائمه صلوات الله علیهم بعد از او در زمینش راضی بود. بزنطی می‌گوید: عرض کردم: آیا مگر سایر پدرانتان برای خدا و رسولش و ائمه راضی نبودند؟ حضرت فرمودند: آری! عرض کردم: پس چرا از میان آن‌ها پدر شما رضا» نامیده شده است؟ فرمود: چون همانطور که دوستان و طرفدارانش به ایشان رضایت داده‌اند، مخالفین نیز ایشان را قبول کرده‌اند، ولی در مورد پدران و اجداد ایشان این طور نبود، بنا بر این از بین آنان فقط ایشان رضا» نامیده شده‌اند.


عیون اخبار الرضا، تالیف شیخ صدوق، جلد ۱، باب ۱، حدیث ۱، صفحه ۲۲، چاپ منشورات الشریف الرضی




دیدگاه شیعه اثنا عشری در مورد مدعیان دروغین امامت میان اسماعیلیه و زیدیه


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


و ائمه اسماعيليه اگر باشند فاسق ملحدی چندند که در ظاهر تابع سلاطین شیعه‌اند و به فسق و فجور و انواع معاصی معروفند، و هیچ عاقلی تجویز امامت ایشان نمی‌کند. و زیدیه نیز در اصول دین خود متمسک به حجتی نیستند، و به اعتقاد ایشان هر فاطمی نسبی که خروج به سیف کند، امام است. و ائمه که الحال ایشان دعوی امامت آنها می‌کنند اگر نسب ایشان ثابت باشد باید که عارف به احکام الهی و معانی قرآن مجید بوده باشند تا آنکه صادق باشد مقارنت ایشان با کتاب، و حال آنکه اکثر ایشان جاهلند به کتاب و سنت و در فروع دین خود در اکثر مسائل مقلد ابو حنیفه‌اند، و بر خصوص امامت خود حجتی و برهانی ندارند، و نه نصی بر امامت خود دارند و نه برهانی و نه اجماعی منعقد شده است بر آن بلکه مانند سایر سلاطین جور به غلبه و استيلاء پادشاه می‌شوند، و این را امامت نام کرده‌اند، و افاضل اهل بیت مانند حضرت باقر و صادق علیهما السلام را سب می‌کنند و ناسزا می‌گویند با آنکه جميع امت به غیر ایشان و خوارج اقرار به فضل و جلالت و عدالت ایشان دارند، و از این جهت ایشان مانند خوارجند. و لهذا در احادیث اهل بیت وارد شده است که زیدیه بدترند از مخالفان زیرا که مخالفان با شیعیان ما عداوت دارند و با ما عداوت نمی‌کنند، و زیدیه با ما عداوت می‌کنند.


حق الیقین، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۴۵۶، نشر سرور



عاقبت کسانی که خود را پیشوا و امام دین مردم جا بزنند


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


۱- أبي رحمه الله قال: حدثنى سعد بن عبد الله، عن محمد بن الحسين، عن ابن فضال، عن معاوية بن وهب، عن أبي سلام، عن سورة بن كليب، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت قول الله عز وجل {ويوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة} قال من زعم انه إمام وليس بامام، قلت: وان كان علويا فاطميا؟ قال: وان كان علويا فاطميا.


سوره بن کلیب گفت: از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم آیه در روز قیامت روی کسانی را که به خدا دروغ بسته‌اند سیاه میپبینی» (آیه ۶۰ سوره زمر) درباره چه کسانی نازل شده است؟ حضرت فرمودند: درباره کسی است که خیال می‌کند امام است، در حالی که [لایق این امر] نیست. پرسیدم: هر چند از نسل حضرت امیر المومنین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد؟ حضرت فرمودند: [بله] هر چند از نسل حضرت امیر المومنین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد.


عقاب الاعمال، تالیف شیخ صدوق، حدیث ۱، صفحه ۳۶، چاپ انتشارات فاروس



رویشان چون قیر سیاه باد




بطلان عبادات مخالفین به سبب انکار ولايت امير المومنين علیه السلام


سيد نعمة الله جزائری رضوان الله علیه از علمای بزرگ شیعه روایت کرده است:


 و عَنْهُ علیه السلام قَالَ مَرَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ بِرَجُلٍ رَافِعٍ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ يَدْعُو فَانْطَلَقَ مُوسَى فِي حَاجَتِهِ فَغَابَ عَنْهُ سَبْعَةَ أَيَّامٍ ثُمَّ رَحَلَ إِلَيْهِ وَ هُوَ رَافِعٌ يَدَيْهِ يَدْعُو وَ يَتَضَرَّعُ وَ يَسْأَلُ حَاجَتَهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا مُوسَى لَوْ دَعَانِي حَتَّى يَسْقُطَ لِسَانُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ حَتَّى يَأْتِيَنِي مِنَ الْبَابِ الَّذِي أَمَرْتُهُ بِهِ‏


از آن حضرت (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده: روزى موسى بن عمران علیهما السلام از كنار مردى عبور كرد كه دست خود را به جانب آسمان بلند كرده و دعا می‌‏كرد، موسى علیه السلام از كنار او گذشت و بعد از هفت روز كه از آنجا عبور می‌‏كرد او را هنوز در حال دعا مشاهده كرد، آن وقت خداى تعالى به او وحى نمود: اى موسى اگر اين مرد آنقدر مرا بخواند كه زبانش ساقط شود باز هم او را اجابت نمی‌كنم تا وقتى كه از راهش وارد شود.


سید نعمت الله جزائری پس از نقل روایت می‌نویسد:


أقول هذا يكشف لك عن أمور كثيرة منها بطلان عبادة المخالفين و ذلك أنهم و إن صاموا و صلوا و حجوا و زكوا و أتوا من العبادات و الطاعات و زادوا على غيرهم إلا أنهم أتوا إلى الله تعالى من غير الأبواب التي أمر بالدخول منها فإنه سبحانه و تعالى قال وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها. و قد صح عن المسلمين‏ قَوْلُهُ صلی الله علیه وآله وسلم أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا وَ قَوْلُهُ أَهْلُ بَيْتِي كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ‏ و قد جعلوا المذاهب الأربعة وسائط و أبوابا بينهم و بين ربهم و أخذوا الأحكام عنهم و هم أخذوها عن القياسات و الاستنباطات و الآراء و الاجتهاد الذي نهى الله سبحانه عن أخذ الأحكام عنها و طعن عليهن من دخل في الدين منها. و كذلك عبادات الصوفية و أصولهم الفاسدة فإنهم أخذوها عن مشايخهم و أخذها مشايخهم عن أسلافهم و كلما تنتهي إلى الصوفية من أهل الخلاف فمن زعم أنه من الشيعة و هو من الصوفية فهو عندنا من المبتدعين و كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها إلى النار.


از این روایت امور زیادی ظاهر می‌شود: من جمله اینکه، باطل بودن عبادت مخالفین [ولایت امیر المومنین علیه السلام]، اگر چه روزه بگیرند و نماز بخوانند و حج به جا بیاورند و زکات بدهند، چون از باب ولایت وارد نشده‏‌اند، و خدای سبحان می‌فرماید: وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها [بقره ۱۸۹]. [و از در خانه ها وارد شوید.] و در روایت صحیح از عامه و خاصه نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: من شهر علمم و على دروازه آن است. و نیز فرمودند: اهل بیت من مانند کشتى نوح هستند که هر کس همراه آن شود نجات یافت و هر کس از آن جدا شد غرق و نابود گشت. صاحبان مذاهب اربعه [ابو حنیفه، شافعى، مالک، احمد بن حنبل] میان خود و خدایشان و سائل و ابوابی قرار داده‏‌اند، و احکام خود را از آن‌ها دریافت می‌‏کنند، در حالی که آن‌ها احکام را از راه قیاس و استنباط و آراء خود جعل کرده‌‏اند. وهمچنین عبادات صوفیه و اصول فاسدشان که از شیوخ خود اخذ می‌کنند و شیوخشان نیز از گذشتگان خود گرفته‌‏اند که در نهایت به اهل خلاف و بدعت منجر می‌‏شوند پس کسی که گمان کند که از شیعیان است در حالی که پیرو صوفیه هست در نزد ما از اهالی بدعت محسوب می‌شود و در عقیده ما هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی سرانجامش آتش است.


النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، تالیف سيد نعمة الله جزائری، صفحه ۲۸۶، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات




عاقبت دوستی و دشمنی با امیر المومنین علیه السلام در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله


شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:


٧- قال: أخبرني أبو الحسن علي بن محمد بن خالد الميثمي قال: حدثنا أبو بكر محمد بن الحسين بن المستنير [ قال: حدثنا الحسين بن محمد بن الحسين بن مصعب ] قال: حدثنا عباد بن يعقوب قال: حدثنا أبو عبد الرحمن المسعودي، عن كثير النواء، عن أبي مريم الخولاني، عن مالك بن ضمرة، قال: قال أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام: أخذ رسول الله صلى الله عليه وآله بيدي فقال:من تابع هؤلاء الخمس ثم مات وهو يحبك فقد قضى نحبه، ومن مات وهو يبغضك فقد مات ميتة جاهلية يحاسب بما يعمل في الاسلام، ومن عاش بعدك وهو يحبك ختم الله له بالامن والايمان حتى يرد علي الحوض.


امیر المومنین فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله دست مرا گرفت و فرمودند: هر کس از این پنج انگشت تبعیت فرمانبری کند و با دوستی تو بمیرد به پیمان خویش عمل نموده است، و هر کس بمیرد و تو را دشمن بدارد به مرگ جاهلیت مرده است (حالی که عرب قبل از اسلام داشت و به خدا و رسول و شرایع دین الهی جاهل بود)، و نسبت به وظائف اسلامی مورد مواخذه و حساب و کتاب قرار خواهد گرفت، و هر کس پس از تو زنده مانده و تو را دوست داشته باشد خداوند کار او را با امنیت و ایمان به پایان رساند تا اینکه در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شود.


امالی شیخ مفید، مجلس ۱، حدیث ۷، صفحه ۱۰، چاپ انتشارات دار المرتضی




محبت امیر المومنین علیه السلام و پل صراط


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ حَمْزَةَ الثُّمَالِيِ‏ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله لِعَلِيٍّ علیه السلام مَا ثَبَتَ حُبُّكَ فِي قَلْبِ امْرِئٍ مُؤْمِنٍ فَزَلَّتْ بِهِ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ إِلَّا ثَبَتَ لَهُ قَدَمٌ حَتَّى أَدْخَلَهُ اللَّهُ بِحُبِّكَ الْجَنَّةَ.


رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیر المومنین علیه السلام فرمودند: محبت تو در دل مومنی جای نگرفته مگر اینکه خداوند او را از لغزش بر پل صراط نگهداری خواهد کرد و قدم‌های او را استوار خواهد نمود و به خاطر محبت تو او را به بهشت خواهد برد.


مصنفات الشیخ الصدوق، فضائل الشیعة، حدیث ۴، چاپ مکتبة پارسا




برائت خداوند متعال از معاویه در روز غدیر


علی بن ابراهیم قمی قدس الله روحه الشریف عالم و مفسر بزرگ شیعه در مورد آیات ۳۱-۳۴ سوره قیامت می‌نویسد:


كان سبب نزولها ان رسول الله صلى الله عليه وآله دعا إلى بيعة علي يوم غدير خم فلما بلغ الناس واخبرهم في علي ما اراد الله ان يخبر، رجعوا الناس، فاتكأ معاوية على المغيرة بن شعبة وابي موسى الاشعري ثم اقبل يتمطى نحو اهله ويقول ما نقر لعلي بالولاية (بالخلافة خ ل) ابدا ولا نصدق محمد مقالته فيه فانزل الله جل ذكره فلا صدق ولا صلى ولكن كذب وتولى ثم ذهب إلى اهله يتمطى اولى لك فاولى».


سبب نزول آیات این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم مردم را به بیعت با امیر المومنین علیه السلام فرا خواند؛ چون به مردم رسانید آنچه را که از جانب پروردگار در باره آن حضرت مامور بود و مردم از امر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برگشتند، معاويه بر مغيره بن شعبه و ابی موسی اشعری (علیهم اللعنه) تکیه کرده بود متوجه عشیره خود شد و گفت: به خدا قسم من هرگز ایمان و اقرار به ولایت على (علیه السلام) نخواهم آورد و گفتار محمد (صلی الله علیه و آله) را در باره على تصديق نمی‌کنم. خداوند این آیات را نازل فرمود: وای بر او که امر ما را تكذيب می‌کند و از حکم ما بر می‌گردد و به سوی اهلش با تكبر و نخوت روی آورد، وای بر چنین شخصی که به عذاب و مرگ سزاوارتر است.»


تفسیر القمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، صفحه ۳۹۷، چاپ موسسه دار الکتاب




تواتر قسیم جهنم و بهشت بودن امیر المومنین علیه السلام


شیخ الاسلام علامه مجلسی قدس الله روحه الشریف می‌نویسد:


ولا شك في تواترها، ولا يريب عاقل في أن من كان قسيم الجنة والنار لا يكون تابعا لغيره ، وكيف يجوز عاقل أن يكون الامام محتاجا في دخول الجنة إلى إذن أحد من رعيته ؟ مع أنه لا يخفى على منصف تتبع الآثار أن من تقدم عليه كانوا أعداءه ، وقد اشتمل تلك الأخبار على أنه يدخل أعداءه النار ، فالحمد لله الذي رزقنا ولايته وولاية الأئمة من ذريته الأخيار.


و شکی نیست در تواتر روایاتی که دلالت می‌کند بر اینکه امیر المومنین علیه السلام تقسیم‌کننده بهشت و جهنم است، و هیچ عاقلی تردید نمی‌کند در اینکه تقسیم‌کننده بهشت و جهنم تابع شخص دیگری نمی‌شود؛ چگونه ممکن است شخص عاقلی بپذیرد که امام، برای بهشت رفتن محتاج اجازه یکی از رعیت خودش باشد؟ ضمن اینکه بر شخص منصف که تتبع در آثار می‌کند پوشیده نیست که کسانی که بر امیر المومنین علیه السلام تقدم جستند، دشمنان آن حضرت بودند و آن اخبار (متواتر) مشتمل است بر اینکه آن حضرت دشمنانش را داخل در آتش جهنم می.کند. پس سپاس خدایی را که ولایت امیر المومنین و امامان از نسل نیک او (علیهم السلام) را روزی ما کرد.


بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، جلد ۳۹، صفحه ۲۱۰، چاپ دار احیاء التراث العربی




بالاتر بودن فضیلت لعن از صلوات


علامه شیخ ابو الحسن نجفی رازی رضوان الله علیه می‌نویسد:


نقل من خط محمد بن الحسن الحر العاملي المجاور بالمشهد المقدس الرضوي ان أمير المؤمنين كان يطوف بالكعبة فراى رجلا متعلقا باستار الكعبة وهو يصلي على محمد وآله ويسلم عليه ومر به ثانيا ولم يسلم عليه فقال يا أمير المؤمنين لم لم تسلم علي هذه المرة فقال خفت ان اشغلك عن اللعن و هو افضل من السلام ورد السلام ومن الصلوة على محمد وآل محمد .


به خط شیخ حر عاملی رحمه الله در مشهد مقدس روایت شده است که مولا امیر المومنین علیه السلام مشغول طواف خانه خدا بودند، پس مردی را دیدند که پرده کعبه را گرفته و صلوات بر محمد و آل محمد می‌فرستد؛ بر او سلام کردند، و در دور بعد از کنار او عبور کرده و به او سلام نکردند. آن مرد عرض کرد: ای امیر المومنین، چرا این مرتبه به من سلام نکردید؟ حضرت فرمودند: ترسیدم که با سلام کردن به تو تورا از ذکر لعن که مشغول آن بودی بازدارم، زیرا که لعن فضیلتش بیشتر از سلام کردن و و جواب سلام دادن و بیشتر از صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله می‌باشد.


مجمع النورين، تالیف شیخ ابو الحسن نجفی رازی، صفحه ۲۴۳، چاپ انتشارات آل عبا علیهم السلام




شان نزول آیه ابلاغ و حدیث غدیر در کلام امام هادی علیه السلام


شیخ محمد بن جعفر مشهدی رضوان الله علیه از علمای بزرگ شیعه از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت کرده است که ایشان نیز از پدر خود حضرت امام هادی علیه السلام روایت کرده است که در زیارت حضرت امیر المومنین علیه السلام در روز غدیر خطاب به آن حضرت فرمودند:


أوْحَى اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» فَوَضَعَ عَلَى نَفْسِهِ أَوْزَارَ الْمَسِيرِ، وَ نَهَضَ فِي رَمْضَاءِ الْهَجِيرِ، فَخَطَبَ فَأَسْمَعَ، وَ نَادَى فَأَبْلَغَ، ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ، فَقَالَ: هَلْ بَلَّغْتُ؟ فَقَالُوا: اللَّهُمَّ بَلَى، فَقَالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ فَقَالُوا: بَلَى، فَأَخَذَ بِيَدِكَ، وَ قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.


پروردگار جهانیان به حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله وحی کرد: ای رسول! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده به مردم برسان، اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای، خدا تو را از مردم حفظ می‌کند» پس او بارهای سنگین سفر را بر دوش جان نهاد، و در حرارت شدید نیمه‌ی روز برخاست، سخنرانی کرد و شنواند، و فریاد زد، پس پیام حق را رساند، سپس از همه‌ی آن‌ها پرسید: آیا رساندم؟ گفتند: به خدا قسم آری. سپس پیامبر فرمودند: خدایا شاهد باش. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردم خطاب کرد: آیا من کسی نیستم که به مومنان از خود آنان سزاوارترم؟ گفتند: آری، پس دست تو را گرفت، و فرمود: هر که را که من مولای اویم، پس این علی مولای اوست، خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد، و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد، و یاری کن کسی را که یاری‌اش کند، و خوار کن هر که خوارش سازد.


المزار الکبیر، تالیف محمد بن جعفر مشهدی، صفحه ۲۷۱-۲۷۲، چاپ نشر الفقاهة



از مطلب فوق چند نکته مهم به دست می‌آید:


۱- اعلام ولایت حضرت امیر المومنین علیه السلام امری است که اگر ابلاغ نشود، رسالت خاتم و اشرف پیامبران ناقص می‌ماند.


۲- قرینه بودن ولایت و سرپرستی رسول خدا صلی الله علیه و آله با ولایت و سرپرستی حضرت امیر المومنین علیه السلام با توجه به آیه {النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ} [الاحزاب: ۶]


۳- مشخص نمودن خطوط هدایت و انحراف ممکن از ولایت، دوست‌دار ولایت حضرت امیر المومنین علیه السلام دوست‌دار ولایت خدا، و دشمنان او دشمنان خدا، و یاری رساندن ولایت او یاری رساندن ولایت خدا، و خوار کردن ولایت ایشان خوار کردن ولایت خدا است! که از این جملات بخوبی واضح و مبین می‌شود برای همگان که هر کسی حتی اگر همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد ولی با حضرت امیر المومنین علیه السلام بجنگد او دشمن خدا می‌شود و در این امر هیچگونه اختصاص و جایگاه خاصی برای کسی وجود ندارد. که البته روایات در این موضوع تنها مختص شیعه نیست و در کتب اهل سنت عمری نیز به وفور روایات در این موضوع یافت می‌شوند.



ولایت امیر المومنین علیه السلام مهم‌ترین رکن دین اسلام


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۸- علي بن إبراهيم، عن صالح بن السندي، عن جعفر بن بشير، عن أبان عن فضيل، عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: بني الاسلام على خمس: الصلاة واكاة والصوم والحج والولاية ولم يناد بشئ ما نودي بالولاية يوم الغدير.


امام باقر علیه السلام فرمودند: اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت؛ و هیچ چیز به اندازه ولایت در روز غدیر بر آن تاکید نشده است.


الكافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ‏۲، صفحه ۲۱، حدیث ۸، چاپ دار الکتب الاسلامیة




عبور از پل صراط تنها با جواز امیر المومنین علیه السلام میسر است


سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:


فيما نذكره بطريقهم، وهو الحديث السادس عشر من جملة المائة حديث» في تسمية رسول الله صلوات الله عليه وآله لمولانا علي عليه السلام أمير المؤمنين، بما هذا لفظه: حدثنا أبو عبد الله محمد بن وهبان عن أحمد بن إبراهيم عن الحسين بن عبد الله اعفراني عن إبراهيم بن محمد الثقفي عن يحيى بن عبد القدوس عن علي بن محمد الطيالسي عن محمد بن وكيع الجراح عن فضيل بن مرزوق عن عطية العوفي عن أبى سعيد الخدري قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: إذا كان يوم القيامة أمر الله ملكين يقعدان على الصراط فلا يجوز أحد إلا ببراءة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام، ومن لم يكن له براءة أمير المؤمنين اكبه الله على منخريه في النار . وذلك قوله تعالى وقفوهم إنهم مسئولون» . قلت: فداك أبي وأمي يا رسول الله، ما تعني ببراءة أمير المؤمنين ؟ قال: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، علي أمير المؤمنين وصي رسول الله صلوات الله عليه وآله .


ابو سعید خدری رضوان الله علیه گفت: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می‌فرمودند: زمانی که قیامت بر پا شود، خداوند تعالی به دو فرشته‌ای که بر پل قیامت می‌نشینند فرمان می‌دهد: هیچکس، جز به جواز امیر المومنین علی بن ابی طالب علیهما السلام از اینجا نمی‌گذرد، و هر کس برگه جواز امیر المومنین علیه السلام با او نباشد، خداوند عز و جل او را با صورتش در آتش جهنم می‌اندازد و این همان فرمایش خدای عز و جل است: و آنان را نگه دارید به درستی که ایشان مورد بازپرسی قرار می گیرند». عرض کردم: یا رسول الله! پدر و مادرم به فدایت! منظور شما از برگه جواز امیر المومنین علیه السلام چیست؟ فرمودند: خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست و على علیه السلام امير المومنین و جانشین پیامبر خداست.


اليقين، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۳۸، باب ۷۷، چاپ دار العلوم بیروت




تصریح به امامت معصومین علیهم السلام در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


۲۸- حدثنا على بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضى الله عنه قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفى عن موسى بن عمران النخعي عن عمه الحسين بن يزيد النوفلي عن الحسن بن على بن أبي حمزه عن أبيه عن يحيى بن أبي القاسم عن الصادق جعفر بن محمد عن أبيه عن جده عن على عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله الائمه بعدى اثنا عشر اولهم على بن أبي طالب وآخرهم القائم هم خلفائي واوصيائى واوليائي وحجج الله على امتى بعدى المقر بهم مؤمن والمنكر لهم كافر.


حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: امامان بعد از من دوازده تن هستند، اول ایشان علی بن ابی طالب علیهما السلام و آخرشان قائم علیه السلام است، ایشان خلفا و اوصیا و اولیاء من و حجت‌های خدا بر امت من هستند، بعد از من کسی که به ولایت ایشان اقرار کند مومن و کسی که ولایت ایشان را انکار کند کافر است.


عیون اخبار الرضا، تالیف شیخ صدوق، جلد ۱، باب ۶، حدیث ۲۸، صفحه ۶۱-۶۲، چاپ منشورات الشریف الرضی




شمه‌ای از فضائل امیر المومنین علیه السلام در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


۷- حدثنا أبي رحمه الله، قال: حدثنا إبراهيم بن عمروس الهمداني بهمدان، قال: حدثنا أبو علي الحسن بن إسماعيل القحطبي، قال: حدثنا سعيد بن الحكم بن أبي مريم، عن أبيه، عن الاوزاعي، عن يحيى بن أبي كثير، عن عبد الله بن مرة، عن سلمة بن قيس، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: علي في السماء السابعة كالشمس بالنهار في الارض، وفي السماء الدنيا كالقمر بالليل في الارض، أعطى الله عليا من الفضل جزءا لو قسم على أهل الارض لوسعهم، وأعطاه من الفهم جزءا لو قسم على أهل الارض لوسعهم، شبهت لينه بلين لوط، وخلقه بخلق يحيى، وزهده بزهد أيوب، وسخاءه بسخاء إبراهيم، وبهجته ببهجة سليمان بن داود، وقوته بقوة داود. له اسم مكتوب على كل حجاب في الجنة، بشرني به ربي وكانت له البشارة عندي، علي محمود عند الحق، مزكى عند الملائكة، وخاصتي وخالصتي، وظاهرتي و مصباحي، وجنتي ورفيقي، آنسني به ربي عز وجل، فسألت ربي أن لا يقبضه قبلي، وسألت أن يقبضه شهيدا، أدخلت الجنة فرأيت حور علي أكثر من ورق الشجر، وقصور علي كعدد البشر. علي مني وأنا من علي، من تولى عليا فقد تولاني، حب علي نعمة، واتباعه فضيلة، دان به الملائكة، وحفت به الجن الصالحون، لم يمش على الارض ماش بعدي إلا كان هو أكرم منه عزا وفخرا ومنهاجا، لم يك قط عجولا، ولا مسترسلا لفساد، ولا متعندا، حملته الارض فأكرمته، لم يخرج من بطن أنثى بعدي أحد كان أكرم خروجا منه، ولم ينزل منزلا إلا كان ميمونا، أنزل الله عليه الحكمة، ورداه بالفهم، تجالسه الملائكة ولا يراها، ولو أوحي إلى أحد بعدي لاوحي إليه، فزين الله به المحافل، وأكرم به العساكر، وأخصب به البلاد، وأعز به الاجناد، مثله كمثل بيت الله الحرام، يزار ولا يزور، ومثله كمثل القمر إذا طلع أضاء الظلمة، ومثله كمثل الشمس إذا طلعت أنارت الدنيا، وصفه الله في كتابه، ومدحه بآياته، ووصف فيه آثاره، وأجرى منازله، فهو الكريم حيا والشهيد ميتا.


سلمه بن قیس گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: علی علیه السلام در آسمان هفتم مثل خورشید تابان ظهرگاهی می‌درخشد و در آسمان دنیا مثل ماه درخشنده شب است. خداوند از فضیلت به علی بهره‌ای عطا کرده است که اگر در میان ساکنان زمین پراکنده شود، همگی نصیب می‌بردند. همچنین از فهم به او بهره‌ای داده است که اگر میان مردمان زمین پخش شود، همه بهره‌مند می‌شوند. علی علیه السلام در نرم‌خویی به لوط پیامبر، خلق و خوی به یحیی، در زهد به ایوب، در سخاوت به ابراهیم خلیل، در نشاط مثل سلیمان بن داود، در توانمندی به حضرت داود علیهم السلام شباهت دارد. روی پرده‌های بهشت نام علی نوشته شده است. پروردگارم به من مژده داد که علی به وجود می‌آید. نزد من برای او مژده‌ای است بر ستوده بودنش نزد حق و پاک بودنش در جمع فرشتگان. على علیه السلام تربیت شده مخصوص من است و نیز اعلان و چراغ هدایت من و بهشت من است و همچنین همدم من. پروردگارم مرا به وجود على انس بخشید پس از خداوندم خواستم که او را قبل از من قبض روح نکند و نیز خواستم که فیض شهادت را پس از من نصيب على سازد، من وارد بهشت شدم در حالی که دیدم حوریان علی بیش از برگ درختان و قصرهای علی به شمار انسان‌هاست. على از من و من از علی هستم. هر که ولایت علی را بپذیرد، مرا پذیرفته است. دوست داشتن على نعمت و پیروی کردن از او فضیلت است که فرشتگان آن را باور دارند و جن‌های صالح به او می‌پیوندند. بی‌گمان پس از من بهتر از علی بر زمین قدم نمی‌گذارد. على عزت است و مایه مباهات و راهنمای راه خداست. علی نه شتاب‌زده است و نه در تباهی سهل‌انگاری دارد و نه عناد می‌ورزد. زمین علی را حمل می‌کند و او را گرامی می‌دارد. پس از من، گرامی‌تر از علی را مادری نزاییده است. علی به هر جا فرود آمده، آنجا را مبارک ساخته است. خداوند حکمت را بر او نازل کرده و آن را با فهمش پوشانده است، فرشتگان همنشین علی هستند و او آن‌ها را نمی‌بیند. اگر بنا بود پس از من به کسی وحی شود، به علی وحی می‌شد. خداوند به سبب وجود علی محافل را آراسته و لشکریان را گرامی داشته و شهرها را سبزی بخشیده و به سپاهیان عزت ارزانی داشته است. مثل علی، خانه خداست که حاجیان به زیارتش می‌روند، در حالی که به زیارت کسی نمی‌رود. علی به ماه می‌ماند که وقتی در تاریکی طلوع می‌کند، ظلمت و تاریکی را از بین می‌برد. بر آمدن در تاریکی‌ها پرتو می‌افکند. علی مثل خورشید است که به هنگام طلوع همه جا را روشن می‌کند. خداوند در کتاب خود او را وصف کرده و در کلام خویش او را ستوده است و نیز آثارش را در او توصیف کرده و در منازل کرامت، روانش ساخته است. پس او در زندگی بزرگ و در مرگ شهید است.


امالی شیخ صدوق، مجلس ۲، حدیث ۷، صفحه ۱۸، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات




وجوب بیزاری و برائت از ابو مسلم خراسانی در کلام امام رضا علیه السلام


علامه کبیر مقدس اردبیلی رضوان الله علیه می‌نویسد:


سید مرتضی رازی در کتاب الفصول التامة في هداية العامة» به سند صحیح نقل فرموده از احمد بن محمد بن عیسی که او گفت: یعنی نشسته بودم نزد حضرت امام رضا علیه السلام با جماعتی از اصحاب آن حضرت که محمد بن ابی عمیر آمد و سلام کرد و نشست و بعد از آن گفت: یا بن رسول الله، خدای تعالی مرا فدای تو گرداند چه می‌فرمائید درباره ابو مسلم مروزی که خروج کرد در زمان دولت و سلطنت مروان بن محمد بن مروان یعنی مروان حمار؟ آن حضرت فرمود که نام او در آن نامه‌ای است که نام دشمنان ما در آن نامه است از بنی امیه و غیر ایشان. محمد بن ابی عمیر گفت: قومی از مخالفان شما می‌گویند که او شیعه شما بود؟ آن حضرت فرمود که دروغ گفتند و فجور ورزیدند که لعنت خدای بر ایشان باد! به درستی که ابو مسلم سخت عناد بود بر ما و بر شیعه ما؛ پس هر کس دوست دارد او را، به تحقیق که ما را دشمن داشته و هر کس قبول کند او را، به تحقیق که ما را رد کرده است و هر کسی که مدح گوید او را، به تحقیق که ما را رد کرده است و هر کسی که مدح گوید او را، به تحقیق که ما را مذمت کرده باشد؛ ای پسر ابی عمیر! هر آن کس که خواهد از شیعه ما باشد می‌باید که تبرا و بیزاری نماید از ابو مسلم و هر آن کس که از او تبرا نکند از شیعه ما نیست و بیزاریم ما از آنکس در دنیا و آخرت.


حدیقة الشیعة، تالیف مقدس اردبیلی، جلد ۲، صفحه ۷۳۹، چاپ انتشارات انصاریان




تیرباران مطهر پیکر امام حسن علیه السلام توسط عایشه


علامه کبیر مقدس اردبیلی رضوان الله علیه می‌نویسد:


متواتر است که روزی بر استری سوار شده بود و جماعت بنی امیه را بر آن داشته که مانع شوند و امام حسن علیه السلام را از زیارت رسول خدا محروم سازند که گمانش آن بود که امام حسین علیه السلام می‌خواهد برادرش را در آنجا دفن کند. ابن عباس گفت:


تجمّلت تبغّلت و لو عشت تفیّلت

لک التسع من الثّمن و فی الکلّ تصرّفت


یعنی اى عایشه ! روزى سوار شتر شدى، روز دیگرى هم قاطر سوارى كردى، اگر بمانى، سوار فیل هم خواهى شد! تو از هشت یک ارث خانه پیغمبر، یک نهم می‌برى، ولی همه را تصرف كردی. (یعنی با اینکه تنها مالک بخشی از خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستی ولی در همه آن تصرف کردی و مانع دفن امام حسن علیه السلام در آن خانه شدی.


و تابوت آن حضرت را تیرباران کردند، ابن عباس و جمعی کثیر به هزار زحمت آن فتنه را فرو نشانیدند.


حدیقة الشیعة، تالیف مقدس اردبیلی، جلد ۱، صفحه ۴۴۵، چاپ انتشارات انصاریان



همچنین عالم و محدث جلیل القدر شیعه مرحوم عماد الدین طبری می‌نویسد:


چون محل رحلت امام حسن علیه السلام رسید وصیت کرد او را غسل و تجهیز کنند بر سر روضه‌ی رسول صلی الله علیه و آله برند تا تجدید عهدی کند و از آنجا به بقیع برند پیش جده او فاطمه بنت اسد.

چون تابوت مطهر او برداشتند و قصد روضه رسول کردند عایشه بر استر (قاطر) سوار شد و مروان را بخواند با لشکر گران از بنی امیه و گفت نگذاریم که او را در آنجا دفن کنند لا تدخلوا بیتی من لا احبه» داخل مسازید به خانه‌ی من کسی را که من نمی‌خواهم (دوست نمی‌دارم).

عبد الله عباس گفت حسن از آن بزرگ‌تر است که این دلیری کند و بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله زحمت او دهد و بفرماید که کلنگ بر آنجا بزنند اما برای تجدید عهد فرموده که مرا بر سر روضه برید، عایشه با عبد الله خصومت کرد.

گویند که عایشه کمان از مروان بخواست و تیر بر جنازه حسن انداخت.


کامل بهائی، تالیف عماد الدین طبری، صفحه ۴۹۱، چاپ انتشارات مرتضوی



همچنین علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


ابن عباس گفت: چون آن حضرت به عالم بقا و جوار حق تعالی رحلت کرد، حضرت امام حسین علیه السلام مرا و عبد الله بن جعفر را و علی پسر مرا طلبید، آن حضرت را غسل داد و خواست که در روضه منوره حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم را بگشاید و آن حضرت را داخل کند، پس مروان ملعون با فرزندان عثمان و فرزندان ابو سفیان و سایر بنی امیه مانع شدند و گفتند: عثمان مظلوم به بدترین حالی در بقیع دفن شود، و حسن با رسول خدا دفن شود؟! نخواهد شد تا نیزه‌ها و شمشیرها شکسته شود، و جعبه‌ها از تیر خالی شود. پس حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: به حق آن خداوندی که مکه را محترم گردانید که حسن فرزند علی و فاطمه احق است به رسول خدا و خانه او از آن‌ها که بی‌رخصت داخل خانه او کردند، به خدا سوگند که او سزاوارتر است از عثمان حمال خطاها که ابو ذر را بی‌گناه از مدینه بیرون کرد، و با عمار و ابن مسعود بی‌حرمتی کرد آنچه کرد، و راندگان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پناه داد.

به روایت دیگر: مروان بر استر خود سوار شد، به نزد عایشه رفت و گفت: حسین برادر خود را آورده است که با پیغمبر دفن کند، اگر او را دفن کند فخر پدر تو و عمر تا روز قیامت برطرف می‌شود، عایشه گفت: چه کنم؟ مروان گفت: بیا و مانع شو، گفت: چگونه مانع شوم؟ پس مروان از استر به زیر آمد و او را بر استر خود سوار کرد به نزد قبر حضرت رسول آورد، فریاد می‌کرد و تحریص می‌نمود بنی امیه را که: مگذارید حسن را در پهلوی جدش دفن کنند. ابن عباس گفت: در این سخنان بودیم که ناگاه صداها شنیدیم و شخصی را دیدیم که اثر شر و فتنه از او ظاهر است می‌آید، چون نظر کردیم دیدیم عایشه با چهل کس سوار است و می‌آید و مردم را تحریص بر قتال می‌نماید، چون نظرش بر من افتاد مرا پیش طلبید گفت: ای پسر عباس شما بر من جرأت به هم رسانیده‌اید، هر روز مرا آزار می‌کنید، می‌خواهید کسی را داخل خانه من کنید که من او را دوست نمی‌دارم و نمی‌خواهم، من گفتم: وا سوأتاه یک روز بر شتر سوار می‌شوی و یک روز بر استر، می‌خواهی نور خدا را فرونشانی و با دوستان خدا جنگ کنی و حایل شوی میان رسول خدا و دوست او. پس آن ملعونه به نزد قبر آمد، خود را از استر افکند و فریاد زد: به خدا سوگند نمی‌گذارم حسن را در اینجا دفن کنید تا یک مو در سر من هست.

به روایت دیگر: جنازه آن حضرت را تیر باران کردند، تا آنکه هفتاد تیر از جنازه آن حضرت بیرون کشیدند، پس بنی هاشم خواستند شمشیرها بکشند و جنگ کنند، حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: به خدا سوگند می‌دهم شما را که وصیت برادر مرا ضایع مکنید، چنین مکنید که خون ریخته شود، پس با ایشان خطاب کرد که: اگر وصیت برادر من نبود هر آینه او را دفن می‌کردم و بینی‌های شما را بر خاک می‌مالیدم، پس آن حضرت را بردند در بقیع دفن کردند نزد جده خود فاطمه بنت اسد سلام الله علیها.


جلاء العیون، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۳۸۱-۳۸۲، چاپ نشر هاتف






عاقبت کم و زیاد کردن تعداد ائمه معصومین علیهم السلام (فرق ضاله زیدیه، اسماعیلیه، همبوشیه و .)


شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:


عن عبد العزيز القراطيسي قال : قال أبو عبد الله عليه السلام : الأئمة بعد نبينا صلى الله عليه وآله اثنا عشر نجباء مفهمون ، من نقص منهم  واحدا " [ أ ] وزاد فيهم واحدا " خرج من دين الله ولم يكن من ولايتنا على شئ.


امام صادق علیه السلام فرمودند: ائمه بعد از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، دوازده نفر می‌باشند و هر کسی که یکی از آن ها را کم یا زیاد بکند، از دین خدا خارج شده و از ولایت ما چیزی بر او نیست.


الاختصاص، تالیف شیخ مفید، صفحه ۲۳۳، چاپ موسسه النشر الاسلامی




اعتقاد مذهب شیعه در مورد مرکب و جسم و جوهر و عرض نبودن خداوند


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


حق تعالی مرکب نیست، و جسم و جوهر و عرض نیست، او را مکانی نیست. باید دانست که موجود یا مرکب است یا بسیط: و مرکب آن است که اجزاء داشته باشد. یا در خارج مانند آدمی که مرکب است از اعضاء و اخلاط بدنی و عناصر اربعه، یا در ذهن مانند جنس و فصل؛ و بسیط آن است که جزئی نداشته باشد. و حق تعالی بسیط مطلق است، و او را جزئی نیست، زیرا که اگر جزئی داشته باشد محتاج به آن جزء خواهد بود در وجود، و ممکن خواهد بود، و جوهر نیست زیرا که جوهر از اقسام ممکن است و او واجب الوجود بالذات است و عرض نیست مانند سفیدی و سیاهی زیرا که عرض محتاج است به محل، و هر محتاجی ممکن است. و جسم نیست زیرا که جسم مرکب است از اجزاء، و محتاج است به اجزاء. و در مکان و جهت نیست زیرا که هرجه در مکان و جهت است یا جسم است یا در جسم حلول کرده است، و خدا منزه است از هر دو. و حرکت و انتقال از مکانی به مکانی یا از محلی به محلی بر او محال است زیرا که این‌ها از لوازم جسم و جسمانی است.


حق الیقین، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۲۵، چاپ انتشارات سرور




موجی خروشان از دریای مناقب امیر المومنین علیه السلام در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


حدثنا محمد بن عمر الحافظ الجعابي، قال: حدثنا محمد بن عبيد الله العسكري قال: حدثنا محمد بن علي بن بسام الحراني من أصل كتابه، قال: حدثنا معلل بن نفيل، قال: حدثنا أيوب بن سلمة أخو محمد بن سلمة، عن بسام الصيرفي، عن عطية، عن أبي سعيد، قال: قال النبي صلى ‌الله ‌عليه ‌و آله: من كنت وليه فعلي وليه، ومن كنت إمامه فعلي إمامه ومن كنت أميره فعلي أميره، ومن كنت نذيره فعلي نذيره، ومن كنت هادية فعلي هادية، ومن كنت وسيلته إلى الله تعالى فعلي وسيلته إلى الله عزوجل فالله سبحانه يحكم بينه وبين عدوه. 


ابی سعید از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می‌کند که آن حضرت فرمودند: هر کس من ولی و سرپرست او هستم علی علیه السلام نیز ولی و سرپرست اوست، هر کس من امامش هستم علی علیه السلام نیز امام اوست، هر کس من امیرش هستم علی نیز امیر اوست، هر کس من انذارکننده و بیم‌دهنده او هستم پس علی نیز انذارکننده و بیم دهنده اوست، هر کس من هدایتگر او هستم، علی نیز هدایتگر اوست، و هر کس من وسیله او به سوی خدا هستم، علی نیز وسیله او به سوی خداست. و خداوند بین او و دشمنش حکم می‌کند.


معانی الاخبار، تالیف شیخ صدوق، صفحه ۶۶، حدیث ۵، چاپ دار المعرفة




تواتر نزول آیه تطهیر در شان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در کلام علامه مجلسی قدس سره


علامه مجلسی قدس الله روحه الشریف می‌نویسد:


بدان که احادیث از طرق عامه و خاصه به حد تواتر رسیده که آیه تطهیر در شان اهل بیت رسالت علیهم السلام نازل شده که آل عبا باشند، و موافق بعضی از احادیث ما جمیع ائمه ما داخل‌اند.


عین الحیات، تالیف علامه مجلسی، جلد ۱، صفحه ۱۸۱، انتشارات انوار الهدی




تداوم دشمنی عایشه با اهل بیت علیهم السلام


علامه بیاضی عاملی و ملا طاهر قمی رضوان الله علیهما از علمای بزرگ شیعه روایت کرده‌اند:


روى سعيد بن المسيب عن وهب أن فاطمة لما زفت إلى علي عليه السلام قالت نسوة الأنصار: أبوها سيد الناس، فقال النبي صلى الله عليه وآله: قلن: وبعلها ذو الشدة و لبأس، فلم يذكرن عليا فقال في ذلك فقلن: منعتنا فقلن: منعتنا عائشة. فقال ما تدع عائشة عداوتنا أهل البيت.


زمانی که حضرت فاطمه علیها السلام را به حجله‌ی امیر المومنین علیه السلام آوردند نی از انصار گفتند: همانا پدرش سید و سرور مردمان است.» پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: و بگویید که شوهرش (امیر المومنین علیه السلام) مردی شجاع و دلیر است» آن حضرت این سخن را به این دلیل گفتند که آنان حضرت علی را ذکر ننمودند. پس ن گفتند: عایشه ما را از ذکر نام ایشان نهی کرده است.» پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: عایشه هیچگاه دست از دشمنی با ما اهل بیت نخواهد کشید.»


الصراط المستقیم، تالیف علامه بیاضی عاملی، جلد ۳، صفحه ۱۶۶-۱۶۷، چاپ مکتبة المرتضویة



الاربعین فی امامة الائمة الطاهرین، تالیف ملا طاهر قمی، جلد ۱، صفحه ۶۲۵، محقق و ناشر کتاب: آقای سید مهدی رجایی





حضرت امیر المومنین علیه السلام دروازه ایمان


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الوشاء، عن عبد الله بن سنان، عن أبي حمزة قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: إن عليا عليه السلام باب فتحه الله، فمن دخله كان مؤمنا ومن خرج منه كان كافرا ومن لم يدخل فيه ولم يخرج منه كان في الطبقة الذين قال الله تبارك وتعالى: لي فيهم المشيئة.


ابو حمزه گفت: شنيدم امام باقر عليه السلام می‌فرمود: همانا حضرت امیر المومنین علیه السلام دری است كه خدا آن را به روى بندگانش گشوده، هر كه از آن در وارد شود مومن است و هر كه از آن خارج شود كافر است، و هر كس نه داخل شود و نه خارج شود در زمره كسانى است كه خداى تبارک و تعالى در باره ايشان فرموده است: من در باره آن‌ها به خواست خود رفتار كنم.


الكافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ‏۱، صفحه ۴۳۷، حدیث ۸، چاپ دار الکتب الاسلامیة




امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند


ابن حمزه طوسی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه روایت کرده است:


١١٧ / ٦ ـ ويصدق ذلك ما رواه جابر بن عبد الله ، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : ما اعتصى عليّ أهل مملكة قط إلاّ رميتهم بسهم الله » قلنا : يا رسول الله ، وما سهم الله ؟ قال : عليّ بن أبي طالب ، ما بعثته في سرية قط إلاّ رأيت جبريل عن يمينه ، وميكائيل عن يساره وملك الموت أمامه في سحابة تظله ، حتّى يعطي الله لحبيبي النصر والظفر ».


رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هيچ گروهى مرا نافرمانى نكردند جز آنكه با تير خدا آن‌ها را هدف قرار دادم. گفته شد: اى رسول خدا! تير خدا كدام است؟ فرمودند: مقصود، علی بن ابی طالب است، در هيچ خونخواهى او را آشكار ننمودم و به هيچ جنگى او را نفرستادم جز آنكه ديدم جبرئيل در سمت راستش، ميكائيل در سمت چپش و ملک الموت در پيش روى اوست و ابرى او را سايه مى اندازد تا آنكه خداوند متعال بهترين يارى و پيروزى را به حبیبم عنايت فرمود. 


الثاقب فی المناقب، تالیف ابن حمزه طوسی، صفحه ۱۲۱، حدیث ۶، چاپ موسسه انصاریان




امیر المومنین علیه السلام آقای وصيين و مومنین و پیشوای پرهیزگاران و کشتی نجات


علی بن ابراهیم قمی قدس الله روحه الشریف عالم و مفسر بزرگ شیعه روایت کرده است:


فاوحى إلىعبده ما اوحى» فسئل رسول الله صلى الله عليه وآله عن ذلك الوحي، فقال اوحى إلي ان عليا سيد الوصيين (المومنين ط) وإمام المتقين وقائد الغر المحجلين وأول خليفة يستخلفه خاتم النبيين، فدخل القوم في الكلام فقالوا: أمن الله ومن رسوله فقال الله جل ذكره لرسول الله صلى الله عليه وآله قل لهم ما كذب الفؤاد ما رأى» ثم رد عليهم فقال أفتمارونه على ما يرى» ثم قال لهم رسول الله صلى الله عليه وآله قد أمرت فيه بغير هذا أمرت ان انصبه للناس واقول لهم هذا وليكم من بعدي وهو بمنزلة السفينة يوم الغرق من دخل فيها نجا ومن خرج منها غرق.


از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیده شد که در آیه پس خداوند به سوی بنده‌اش وحی فرمود آنچه را وحی کرد.» (آیه دهم سوره نجم) منظور از وحی چیست؟ آن حضرت فرمودند: خداوند به من وحى نمود که علی علیه السلام آقای وصيين و مومنین و پیشوای پرهیزگاران و امام گروه مبارکی می‌باشد و اول خلیفه‌ای است که پیامبر او را به عنوان جانشین خویش گذاشت. گروهی در وسط سخن پیامبر پریده و گفتند: آیا این جانشینی از جانب خداوند است یا از سوی رسولش؟ پس خداوند به رسولش فرمود: به آنها بگو: آنچه که قلب او دید آن را تكذيب نکرد.» (آیه یازدهم سوره نجم) سپس آن‌ها را رد کرده و فرمود: آیا با او در باره آنچه را که در شب معراج دیده مجادله می‌کنید؟ (آیه دوازدهم سوره نجم) سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن‌ها فرمودند: از جانب خداوند منصوب شدم تا على علیه السلام را به خلافت منصوب نمایم و به مردم بگویم که بعد از من على علیه السلام ولى آن‌ها است و او به منزله کشتی نجات در هنگام غرق شدن است که هر کس به آن تمسک جست نجات یافت و هر کس از آن دوری نمود غرق شد.


تفسیر القمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، صفحه ۳۳۴-۳۳۵، چاپ موسسه دار الکتاب




ولایت امیر المومنین علیه السلام واجبی که ترک شد


شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:


قال: أخبرني أبو الحسن علي بن بلال المهلبي قال: حدثنا عبد الله بن راشد الاصفهاني قال: حدثنا إبراهيم بن محمد الثقفي قال: أخبرنا إسماعيل بن صبيح قال: حدثنا سالم بن أبي سالم المصري، عن أبي هارون العبدي قال: كنت أرى رأي الخوارج لا رأي لي غيره حتى جلست إلى أبي سعيد الخدري رحمه الله فسمعته يقول: أمر الناس بخمس، فعملوا بأربع وتركوا واحدة، فقال له رجل: يا أبا سعيدما هذه الاربع التي عملوا بها ؟ قال: الصلاة، واكاة والحج، وصوم شهر رمضان. قال: فما الواحدة التي تركوها؟ قال: ولاية علي بن أبي طالب عليه السلام، قال الرجل: وإنها المفترضة معهن؟ قال أبو سعيد: نعم ورب الكعبة، قال الرجل: فقد كفر الناس إذن! قال أبو سعيد: فما ذنبي؟.


ابو هارون عبدی گفت: من بر عقیده خوارج بودم و هیچ رایی جز آن نداشتم تا آنکه به نزد ابو سعید خدری رحمه الله رسیدم و از او شنیدم که می‌گفت: مردم مامور به پنج چیز بودند، پس به چهارتای آن عمل نموده و یکی را ترک کردند. یکی به او گفت: ای ابو سعید! چهار چیزی که به آن عمل کردند چیست؟ گفت: نماز، زکات، حج و روزه ماه رمضان. گفت: پس آنچه را رها نمودند چیست؟ گفت: ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام. آن مرد گفت: آیا ولایت همانند آن چهار مورد واجب است؟ ابو سعید گفت: آری به خدای کعبه سوگند! آن مرد گفت: پس با این وجود مردم کافر شده‌اند؟! ابو سعید گفت: گناه من چیست؟


امالی شیخ مفید، مجلس ۱۷، حدیث ۳، صفحه ۱۳۹، چاپ انتشارات دار المرتضی




عرش و فرش و عوالم وجود با نام امیر المومنین علیه السلام سرپا هستند


سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:


فيما نذكره من المائة حديث» بطريقهم وهو الحديث الرابع والعشرون بان الله جل جلاله كتب على الكرسي والعرش والفلك: لا إله إلا الله محمد رسول الله علي أمير المؤمنين وإمام المسلمين وسيد الوصيين وقائد الغر المحجلين وحجة الله على الخلق أجمعين. نذكره بلفظه: حدثنا محمد بن عبد الله بن عبيد الله عن محمد بن القاسم عن عباد بن يعقوب عن عمرو بن أبي المقدام عن أبيه عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: والذي بعثني بالحق بشيرا، ما استقر الكرسي والعرش ولا دار الفلك ولا قامت السماوات والأرض إلا بان كتب الله عليها لا إله إلا الله، محمد رسول الله علي أمير المؤمنين». وان الله تعالى لما عرج بي إلى السماء واختصني بطيف ندائه قال: يا محمد، قلت: لبيك ربي وسعديك. قال: أنا المحمود وأنت محمد، شققت اسمك من اسمي وفضلتك على جميع بريتي، فانصب أخاك عليا علما لعبادي يهديهم إلى ديني. يا محمد، انى قد جعلت عليا أمير المؤمنين فمن تأمر عليه لعنته ومن خالفه عذبته ومن اطاعه قربته. يا محمد، انى جعلت عليا إمام المسلمين فمن تقدم عليه أخزيته ومن عصاه سجنته . إن عليا سيد الوصيين وقائد الغر المحجلين وحجتي على الخليقة أجمعين .


ابن عباس گفت: پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند: سوگند به کسی که مرا به حق بشارت دهنده برانگیخت! کرسی و عرش استقرار نیافتند و افلاک به گردش نیامدند و آسمان‌ها و زمین سرپا نایستادند، مگر به آن که بر روی آن‌ها نوشته شد: لا اله الا الله، محمد رسول الله، على امیر المومنین» و همانا خدای متعال وقتی مرا به آسمان بالا برد و مرا به ندای پرمحبت خود مخصوص گردانید، فرمود: ای محمد! عرض کردم: لبیک ربی و سعدیک! بله ای پروردگار من! فرمود: من محمود و تو محمد هستی. نام تو را از نام خویش برگرفتم و تو را بر همه آفریده‌هایم برتری دادم. پس برادرت علی را به عنوان پرچم هدایت برای بندگانم منصوب بنما تا آنان را به سوی دین من راهنمایی کند. ای محمد! همانا من على را به عنوان امیر مومنان قرار دادم، پس هر کس به زور بر او امارت و حکومت یابد او را لعنت کردم، و هر کس با او مخالفت نماید او را عذاب می‌کنم، و هر کس از او اطاعت کند مقربش می‌گردانم. ای محمد! همانا من على را پیشوای مسلمانان قرار دادم. پس هر کس بر او پیشی گیرد خوار و ذلیلش گردانم و هر کس از او نافرمانی کند او را به زندان جهنم گرفتار نمایم. همانا على سرور و بزرگ همه جانشینان، و پیشوای دست و روسفیدان و حجت من بر تمام آفریده‌های من می‌باشد.


اليقين، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۳۹-۲۴۰، باب ۷۸، چاپ دار العلوم بیروت




قاری قرآنی که داخل در دوزخ شد!


بخوانیم و عبرت بگیریم


شیخ حسن بن ابی الحسن دیلمی قدس الله روحه الشریف نقل کرده است:


ومنها انّه خرج ذات ليلة من مسجد الكوفة متوجّهاً إلى داره قد مضى هزيع من الليل ومعه كميل بن زياد ـ وكان من خيار شيعته ومحبّيه ـ فوصل في الطريق إلى باب رجل يتلو القرآن في ذلك الوقت، ويقرأ قوله تعالى: {أمّن هو قانت آناء الليل ساجداً وقائماً يحذر الآخرة ويرجو رحمة ربّه قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون إنّما يتذكّر اُولوا الألباب} بصوت شجيّ حزين. فاستحسن كميل ذلك في باطنه، وأعجبه حال الرجل من غير أن يقول شيئاً، فالتفت إليه صلوات الله عليه وقال: يا كميل لا يعجبك طنطنة الرجل انّه من أهل النار، سأنبئك فيما بعد. فتحيّر كميل لمكاشفته له على ما في باطنه، ولشهادته لدخول النار مع كونه في هذا الأمر وتلك الحالة الحسنة ظاهراً في ذلك الوقت، فسكت كميل متعجباً متفكّراً في هذا الأمر، ومضى مدّة متطاولة إلى أن آل حال الخوارج إلى ما آل، وقاتلهم أمير المؤمنين عليه السلام، وكانوا يحفظون القرآن كما اُنزل. فالتفت أمير المؤمنين عليه السلام إلى كميل بن زياد وهو واقف بين يديه والسيف في يده يقطر دماً، ورؤوس اُولئك الكفرة الفجرة محلّقة على الأرض، فوضع رأس السيف على رأس من تلك الرؤوس وقال: يا كميل {أمّن هو قانت آناء الليل} أي هو ذلك الشخص الذي كان يقرأ في تلك الليلة فأعجبك حاله، فقبّل كميل قدميه واستغفر الله فصلّى الله على مجهول القدر.


امیر المومنین علیه السلام شبی از مسجد کوفه به قصد خانه خود بیرون آمد و یک چهارم از شب ‏گذشته بود و کمیل پسر زیاد که از بهترین یاران و محبان ایشان بود، با او بود، در راه به در خانه‏ مردی رسیدند که در آن وقت قرآن تلاوت می‌کرد و این سخن خداوند را با صدای اندوهناک و غمگینی می‌خواند: آیا آن کس که شب و روز به کفر و عصیان مشغول است بهتر است یا آن کس که ساعات شب را به طاعت خدا به سجود و قیام پردازد و از عذاب آخرت ترسان و به رحمت الهی امیدوار است؟ بگو: آیا آنان که اهل علم و دانشند با مردم جاهل نادان یکسانند؟ منحصرا خردمندان متذکر این مطلبند.» و کمیل در باطن و درون خویش آن را پسندید و بدون اینکه چیزی بگوید حالت آن مرد او را شگفت‌زده کرد. امیر المومنین علیه السلام به او رو کرد و فرمود: اى کمیل صدای این مرد تو را به تعجب و [تحسین‏] نیندازد که او از اهل دوزخ است و در آینده‏‌اى نه چندان دور تو را از آن آگاه خواهم کرد. کمیل از اینکه باطن او و آنچه از دلش می‌گذشت بر امام کشف شده بود و از اینکه امیر المومنین علیه السلام با این حالی که این مرد در آن است و چنین حالت نیکویی دارد، گواهی می‌دهد که او از اهل دوزخ است دچار نوعی حیرت شده بود و مدتی گذشت و حالت و چگونگی خوارج آن گونه که باید برگردد، برگشت. امیر المومنین علیه السلام با ایشان به جنگ پرداخت در حالی که آنان قرآن را آن طور که نازل شده بود حفظ بودند. امیر المومنین علیه السلام به کمیل که در پیش رویش ایستاده بود رو کرد، این در حالی بود که از شمشیرش خون می‌چکید و سرهاى خوارج کافر و گمراه به روى زمین افتاده بود. پس امام نوک شمشیر خود را بر یکی از سرها گذاشت و فرمود: اى کمیل آن کس که ساعات شب را به طاعت خدا به سجود و قیام پرداخت» یعنى این همان است که در آن شب این آیه را تلاوت می‌کرد و حال ظاهرش بر تو خوش آمده بود. کمیل بر قدم‌هاى نازنین امام بوسه زد و از خدا آمرزش طلبید و بر مولایی که قدرش مجهول مانده بود درود و صلوات نثار نمود.


ارشاد القلوب، تالیف حسن بن ابی الحسن دیلمی، جلد ۲، صفحه ۳۵-۳۶، چاپ موسسه دار الاسوة




اربعین گرفتن موجودات برای امام حسین علیه السلام


ابن قولویه قمی رضوان الله علیه روایت کرده است:


٦ـ وحدَّثني محمّد بن عبد الله بن جعفر الحِميريّ ، عن أبيه ، عن عليِّ بن محمّد بن سالم ، عن محمّد بن خالد ، عن عبد الله بن حمّاد البصريّ ، عن عبد الله ابن عبد الرَّحمن الأصمّ ، عن أبي يعقوبَ ، عن أبان بن عثمان ، عن زُرارَةَ قال : قال أبو عبد الله عليه السلام : يا زُرارَة إنَّ السّماء بكت على الحسين أربعين صباحاً بالدَّم ؛ وإنَّ الأرض بَكَتْ أربعين صباحاً بالسَّواد ؛ وإنَّ الشَّمس بَكَتْ أربعين صباحاً بالكُسوف والحُمرَة ؛ وإنَّ الجبال تَقَطعتْ وانْتَثَرتْ؛ وإنَّ البحار تَفجَّرت ؛ وإنَّ الملائكة بَكَت أربعين صباحاً على الحسين عليه السلام.


امام صادق علیه السلام فرمودند: ای زراره! آسمان تا چهل روز بر حسین بن علی علیهما السلام خون بارید و زمین تا چهل روز تار و تاریک بود و خورشید تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود کوه‌ها تکه تکه شده و پراکنده گشتند و دریاها روان گردیده و فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت گریستند.


کامل ایارات، تالیف ابن قولویه قمی، باب ۲۶، حدیث ۶، صفحه ۱۷۸-۱۷۹، چاپ دار الحجة




فتنه‌های قبل از قیام حضرت مهدی عجل الله فرجه در کلام امیر المومنین علیه السلام


مرحوم شیخ محمد باقر محمودی می‌نویسد:


قال السيد أبو طالب: حدثنا أبو العباس أحمد بن إبراهيم الحسني قال: أخبرنا أبو العباس أحمد بن [محمد بن] سعيد بن عقدة إجازة قال: حدثنا أحمد بن الحسن بن بزيع (ظ) عن القاسم بن إسحاق، عن عبد الله العبدي عن أبيه عن عبد الرحيم بن نصر البارقي عن زيد بن علي عن أبيه عن جده عليهم السلام قال: قال: أمير المؤمنين علي عليه السلام: إذا كان زعيم القوم فاسقهم وأكرم الرجل اتقاء شره، وعظم أرباب الدنيا، واستخف بحملة القرآن، وكانت تجارتهم الرباء ومأكلهم أموال اليتامي وعطلت المساجد، وأكرم الرجل صديقه وعق أباه، وتواصلوا بالباطل، وقطعوا الارحام، واتخذوا كتاب الله مزامير، وتفقه (الناس) لغير الدين، وأكل الرجل أمانته، (و) أوتمن الخونة، وخون الامناء، واستعمل (ظ) السفهاء، ورفعت الاصوات في المساجد، واتخذت طاعة الله بضاعة، وكثر القراءة وقل الفقهاء، فعند ذلك توقعوا ثلاثا: توقعوا ريحا حمراء وخسفا وزلازل وأمورا عظاما ! ! ! قال السيد أبو طالب: وروينا (ه أيضا) من طريق الحسن بن سفيان، أخبرنا به محمد بن بندار، عن عثمان، عن أبي توبة، عن الفرج بن فضالة، عن يحي بن سعيد، عن محمد بن علي عن أبيه عن علي عليه السلام مرفوعا إلى النبي (فذكر مثله) إلا في ألفاظ يسيرة.


قال: وكان علي بن الحسين عليه السلام إذا ذكر هذا الحديث بكى بكاءا شديدا ويقول: قد رأيت أسباب ذلك.

 

سید ابی طالب روایت کرده است که امیر المومنین علیه السلام فرمودند: هنگامی که زعیم و رهبر مردم فاسق باشد، و مردم از روی ترس به کسی اکرام کنند، و اهل دنیا تعظیم شوند، و علما و حاملین قرآن سبک شمرده شوند، و تجارت مردم همراه با ربا باشد، و مردم مال ایتام را بخورند، و مساجد تعطیل شود، و جوان به دوست خود اکرام کند و به پدر خود ظلم نماید، و روابط مردم با یکدیگر از راه باطل و حرام انجام شود، و مردم با خویشان خود قطع رابطه کنند، و کتاب خدا را با لحن‌های حرام بخوانند، و فقه را برای دین نخوانند، و در امانت خیانت کنند، و به اهل خیانت اعتماد کنند، و به اهل امانت خیانت نمایند، و افراد سفیه و نادان را به کار بگیرند، و صداها در مساجد بلند شود، و عبادت وسیله معاش و درآمد گردد، و درس زیاد خوانده شود و فقیه واقعی کمیاب باشد، در چنین زمانی منتظر سه بلا باشید: باد سرخ، فرو بردن زمین اهل خود را، زله‌ها و حوادث بزرگ دیگر.


راوی این حدیث می‌گوید: حضرت زین العابدین علیه السلام هر گاه این حدیث را می‌خواند گریه شدیدی می‌نمود و می‌فرمود: من اسباب این حوادث را می‌دانم.


نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة، تالیف محمد باقر محمودی، جلد ۳، صفحه ۴۲۹-۴۳۰، چاپ وزارت ارشاد




حدیث قرطاس و وجوب لعن عمر بن خطاب در کلام علامه مجلسی قدس سره


علامه مجلسی رضوان الله علیه پس از نقل حدیث قرطاس و توهین عمر بن خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله از کتب شیعه و سنی می‌نویسد:


ای عزیز! آیا بعد از این حدیث که همه عامه (اهل سنت عمری) روایت کرده‌اند هیچ عاقل است که شک کند در کفر عمر و کفر کسی که عمر را مسلمان نامد؟ اگر بقالی یا علافی خواهد که وصیت کند، کسی که مانع وصیت او شود، مردم بر او طعن‌ها می‌کنند؛ هر گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهد وصیتی کند که صلاح جمیع امت در آن باشد و کسی مانع او شود، در چنان حالی آن حضرت را آزرده کند و نسبت هذیان به آن حضرت دهد، چگونه خواهد بود حال او؟ و حال آنکه حق تعالی می‌فرماید: {و ما ينطق عن الهوى * ان هو الا وحي يوحى} (سوره نجم / آیه ۳-۴) یعنی: سخن نمی‌گوید آن حضرت از خواهش نفس خود و نیست سخن او مگر وحی که به او فرستاده می‌شود؛ و می‌فرماید: آن‌ها که آزار می‌کنند خدا و رسول او را خدا لعنت کرده است ایشان را در دنیا و آخرت. و کدام آزار از این بدتر می‌باشد که پیغمبر به آن بزرگواری و شفقت و مهربانی را چون بیابند که نزدیک رفتن او شده است دیگر منفعتی از او متصور نیست، کینه‌های خود را ظاهر کنند و دست از طاعت او بردارند، هر چند گوید با لشکر اسامه بیرون روید فرمان نبردند، و فرماید که دوات و قلم آورید که وصیت‌نامه بنویسم اطاعت نکنند، برای آنکه مبادا امر خلافت امیر المومنین را واضح‌تر گرداند، در همه احوال حضرت داند که غرض ایشان آن است که بعد از آن حضرت انتقام او را از اهل بیت او بکشند، پس لعنت خدا و رسول بر ایشان باد، و بر هر که ایشان را مسلمان داند و هر که در لعن ایشان توقف نماید.


جلاء العیون، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۶۴-۶۵، چاپ نشر هاتف




توهین و تهمت هذیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله توسط عمر بن خطاب


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


حدیث دوات و قلم (قرطاس) در صحیح بخاری مسلم و سایر کتب معتبره اهل سنت (خلاف) مذکور است به طرق متعدد، چنین روایت کرده‌اند ایشان از ابن عباس که او گریست آنقدر که آب دیده‌اش سنگریزه مسجد را تر کرد، و می‌گفت که: روز پنجشنبه، روزی که درد رسول خدا صلی الله علیه و آله شدید شد و گفت: بیاورید دواتی و کتفی تا بنویسم از برای شما کتابی که گمراه نشوید بعد از آن هرگز، عمر گفت رسول خدا هذیان می‌گوید. به روایت دیگر گفت: درد بر او غالب شده است، نزد شما قرآن است، بس است ما را کتاب خدا. پس اختلاف کردند اهل آن خانه و با یکدیگر مخاصمه کردند، بعضی گفتند: بیاورید تا بنویسد رسول خدا صلی الله علیه و آله برای شما کتابی که بعد از آن گمراه نشوید؛ بعضی گفتند که: قول قول عمر است، چون آوازها بلند شد و اختلاف بسیار شد نزد آن حضرت، دلتنگ شد و فرمود: برخیزید از پیش من.

پس ابن عباس می‌گفت: به درستی که مصیبت و بدترین مصیبت‌ها آن بود که مانع شدند میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و میان آنکه آن کتاب را از برای ایشان بنویسد، به سبب اختلافی که نمودند و آوازها که بلند کردند.


جلاء العیون، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۶۴، چاپ نشر هاتف




برائت صریح امام خمینی از عمر بن خطاب


سید روح الله خمینی در کتاب کشف الاسرار خود پس از بیان حدیث قرطاس و توهین عمر بن خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله، عمر را یاوه‌سرا و اصل کفر و زندقه می‌نامد.


وی می‌نویسد:


در آن موقع که پیغمبر خدا صلی الله عليه و آله در حال احتضار و مرض موت بود، جمع کثیری در محضر مبارکش حاضر بودند. پیغمبر فرمود: بیائید برای شما یک چیزی بنویسم که هرگز به ضلالت نیفتید. عمر بن الخطاب گفت هجر رسول الله» و این روایت را مورخين و اصحاب حدیث از قبیل بخاری ومسلم و احمد با اختلافی در لفظ نقل کردند و جمله کلام آنکه این کلام یاوه از ابن خطاب یاوه‌سرا صادر شده است و تا قیامت برای مسلم غیور کفایت می‌کند الحق خوب قدردانی کردند از پیغمبر خدا که برای ارشاد و هدایت آن‌ها؛ آن همه خون دل خورد و زحمت کشید. انسان باشرف دیندار غیور می‌داند روح مقدس این نور پاک باچه حالی پس از شنیدن این کلام از این خطاب از این دنیا رفت و این کلام یاوه که از اصل کفر و زندقه ظاهر شده مخالف است با آیاتی از قرآن کریم. سوره نجم (آیه ۳): و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحي یوحي علمه شديدا القوي. پیغمبر نطق نمی‌کند از روی هوای نفس، كلام او نیست مگر وحی خدائی که جبرئیل با خدا به او تعلیم می‌کند و مخالف است با آیة اطيعو الله واطيعوا الرسول و با آیة وما آتيكم الرسول فخذوه و آیه وما صاحبكم بمجنون و غیر آن از آیات دیگر.


کشف الاسرار، تالیف امام خمینی، صفحه ۱۱۹




نامگذاری حضرت محسن علیه السلام توسط حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


۲- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن ابن راشد، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: حدثني أبي عن جدي قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: سمو أولادكم قبل أن يولدوا فأن لم تدروا أذكر أم أنثى فسموهم بالأسماء التي تكون للذكر والأنثى فإن أسقاطكم إذا لقوكم يوم القيامة ولم تسموهم يقول السقط لأبيه: ألا سميتني وقد سمى رسول الله صلى الله عليه وآله محسنا قبل أن يولد .


امیر المومنین علیه السلام فرمودند: فرزندان خود را قبل از تولد نامگذاری کنید و اگر نمی‌دانید که فرزند پسر یا دختر، آنان را به نام‌هایی که برای پسر و دختر است نام نهید؛ زیرا فرزند سقط شده شما را در روز قیامت ملاقات می‌کند و اگر برایشان نامی انتخاب نکرده باشید، مولد سقط شده به پدرش می‌گوید: چرا برای من نامی ننهادی در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله محسن علیه السلام را قبل از تولد نامگذاری کرده بود.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۶، صفحه ۱۸، چاپ دار الکتب العلمیة




نام امام حسن، حسین و محسن علیهم السلام در تورات


ابن شهر آشوب مازندرانی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه می‌نویسد:


أبو بكر الشيرازي فيما نزل من القرآن في أمير المؤمنين عليه السلام ، عن مقاتل ، عن عطاء في قوله تعالى : ولو آتينا موسى الكتاب كان في التوراة : يا موسى اني اخترتك ووزيرا هو أخوك يعني هارون ، لأبيك وأمك كما اخترت لمحمد اليا هو اخوه ووزيره ووصيه والخليفة من بعده طوبى لكما من أخوين وطوبى لهما من أخوين اليا أبو السبطين الحسن والحسين ومحسن الثالث من ولده كما جعلت لأخيك هارون شبرا وشبيرا ومشبرا .


ابو بکر شیرازی در کتاب خود به نام فیما نزل من القرآن فی امیر المومنین» از مقاتل از عطاء در تفسیر آیه: ما به موسی کتاب تورات را فرستادیم» آورده است که: در تورات این طور وارد است که: اى موسی! من تو را انتخاب کردم؛ و هارون را که برادر پدری و مادری توست، براى وزارت تو انتخاب کردم؛ همچنان که براى محمد (صلی الله علیه و آله) الیا (نام عبری امیر المومنین علیه السلام) را که برادر، و وزیر و وصی، و خلیفه بعد از اوست انتخاب نمودم. خوشا بر حال شما دو برادر! و خوشا بر حال آن دو برادر! الیا پدر سبطین حسن و حسین است و محسن که سومی آن‌هاست، از فرزندان اوست، همچنان که براى برادر تو هارون، شبر و شبیر و مشبر را قرار دادم.


مناقب آل ابی طالب، تالیف ابن شهر آشوب، جلد ۳، صفحه ۶۹، چاپ دار الاضواء




واکنش آقا امام صادق علیه السلام هنگام شنیدن نام عمر بن خطاب و منصور دوانیقی


شیخ الفقها ابو الصلاح حلبی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه روایت کرده است:


ورووا عن اسماعيل بن يسار ، عن غير واحد ، عن جعفر بن محمد قال : كان إذا ذكر عمر زنّاه ، وإذا ذكر أبا جعفر أبا الدوانيق زنّاه .


هر گاه در مجلسی نام عمر و منصور دوانیقی می آمد امام صادق علیه السلام می‌فرمودند: ای زاده!!!


تقریب المعارف، تالیف ابو الصلاح حلبی، صفحه ۲۴۸



پس بیایید ما شیعیان نیز به امام معصوم خودمان اقتدا کنیم.



ابلیس اولین بیعت‌کننده با ابی بکر


ثقه الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


٥٤١- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن سليم بن قيس الهلالي قال: سمعت سلمان الفارسي رضي الله عنه يقول: لما قبض رسول الله (صلى الله عليه وآله) وصنع الناس ما صنعوا وخاصم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة بن الجراح الأنصار فخصموهم بحجة علي (عليه السلام) قالوا: يا معشر الأنصار قريش أحق بالامر منكم لان رسول الله (صلى الله عليه وآله) من قريش والمهاجرين منهم إن الله تعالى بدأ بهم في كتابه وفضلهم وقد قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): الأئمة من قريش، قال سلمان رضي الله عنه: فأتيت عليا (عليه السلام) وهو يغسل رسول الله (صلى الله عليه وآله) فأخبرته بما صنع الناس وقلت: إن أبا بكر الساعة على منبر رسول الله (صلى الله عليه وآله) والله ما يرضى أن يبايعوه بيد واحدة إنهم ليبايعونه بيديه جميعا بيمينه وشماله، فقال لي: يا سلمان هل تدري من أول من بايعه على منبر رسول الله (صلى الله عليه وآله)؟ قلت: لا أدري، إلا أني رأيت في ظلة بني ساعدة حين خصمت الأنصار وكان أول من بايعه بشير بن سعد وأبو عبيدة بن الجراح ثم عمر ثم سالم قال: لست أسألك عن هذا ولكن تدري أول من بايعه حين صعد منبر رسول الله (صلى الله عليه وآله)؟ قلت: لا ولكني رأيت شيخا كبيرا متوكئا على عصاه بين عينيه سجاده شديد التشمير صعد إليه أول من صعد وهو يبكي ويقول: الحمد لله الذي لم يمتني من الدنيا حتى رأيتك في هذا المكان، أبسط يدك، فبسط يده فبايعه ثم نزل فخرج من المسجد فقال علي (عليه السلام): هل تدري من هو؟ قلت: لا ولقد ساءتني مقالته كأنه شامت بموت النبي (صلى الله عليه وآله)، فقال: ذاك إبليس لعنه الله، أخبرني رسول الله (صلى الله عليه وآله) أن إبليس ورؤساء أصحابه شهدوا نصب رسول الله (صلى الله عليه وآله) إياي للناس بغدير خم بأمر الله عز وجل فأخبرهم أني أولى بهم من أنفسهم وأمرهم أن يبلغ الشاهد الغائب فأقبل إلى إبليس أبالسته ومردة أصحابه فقالوا: إن هذه أمة مرحومة ومعصومة ومالك ولا لنا عليهم سبيل قد أعلموا إمامهم ومفزعهم بعد نبيهم، فأنطلق إبليس لعنه الله كئيبا حزينا وأخبرني رسول الله (صلى الله عليه وآله) أنه لو قبض أن الناس يبايعون أبا بكر في ظلة بني ساعدة بعد ما يختصمون، ثم يأتون المسجد فيكون أول من يبايعه على منبري إبليس لعنه الله في صورة رجل شيخ مشمر يقول كذا وكذا، ثم يخرج فيجمع شياطينه وأبالسته فينخر ويكسع ويقول: كلا زعمتم أن ليس لي عليهم سبيل فكيف رأيتم ما صنعت بهم حتى تركوا أمر الله عز وجل وطاعته وما أمرهم به رسول الله (صلى الله عليه وآله).


سلیم بن قیس هلالی رضوان الله علیه (از اصحاب امیر المومنین علیه السلام) گفت که از سلمان فارسی رضوان الله علیه شنیدم که می‌گفت: هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دیده از جهان فرو بست مردم کردند آنچه کردند و ابو بکر و عمر و ابو عبیدة بن جراح با انصار ستیزه کردند و آن‌ها را به دلیل خویشى خود، که دلیل علی علیه السلام بود محکوم نمودند. گفتند: ای گروه انصار! قریش به امر امامت از شما سزاوارترند؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله از قریش بود و مهاجران نیز از قریش بودند و خدا در قرآن، خود با آن‌ها آغاز نموده و آن‌ها را برتری بخشیده است، و پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: امامان از قریش باشند. سلمان گفت: من به نزد امیر المومنین علیه السلام که مشغول غسل دادن رسول خدا صلى الله علیه و آله بود رفتم و او را از جریان آگاه کردم و گفتم: اینک ابو بکر بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفته است و به خدا سوگند، خشنود نیست که مردم با یک دست او، بیعت کنند و مردم با هر دو دست چپ و راست، با او بیعت می‌کنند. علی علیه السلام فرمود: ای سلمان! هیچ می‌دانى نخستین کسی که بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله با او بیعت کرد چه کسى بود؟ عرض کردم: نمی‌دانم، جز اینکه دیدم که در زیر سایه‏‌بان بنی ساعده هنگام مجادله انصار،‌ نخستین کسى که با او بیعت کرد بشیر بن سعد و ابو عبیدة بن جراح بود و سپس عمر و بعد از او سالم. امام علیه السلام فرمود: من در باره این‌ها از تو نپرسیدم، [پرسیدم که آیا] می‌دانى نخستین کسى که هنگام نشستن ابو بکر بر منبر پیامبر با او بیعت کرد چه کسی بود؟ عرض کردم: نه، ولى پیری کهنسال را دیدم که بر عصای خویش تکیه زده بود و میان دو دیده‏‌اش اثر سجده زیادی بود، و او نخستین کسی بود که از پله منبر بالا رفت؛ در حالی که می‌گریست و می‌گفت: ستایش خدایی را که مرا از دنیا نبرد تا تو را در این جایگاه ببینم، دستت را باز کن. ابو بکر دستش را باز کرد و پیرمرد با او بیعت نمود و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد بیرون رفت. امیر المومنین علیه السلام فرمود: دانستی او چه کسی بود؟ گفتم: نه، ولی از کلامش بدم آمد؛ زیرا گویی از مرگ پیامبر خوشحالی می‌کرد. امام علیه السلام فرمود: او شیطان لعنه الله بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد که شیطان و سران اصحابش از این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم مرا به امر خداوند عز و جل، به امامت و خلافت بر مردم و براى مردم نصب کرد و به آن‌ها خبر داد که من نسبت به آن‌ها از خود آن‌ها سزاوارترم و به آن‌ها فرمود تا حاضران به غائبان برسانند نگران شدند و همه سران و شیطان‌های ابلیس گرد او آمدند و گفتند: همانا این امت، مرحومه و معصومه است و نه تو و نه ما را بر آن‌ها راهی نیست. همانا پیشوا و پناهگاه خود را پس از پیغمبرشان دانستند. در این هنگام بود که شیطان لعنه الله افسرده و غمگین از آن محضر دور شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد که هر گاه از این جهان رخت بربندد، مردم پس از مخاصمه با یکدیگر در سقیفه بنی ساعده با ابو بکر بیعت کنند، و از آن جا به مسجد روند و نخستین کسی که بالای منبر من با ابو بکر بیعت کند شیطان است که به چهره پیرمردى عبادت‌کوش بدان جا بیاید و چنین و چنان بگوید، سپس از آن جا بیرون رود و شیاطین و پیروان خود را گرد آورد و باد در بینى کند و به جست و خیز پردازد و به آن‌ها گوید: هرگز، شما گمان بردید که مرا بر ایشان راهی نیست، اکنون دیدید من با آن‌ها چه کردم تا سرانجام دستور و فرمانبری خدای عز و جل و اوامر پیامبر را وانهادند.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۸، صفحه ۱۸۲-۱۸۳، چاپ منشورات الفجر



حدیث عرضه دین توسط جناب عبد العظیم حسنی علیه السلام


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اَلْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَسَنِيِّ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ ع فَلَمَّا أَبْصَرَنِي قَالَ لِي مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا اَلْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً قَالَ فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي فَإِنْ كَانَ مَرْضِيّاً أَثْبُتُ عَلَيْهِ حَتَّى أَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ هَاتِ يَا أَبَا اَلْقَاسِمِ فَقُلْتُ إِنِّي أَقُولُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ- لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ خَارِجٌ مِنَ اَلْحَدَّيْنِ حَدِّ اَلتَّعْطِيلِ [وَ حَدِّ اَلْإِبْطَالِ ] وَ حَدِّ اَلتَّشْبِيهِ وَ إِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَ لاَ صُورَةٍ وَ لاَ عَرَضٍ وَ لاَ جَوْهَرٍ بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ اَلْأَجْسَامِ وَ مُصَوِّرُ اَلصُّوَرِ وَ خَالِقُ اَلْأَعْرَاضِ وَ اَلْجَوَاهِرِ وَ رَبُ‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ مَالِكُهُ وَ جَاعِلُهُ وَ مُحْدِثُهُ وَ إِنَّهُ حَكِيمٌ لاَ يَفْعَلُ اَلْقَبِيحَ وَ لاَ يُخِلُّ بِالْوَاجِبِ وَ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ اَلنَّبِيِّينَ فَلاَ نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ إِنَّ شَرِيعَتَهُ خَاتِمَةُ اَلشَّرَائِعِ لاَ شَرِيعَةَ بَعْدَهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ أَقُولُ‌ إِنَّ اَلْإِمَامَ وَ اَلْخَلِيفَةَ وَ والي وَلِيَّ اَلْأَمْرِ بَعْدَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنْتَ يَا مَوْلاَيَ فَقَالَ ع وَ مِنْ بَعْدِي اَلْحَسَنُ اِبْنِي وَ كَيْفَ اَلنَّاسُ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَا مَوْلاَيَ قَالَ ع لِأَنَّهُ لاَ يُرَى شَخْصُهُ وَ لاَ يَحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً قَالَ فَقُلْتُ أَقْرَرْتُ وَ أَقُولُ إِنَّ وَلِيَّهُمْ وَلِيُّ اَللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اَللَّهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اَللَّهِ وَ مَعْصِيَتَهُمْ مَعْصِيَةُ اَللَّهِ وَ أَقُولُ إِنَ‌حَقٌّ وَ اَلْمُسَاءَلَةَ فِي اَلْقَبْرِ حَقٌّ وَ إِنَّ اَلْجَنَّةَ حَقٌّ وَ اَلنَّارَ حَقٌّ وَ اَلصِّرَاطَ حَقٌّ وَ اَلْمِيزَانَ حَقٌ‌ وَ أَنَّ اَلسََّاعَةَ آتِيَةٌ لاََ رَيْبَ فِيهََا وَ أَنَّ اَللََّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي اَلْقُبُورِوَ أَقُولُ إِنَّ اَلْفَرَائِضَ اَلْوَاجِبَةَ بَعْدَ اَلْوَلاَيَةِ اَلصَّلاَةُ وَ اََّكَاةُ وَ اَلصَّوْمُ وَ اَلْحَجُّ وَ اَلْجِهَادُ وَ اَلْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيُ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ حُقُوقُ اَلْوَالِدَيْنِ فَقُلْتُ هَذَا دِينِي وَ مَذْهَبِي وَ عَقِيدَتِي وَ يَقِينِي قَدْ أَخْبَرْتُكَ بِهِ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع يَا أَبَا اَلْقَاسِمِ هَذَا وَ اَللَّهِ دِينُ اَللَّهِ اَلَّذِي اِرْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَيْهِ ثَبَّتَكَ اَللَّهُ‌ بِالْقَوْلِ اَلثََّابِتِ فِي اَلْحَيََاةِ اَلدُّنْيََا وَ فِي اَلْآخِرَةِ .


حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام گفت: بر مولای خود علی بن محمد (امام هادی علیه السلام) وارد شدم. چون نظر ایشان بر من افتاد، فرمود: خوش آمدی، اى ابو القاسم! به راستی، تو از دوستان حقیقی ما هستی. گفتم: ای پسر پیامبر ! میل دارم دینم را بر شما عرضه بدارم، که اگر مورد پسند بود، بر آن ثابت باشم تا به لقاى خداوند عز و جل برسم. امام علیه السلام فرمودند: عقائد خود را اظهار نما. گفتم: من معتقدم که خدای متعال، یکی است و چیزی مانند او نیست، و از دو حد ابطال و تشبیه، بیرون است. خداوند، جسم و صورت و عرض و جوهر نیست؛ بلکه اوست که اجسام را جسمیت داده و صورت‏‌ها را صورت بخشیده و اعراض و جواهر را آفریده است. او پروردگار همه چیز و مالک و آفریننده پدیده‌هاست، و [عقیده دارم که‏] محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده او، خاتم پیغمبران است و پس از ایشان تا روز قیامت، پیامبری نخواهد بود. شریعت ایشان، آخرین شرایع بوده و پس از او تا روز قیامت، دینی نخواهد آمد. عقیده من در باره امامت، این است که امام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله امیر مومنان علی بن ابی طالب علیه السلام است و پس از او حسن و پس از وی حسین و سپس علی بن الحسین و سپس محمد بن علی و سپس جعفر بن محمد و سپس موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی و سپس محمد بن علی علیهم السلام و پس از این‌ها، امام مفترض الطاعه، شما هستید. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمودند: و پس از من، فرزندم حسن، امام است؛ لیکن مردم در باره امام پس از او، چه خواهند کرد؟ گفتم ای مولاى من! مگر جریان زندگی امام پس از او، از چه قرار است؟ فرمود: شخص امام بعد از فرزندم حسن، دیده نمی‌شود و بردن اسمش بر زبان‏‌ها ممنوع است تا آن گاه که [از پس پرده غیبت‏] بیرون بیاید و زمین را از عدل و داد پر نماید، همان طور که از ظلم و ستم پر شده است. گفتم: [به این امام غایب هم‏] اقرار دارم و نیز می‌گویم: دوست آنان، دوست خدا و دشمن آنان، دشمن خداست، طاعت آنان، طاعت خدا و نافرمانی از آنان، نافرمانی از خداست. من عقیده دارم که معراج، پرسش در قبر، بهشت، دوزخ ، صراط و میزان حقند، و روز قیامت خواهد آمد و در وجود آن شکی نیست و خداوند، همه مردگان را زنده خواهد کرد. نیز عقیده دارم که واجبات، پس از اعتقاد به ولایت (امامت)، عبارت‌اند از: نماز ، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمودند: اى ابو القاسم ! به خدا سوگند، این [عقاید]، دین خداست که آن را براى بندگانش برگزیده است. پس بر آن، ثابت باش. خداوند، تو را بر طریق ثابت در زندگی دنیا و آخرت پایدار بدارد!


مصنفات الشیخ الصدوق، صفات الشیعة، حدیث ۶۸، چاپ مکتبة پارسا



پی نوشت: این حدیث یکی از مهم‌ترین احادیث عقاید است که شیعیان باید از آن پیروی کنند.


امیر المومنین علیه السلام و ندای لا سيف الا ذو الفقار ولا فتى الا على


علی بن ابراهیم قمی قدس الله روحه الشریف عالم و مفسر بزرگ شیعه می‌نویسد:


ولم يبق مع رسول الله صلى الله عليه وآله إلا ابودجانة الانصاري، وسماك بن خرشة وامير المؤمنين عليه السلام، فكلما حملت طائفة على رسول الله صلى الله عليه وآله

 استقبلهم امير المؤمنين فيدفعهم عن رسول الله ويقتلهم حتى انقطع سيفه، وبقيت مع رسول الله صلى الله عليه وآله نسيبة بنت كعب المازنية، وكانت تخرج مع رسول الله صلى الله عليه وآله في غزواته تداوي الجرحى، وكان ابنها معها فاراد ان ينهزم ويتراجع، فحملت عليه فقالت يا بني إلى اين تفر عن الله وعن رسوله؟ فردته، فحمل عليه رجل فقتله، فأخذت سيف ابنها فحملت علي الرجل فضربته على فخذه فقتلته، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله بارك الله عليك يا نسيبة وكانت تقي رسول الله صلى الله عليه وآله بصدرها وثدييها ويديها حتى اصابتها جراحات كثيرة، وحمل ان قميتة (قمية ط) على رسول الله صلى الله عليه وآله فقال أروني محمدا لا نجوت ان نجا محمد، فضربه علي حبل عاتقه، ونادى قتلت محمدا واللات والعزى، ونظر رسول الله (صلى الله عليه وآله) إلى رجل من المهاجرين قد القى ترسه خلف ظهره وهو في الهزيمة، فناداه ياصاحب الترس ألق ترسك ومر إلى النار فرمى بترسه، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله يانسيبة خذي الترس فاخذت الترس وكانت تقاتل المشركين، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لمقام نسيبة أفضل من مقام فلان وفلان فلما انقطع سيف امير المؤمنين عليه السلام جاء إلى رسول الله صلى الله عليه وآله فقال يا رسول الله ان الرجل يقاتل بالسلاح وقد انقطع سيفي فدفع اليه رسول الله صلى الله عليه وآله سيفه ذا الفقار فقال قاتل بهذا، ولم يكن يحمل على رسول الله صلى الله عليه وآله احدا إلا يستقبله امير المؤمنين عليه السلام، فاذا رأوه رجعوا فانحاز رسول الله صلى الله عليه وآله إلى ناحية احد، فوقف وكان القتال من وجه واحد وقد انهزم اصحابه فلم يزل امير المؤمنين عليه السلام يقاتلهم حتى اصابه في وجهه ورأسه وصدره وبطنه ويديه ورجليه تسعون جراحة فتحاموه، وسمعوا مناديا ينادي من السماء لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي فنزل جبرئيل علي على رسول الله صلى الله عليه وآله فقال: هذه والله المواساة يا محمد فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لاني منه وهو مني وقال جبرئيل وانا منكما .


[در جنگ احد] با رسول خدا صلی الله علیه و جز ابو دجانه انصاری، سماک بن خرشه و امیر المومنین علی و افرادی دیگر باقی نماند. هر وقت مشرکان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله حمله می‌کردند امیر المومنین علیه السلام خودش را سپر آن حضرت می‌نمود و شر کفار را از پیامبر دور می‌کرد و آنها را به هلاكت می‌رساند تا اینکه شمشیرش شکست. نسيبه دختر کعب مازنیه نیز با رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، او در همه جنگ‌ها با رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت می‌کرد و زخمی‌ها را مداوا می‌نمود، پسرش هم با او بود؛ وقتی خواست مانند سایرین فرار کند، مادرش بر او حمله کرد و گفت: پسرم به کجا فرار می‌کنی؟ آیا از خدا و رسولش فرار می‌کنی؟ و او را به جبهه برگرداند. مردی از دشمنان بر او حمله کرد و به شهادتش رساند، نسيبه شمشیر پسرش را برداشت و به قاتل او حمله برد و ضربتی بر ران او زد و او را به درک فرستاد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای نسیبه خدا بر تو برکت دهد. این زن سینه خود را سپر رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده بود و خطر را از آن حضرت بر می‌گردانید، به طوری که جراحات بسیاری برداشت. ابن قميتة بر رسول خدا صلی الله علیه و آله حمله کرد و می‌گفت: محمد را به من نشان دهید، نجات نیابم اگر محمد از دست من نجات یابد، ضربه‌ای بر شانه حضرت زد و فریاد کشید: به لات و عزی سوگند محمد را کشتم. در آن حال رسول خدا و مردی از مهاجران را دید که سپرش را بر پشت سر خود آویخته و در حال فرار بود؛ حضرت او را مورد خطاب قرار داده و فرمود: ای صاحب سپر، سپرت را بینداز و به سوی آتش جهنم فرار کن. او سپرش را انداخت. رسول خدا صلی الله علیه و آله به نسیبه فرمود: سپر را بردار. نسیبه سپر را برداشت و با مشرکین به جنگ پرداخت. رسول خدا به فرمود: مقام نسيبه بهتر از مقام فلان و فلان (ابی بکر و عمر که از جنگ فرار کردند) است. چون شمشیر امیر المومنین علیه السلام شکست به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا مرد با سلاح خود می جنگد؛ شمشیرم شکسته است. پیامبر شمشیر خود ذو الفقار را به آن حضرت داد و فرمود: با این شمشیر بجنگ. هر کس قصد پیامبر را می‌کرد امير المومنين علیه السلام با همان شمشیر شر او را از آن حضرت دور می‌کرد، و به درک می‌فرستاد. مشرکان با دیدن حیدر كرار از حمله کردن به پیامبر ناامید می‌شدند تا اینکه پیامبر به جانب کوه احد رفت و در آنجا پشت به کوه ایستاد تا جنگ از یک طرف بوده و حضرت مسلط بر آن باشد؛ چون اصحاب آن حضرت همگی فرار کرده بودند و على علیه السلام از آن حضرت دفاع می‌کرد و با مشرکان به جنگ می‌پرداخت تا اینکه در صورت، سر، سینه، شكم، دست‌ها و پاهایش نود زخم برداشت. شنیده شد که نداکننده‌ای از آسمان ندا سر داد لا سيف الا ذو الفقار و لا فتى الا على»؛ شمشیری جز ذو الفقار و جوانمردی جز على نیست. جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و گفت: ای محمد به خدا سوگند این عمل على برادری و مواسات (برابری) است. رسول خدا او فرمود: همانا من از او هستم و او از من است و جبرئیل گفت: و من با هر دوی شما.


تفسیر القمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی، جلد ۱، صفحه ۱۱۵-۱۱۶، چاپ موسسه دار الکتاب




تصوف در کلام آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی


مرحوم آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی در پاسخ پرسشی در مورد تصوف می‌نویسد:


التصوف مسلك منحرف من خط أهل البيت عليهم السلام بل قدر صدر من بعض المتصوفين أقوال وأعمال تخالف المعتقدات الإسلامية وتتنافي مع الأحكام الإلهية، وهناك العديد من الروايات الواردة من الأئمة عليهم السلام في ذمّ المتصوفين وإن شأنهم المكر والخداع والرياء والعجب.


تصوف مسلکی منحرف از راه اهل بیت علیهم السلام است، بلکه از بعضی متصوفین گفتار و کرداری صادر شده است که با معتقدات اسلام مخالف است و با احکام الهی منافات دارد و روایاتی از ائمه علیهم السلام در مذمت صوفیان وارد شده است؛ اگرچه شان آنان حیله و نیرنگ و ریاکاری و عجب می‌باشد.


اجوبة المسائل الاعتقادیة، تالیف آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی، صفحه ۱۱۸، چاپ موسسه آل المرتضی علیهم السلام




اعتقادات مومن واقعی در کلام امام رضا علیه السلام


شیخ صدوق رحمه الله روایت کرده است:


۷۱- حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ اَلْعَطَّارُ اَلنَّيْسَابُورِيُّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا ع مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِيدِ اَللَّهِ وَ نَفَى اَلتَّشْبِيهَ عَنْهُ وَ نَزَّهَهُ عَمَّا لاَ يَلِيقُ بِهِ وَ أَقَرَّ بِأَنَّ لَهُ اَلْحَوْلَ وَ اَلْقُوَّةَ وَ اَلْإِرَادَةَ وَ اَلْمَشِيَّةَ وَ اَلْخَلْقَ وَ اَلْأَمْرَ وَ اَلْقَضَاءَ وَ اَلْقَدَرَ وَ أَنَّ أَفْعَالَ اَلْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ خَلْقَ تَقْدِيرٍ لاَ خَلْقَ تَكْوِينٍ وَ شَهِدَ أَنَّ 14مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ وَ أَنَّ 1عَلِيّاً وَ اَلْأَئِمَّةَ بَعْدَهُ حُجَجُ اَللَّهِ وَ وَالَى أَوْلِيَاءَهُمْ وَ اِجْتَنَبَ اَلْكَبَائِرَ وَ أَقَرَّوَ اَلْمُتْعَتَيْنِ وَ آمَنَ‌وَ اَلْمُسَاءَلَةِ فِي اَلْقَبْرِ وَ اَلْحَوْضِ وَ اَلشَّفَاعَةِ وَ خَلْقِ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ وَ اَلصِّرَاطِ وَ اَلْمِيزَانِ وَ اَلْبَعْثِ وَ اَلنُّشُورِ وَ اَلْجَزَاءِ وَ اَلْحِسَابِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ .


فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمودند: کسی که به یگانگی خداوند و شبیه ندانستن او به چیزی، اعتراف کند، و او را از هر چه نسبت داده می‌شود، پاک بداند و به نیرو و قوت، اراده و خواست، آفریدن و دستور دادن و قضا و قدر اعتراف نماید، و معتقد باشد که کار بندگان به طور مدبرانه آفریده شده است، نه این که از اساس خودشان آفریدگار باشند، و شهادت بدهد که حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خدا و امام علی و امامان [یازده‌گانه] بعد از ایشان، نشانه‌های خداوند هستند که باید دوستانشان را دوست و دشمنانشان را دشمن دانست. و از گناهان کبیره دوری کند، به رجعت اعتراف نماید، به متعه حج و متعه زن اقرار کند، به معراج ایمان بیاورد، و معتقد به سوال ن و منکر در قبر، حوض کوثر، شفاعت، آفریده شدن بهشت و جهنم، پل صراط، میزان، برانگیخته شدن، رسیدگی به حساب باشد، حقیقتا مومن است، و از شیعیان ما اهل بیت به حساب می‌آیند.


مصنفات الشیخ الصدوق، صفات الشیعة، حديث ۷۱، صفحه ۱۸۵، چاپ مکتبة پارسا




دیدگاه سید نعمت الله جزایری رضوان الله علیه در مورد ابن عربی


سید نعمت الله جزایری از علمای بزرگ شیعه می‌نویسد:


و أمّا شيخهم و محيّي دينهم ابن عربي، فكان يسمّي إبليس رئيس الموحّدين لأنّه ما أبى عن سجود آدم ترفّعا و تكبّرا على الحضرة الإلهية بل كان مقصده أنّه لا يسجد إلّا للّه تعالى، و ذكر نكتة اخرى في امتناع إبليس عن السجود و هي أنّه استشعر أنّ الغرض من الأمر بالسجود لآدم أنّ الملائكة إذا اشتغلوا به علّم اللّه سبحانه آدم (عليه السّلام) الأسماء كلّها و هو أراد تعلّم ذلك العلم، فلذا أبى عن السجود و وقع على ما أراد من العلم و قد ذكرنا جملة وافية من أقوالهم التي لا تنطبق إلّا على مذاهب الدقة و الكفرة في مجلّدات شرح تهذيب الحديث و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون.


و اما شیخ آن‌ها (صوفیه) و زنده‌کننده دینشان ابن عربی، پس مستمرا ابلیس را رئیس یکتاپرستان نامیده به جهت آنکه به زعم او ابلیس از سجده آدم به جهت خود بزرگ‌بینی و تکبر در مقابل خدای متعال ابا نکرد بلکه قصد و غرض او از این عمل این بود که او سجده نمی‌کند مگر برای خدای متعال و به درستی که ما به قدر وافی از سخنان ایشان که جز بر مذاهب زندیقان و کافران مطابقت ندارد را در جلدهای شرح تهذیب الحدیث ذکر کرده‌ایم و کسانی که ستم کرده‌اند، به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت‌گاهی باز خواهند گشت.


ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، تالیف سید نعمت الله جزایری، جلد ۲، صفحه ۱۵۰، چاپ موسسه التاریخ العربی



مکاتبه امیر المومنین علیه السلام با طلحه و زبیر و احتجاج بر آن‌ها قبل از جنگ جمل


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


امام صادق علیه السلام فرمودند: طلحه و زبیر مردی از عبد القیس را به نام خداش نزد امیر المومنین فرستادند براى رساندن پیامى، به او گفتند: ما تو را نزد کسی می‌فرستیم که از دیرباز او و خاندانش را به سحر و کهانت شناخته‌ایم، تو در میان همه اطرافیان ما از خود ما هم بیشتر مورد اعتماد هستی که: ۱- از جادو و کهانت وی خود را نگهداری؛ ۲- از طرف ما با او محاکمه کنی و سخن بگویی تا مطلب روشن و معلومی بفهمى (حق را به او بفهمانی)، و باید بدانی که ادعای او از همه مردم بزرگ‌تر است، مبادا این گزافه‌گویی وی تو را خرد کند، یک راهی که مردم را با آن گول می‌زند پذیرایی خوب او است؛ با خوردنی و نوشیدنی و عسل و روغن و خلوت کردن و محرمانه گفتن با مردم. به خوراک و نوشیدنی او دم مزن و دست به عسل و روغنش میالای و با او در خلوت منشین، از همه این‌ها از وی در حذر باش، به یاری خدا برو و چون او را دیدی آیه سخره را تلاوت کن (۵۴ سوره اعراف): و از نیرنگ او و شیطان به خدا پناه جو و چون نزد او نشستی او را بر چشم خودت مسلط مکن (که چشم تو را ببندد) و با او مانوس مشو و زبر و زرنگ به او بگو: به راستی دو برادر دینى و دو عموزاده خویشاوندی تو، تو را به قطع رحم سوگند می‌‏دهند (تو را به یاری بر ضد قطع رحم دعوت می‌کنند) و می‌گویند: تو نمی‌دانی که ما از روزی که خدا عز و جل جان محمد (صلی الله علیه و آله) را گرفت برای تو مردم را رها کردیم و با عشایر خود مخالفت نمودیم، و چون به کم‌ترین مقامی رسیدی احترام ما را گم کردی و امید ما را بریدی و سپس دیدی با تو چه کردیم و چه نیرویی داریم. در دورى از تو و پناه به بلاد وسیع در برابر تو، راستی آن‌ها که تو را از ما و پیوند با ما روگردان کنند، به تو کم‌تر سود رسانند و سست‌تر از تو دفاع کنند از ماها، مانند آفتاب روشن است، به ما خبر رسیده که نسبت به ما هتاکی کردى و لعن و نفرین نمودی، چرا چنین می‌کنی؟ به نظر ما تو شجاع‌ترین پهلوانان عربی، لعن و نفرین را سزای ما می‌دانی و خیال می‌کنی که این کار ما را در برابر تو شکست می‌دهد؟


چون خداش نزد امیر المومنین علیه السلام آمد: به دستور آن‌ها کار کرد، علی علیه السلام دید با خود رازی می‌گوید، خندید و فرمود: یا اخا عبد قیس، بفرمایید اینجا (با دست خود جایى را نزدیک خود به او نشان داد). خداش گفت: خیر آقا، جا بسیار وسیع است، من فقط می‌خواهم پیامی به شما برسانم. علی علیه السلام فرمودند: بفرمایید چیزی بخورید و بنوشید و جامه خود را باز کنید و صابونی به سر و بر خود بزنید و استراحت کنید و سپس پیام خود را هم برسانید. قنبر، برخیز او را منزل بده و وسائل‏ پذیرایی او را فراهم کن. خداش گفت: خیر آقا، من به آنچه فرمودی نیاز ندارم. علی علیه السلام فرمودند: پس بهتر است در یک مجلس محرمانه و خصوصی باهم صحبت کنیم. خداش: هر مطلب محرمانه و زیر پرده‌ای در نظر من آشکار تلقی می‌شود و خلاصه من حرف محرمانه‌ای ندارم. علی علیه السلام فرمودند: تو را به آن خدایی سوگند می‌دهم که از خودت به تو نزدیک‌تر است، آنکه میان تو و دلت حائل می‌تواند شود، آنکه چشمک زدن‌ها و راز سینه‌ها را می‌داند، آیا زبیر به تو این سفارش‌ها را کرده است؟ خداش گفت: به خدا آری او سفارش کرده و دستور داده. علی علیه السلام فرمودند: اگر آنچه پرسیدم کتمان می‌کردی، دیگر دیده بر هم نمی‌گذاشتی (یعنى هلاک می‌شدی)، تو را به خدا آیا به تو سخنی آموخت که چون نزد من آیی آن را بگویی؟ خداش گفت: به خداوند قسم آری، به من چیزی تعلیم داد. على علیه السلام فرمودند: آیه مبارکه سخره بود؟ خداش گفت: آری، همان آیه است. علی علیه السلام فرمودند آن را بخوان. علی علیه السلام به وی تلقین کرد و او خواند و باز تکرار کرد و هر جا غلط می‌خواند برای او باز می‌گفت تا هفتاد بار آن را خواند. خداش: عجب است، امیر المومنین دستور می‌دهد هفتاد بار این آیه تکرار شود. على علیه السلام فرمودند: حالا دریافتی و دلت خوب آسوده و مطمئن شد؟ خداش گفت: آری، به آن خدایی که جانم به دست او است. على علیه السلام فرمودند: اکنون بگو بدانم چه پیامی به تو داده‌اند که به من برسانى. خداش: متن پیام را به آن حضرت گزارش داد. علی علیه السلام فرمودند: در پاسخ آن‏‌ها بگو که: سخن خود شما حجت بر خود شما است ولی خدا مردم ستمکار را رهبری نمی‌کند، شما معتقدید که هم برادر دینی منید و هم عموزاده نسبی من، نسب را منکر نیستم گر چه هر نسبی بریده شد جز آنچه را که اسلام پیوندد. و اما این که گویید برادر دینی من هستید، اگر راست می‌گویید شما بر خلاف کتاب خدا عز و جل، و به نافرمانی آن در باره برادر دینی خود رفتار کردید، وگرنه به دروغ خود را برادر دینی من دانستید. و اما ادعاى این که پس از درگذشت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از مردم کناره گرفتید، اگر به خاطر من و رعایت حق بوده به واسطه این که اخیرا از من کناره گرفتید آن را نقض کردید و خلاف حق رفتید و اگر از روز اول به ناحق از مردم کناره گرفتید، هم گناه کناره‏‌گیری اول را به گردن دارید و هم گناه کناره‌گیری تازه خود را. با این که در حقیقت مقصد شما از مفارقت با مردم جز طمع و آرزوی دنیا نبوده است، شما فقط به من اعتراض کردید که امید ما را بریدی، الحمد لله که نسبت به من اعتراض و انتقاد دینی ندارید. علت این که من از شما بریدم این است که شما از حق رو گردانیدید و تعهدات حقه را از گردن خود باز کردید و به دور انداختید مانند چهارپاى سرکشی که افسار خود را بگسلد. او است خداوند، پروردگار و یاور من، چیزی را با او شریک ندانم، همه چیز به دست او است، نگویید یاور تو کم‏ سودتر است و سست‏‌تر است در دفاع از تو تا هم مشرک باشید و هم منافق. این که گفتید: من شجاع‌ترین پهلوانان عربم و از لعن و نفرینم گریزانید، باید بدانید که هر موقفی عملی دارد (هر سخن جایی، و هر نکته مقامی دارد) وقتی که نیزه‏‌ها در هم شود و زین اسب‌سواران موج زند و شش‌هاى شما از ترس در درونتان باد کند، آن جا است که خدا با دل آرام، یار من است و اگر از همین نگرانید که من به شما لعن و نفرین می‌کنم، از این که مرد جادوگری در باره شما نفرین کند و به عقیده شما از خاندان جادوگری هم باشد چه ترسی دارید؟ بار خدایا زبیر را به بدترین قتلی بکش و به گمراهی خونش را بریز و طلحه را خوار گردان و در آخرت بدتر از این برای آن‏‌ها ذخیره کن؛ برای آنکه به من ستم کردند، و بر من افترا بستند و گواهی خود را در باره من را کتمان کردند و تو و رسولت را نافرمانی کردند نسبت به من، [ای خداش] بگو آمین خدایا مستجاب کن. خداش آمین گفت و با خود گفت: به خدا هرگز ریش خطاکارتری چون خود ندیدم که پیام احتجاج آورد و همه ضد و نقیض باشد و خدا آن را قابل تمسک نکرده باشد، من به خدا از آن دو نفر بیزارم. على علیه السلام فرمودند: برگرد و پاسخ پیام آن‏‌ها را برسان. خداش گفت: نه به خدا تا این که از خدا در خواست کنى مرا به زودی به شما برگرداند و موفق دارد که رضایت او را نسبت به شما فراهم کنم بر نمی‌گردم. على (علیه السلام) دعا کرد و ى نشد که برگشت خدمت آن حضرت و با او بود تا در روز جنگ جمل شهید شد، خدا رحمتش کند.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۲۱۱-۲۱۳، حدیث ۱، چاپ منشورات الفجر بیروت




مجازات قیاس غیرمعصوم با اهل بیت علیهم السلام


در حدیثی طولانی و مشهور به حدیث الخیط طبری شیعی رضوان الله علیه روایت کرده است که امام محمد باقر علیه السلام به جابر جعفی رضوان الله علیه فرمودند:


يا جابر، إنّا أهل البيت لا يقاس بنا أحد، من قاس بنا أحدا من البشر فقد كفر.


ای جابر، به ‌درستی که با ما اهل بیت علیهم السلام احدی قابل قیاس نمی‌شود، پس هر کس شخصی را با ما مقایسه کند، همانا کافر شده است.


نوادر المعجزات، تالیف طبری شیعی، صفحه ۲۶۷، چاپ منشورات دلیل ما




امیر المومنین علیه السلام ادامه‌دهنده خط رسالت


سید بن طاووس و ابن شاذان قمی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:


فيما نذكره من المائة حديث وهو الثاني والثلاثون، في تسمية رسول الله صلى الله عليه وآله عليا عليه السلام أمير المؤمنين وسيد المسلمين وخير الوصيين وأولى الناس بالنبيين وقائد الغر المحجلين. نذكره بلفظه: حدثني محمد بن حماد بن بشير عن محمد بن الحسين بن بن محمد بن جمهور قال: حدثني أبي عن الحسين بن عبد الكريم عن إبراهيم بن ميمون وعثمان بن سعيد عن عبد الكريم عن يعقوب عن جابر الجعفي عن أنس بن مالك قال: كنت خادما لرسول الله صلى الله عليه وآله. فبينما أوضيه إذ قال: يدخل داخل هو أمير المؤمنين وسيد المسلمين وخير الوصيين وأولى الناس بالنبيين وقائد الغر المحجلين. قلت: اللهم اجعله رجلا من الأنصار. حتى إذا فرغ فإذا هو بعلي بن أبي طالب عليه السلام. فلما دخل عرق وجه النبي صلى الله عليه وآله عرقا شديدا، فمسح النبي العرق من وجهه بوجه علي عليه السلام. فقال [ علي عليه السلام ]: يا رسول الله، أنزل في شئ ؟ قال: أنت منى، تؤدي عني وتبرء ذمتي وتبلغ رسالتي. فقال علي عليه السلام: يا رسول الله، أو لم تبلغ ؟ فقال: بلى ولكن تعلم الناس من بعدي من تأويل القرآن ما لم يعلموا وتخبرهم .


انس بن مالک گفت: من به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خدمت می‌کردم؛ پس در آن وقتی که آب وضوی او را فراهم می‌کردم فرمودند: کسی به اینجا داخل می‌شود که او امیر مومنان و سرور مسلمانان و بهترین جانشینان و نزدیک‌ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) و پیشوای دست و روسفیدان است. من با خود گفتم: بار خدایا! او را یکی از انصار قرار بده؛ تا این که ایشان از وضو فارغ شدند، ناگهان دیدم این علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است که آمده، و وقتی وارد شد، پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله عرق بسیار شدیدی کرده بودند. آن حضرت صورت خود را بر روی صورت على (علیه السلام) کشیدند. علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آیا در باره من چیزی نازل شده است؟ آن حضرت فرمودند: تو از من می‌باشی و دیون مرا پرداخت می‌کنی و ذمه مرا فارغ می‌نمایی و رسالت مرا می‌رسانی. علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله‌! آیا شما رسالت خویش را نرسانده‌ای؟ آن حضرت فرمودند: بله، ولی تو بعد از من آن چه را مردم از تاويل قرآن نمی‌دانند به آن‌ها یاد می‌دهی و آن‌ها را باخبر می‌سازی.


اليقين، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۴۳، باب ۸۰، چاپ دار العلوم بیروت



مائة منقبة، تالیف ابن شاذان قمی، صفحه ۶۶-۶۷، منقبت ۳۱، چاپ موسسه الامام المهدی علیه السلام





لعن دشمنان حضرت زهرا علیها السلام در قرآن


علی بن ابراهیم قمی قدس الله روحه الشریف عالم و مفسر بزرگ شیعه می‌نویسد:


وقوله ان الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا والآخرة واعد لهم عذابا مهينا» قال نزلت فيمن غصب امير المؤمنين عليه السلام حقه واخذ حق فاطمة عليها السلام وآذاها وقد قال رسول الله صلى الله عليه وآله من آذاها في حياتي كمن آذاها بعد موتي ومن آذاها بعد موتى كمن آذاها في حياتي، ومن آذاها فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى الله وهو قول الله  ان الذين يؤذون الله ورسوله».


آیه پنجاه و هفتم سوره احزاب: افرادی كه خدا و رسول او را اذیت می‌کنند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و عذاب بزرگی برای ايشان آماده نموده است» در باره کسانی که حق امیر المومنین علیه السلام را غصب نموده و حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را گرفته و آن حضرت را اذیت و آزار کردند، نازل شده است. چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس فاطمه را در زمان حیات من آزار دهد مانند این است که او را پس از مرگ من آزار و اذیت کرده است و هر کس او را پس از مرگ من اذیت کند مانند این است که او را در زمان حیات من اذیت کرده است؛ هر کس او را بیازارد، من را آزرده و هر کس من را آزار دهد همانا خدا را آزار داده است و این قول الهی است که می‌فرماید: افرادی كه خدا و رسول او را اذیت می‌کنند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و عذاب بزرگی برای ايشان آماده نموده است».


تفسیر القمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، صفحه ۱۹۶، چاپ موسسه دار الکتاب




شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در کلام امام کاظم عليه السلام


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۲- محمد بن يحيى، عن العمركي بن علي، عن علي بن جعفر أخيه، أبي الحسن عليه السلام قال: إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة .


امام کاظم علیه السلام فرمودند: حضرت فاطمه علیها السلام، راستگویی بود كه او را شهید کردند.


الكافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۲۹۱، حدیث ۲، چاپ منشورات الفجر بیروت



علامه محمد تقی مجلسی رضوان الله علیه تصریح می‌کند که سند روایت صحیح است.


روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، تالیف علامه محمد تقی مجلسی، جلد ۹، صفحه ۲۷۱، چاپ دار الکتاب الاسلامی



علامه محمد باقر مجلسی رضوان الله علیه نیز تصریح می‌کند که سند روایت صحیح است.


مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تالیف علامه محمد باقر مجلسی، جلد ۵، صفحه ۳۱۵، چاپ دار الکتب الاسلامیة






ولایت اهل بیت علیهم السلام و برائت از دشمنان ایشان شرط اصلی شناخت خداست


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


۱- الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن علي الوشاء قال: حدثنا محمد ابن الفضيل، عن أبي حمزة قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام: إنما يعبد الله من يعرف الله، فأما من لا يعرف الله فإنما يعبده هكذا ضلالا قلت: جعلت فداك فما معرفة الله؟ قال: تصديق الله عز وجل وتصديق رسوله صلى الله عليه وآله وموالاة علي عليه السلام والائتمام به وبأئمة الهدى عليهم السلام والبراءة إلى الله عز وجل من عدوهم، هكذا يعرف الله عز وجل.


ابی حمزه گفت: امام باقر علیه السلام به من فرمودند: همانا کسی خدا را می‌پرستد که خدا را بشناسد ولی کسی كه خدا را نمی‌شناسد او را گمراهانه می‌پرستد. عرض کردم: جانم به فدایتان، معرفت خدا چيست‌؟ آن حضرت فرمودند: تصدیق خدای عز و جل و تصدیق رسول خدا صلی الله علیه و آله و ولایت امیر المومنین علیه السلام و پیروى از ایشان و از امامان بر حق پس از ایشان و برائت از دشمنان آن‌ها، اینچنین خدا شناخته می‌شود.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۱۸۰، حدیث ۱، چاپ دار الکتب الاسلامیة




دشمن اهل بیت علیهم السلام بدتر از شرابخوار است


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


١٤- حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) مُدْمِنُ الْخَمْرِ كَعَابِدِ الْوَثَنِ وَ النَّاصِبُ لآِلِ مُحَمَّدٍ شَرٌّ مِنْهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَنْ أَشَرُّ مِنْ عَابِدِ الْوَثَنِ فَقَالَ إِنَّ شَارِبَ الْخَمْرِ تُدْرِكُهُ الشَّفَاعَةُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ النَّاصِبَ لَوْ شَفَعَ فِيهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَمْ يُشَفَّعُوا.


امام صادق علیه السلام فرمودند: شرابخوار مانند بت‌پرست است و دشمن آل محمد صلی الله علیه و آله بدتر از اوست. ابی بصیر پرسید: جانم به فدایتان، چرا؟ امام صادق علیه السلام در پاسخ فرمودند: زیرا بدون تردید بالاخره روزی شرابخوار مشمول شفاعت خواهد شد؛ ولی اگر آسمان و زمین دشمن اهل بیت علیهم السلام را شفاعت کند، شفاعت آن‌ها هرگز پذیرفته نخواهد شد.


محقق کتاب استاد شیخ احمد ماحوزی حفظه الله در مورد سند روایت می‌نویسد:


وسنده معتبر.


سند روایت معتبر است.


عقاب الاعمال، تالیف شیخ صدوق، با تعلیقات شیخ احمد ماحوزی، صفحه ١۴-۱۵، حدیث ۱۴، چاپ انتشارات فاروس



فقر مردم حاصل امتحان الهی است یا بی‌کفایتی حاکمان؟!


به روایت سید رضی رحمه الله حضرت امیر المومنین علیه السلام در نامه‌ای به جناب مالک اشتر رضوان الله علیه فرمودند:


وَإِنَّمَا يُؤْتَى خَرَابُ الاَْرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا، إِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لاِِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ، وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ، وَقِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ.».


همانا ویرانی زمین به دلیل تنگدستی مردم است و تنگدستی مردم به دلیل غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند و از آنچه مایه عبرت است، عبرت نمی‌گیرند.


نهج البلاغة، تالیف سید رضی، نامه ۵۳



دادخواهی حضرت زهرا سلام الله علیها پس از رجعت در عهد ظهور نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله


علامه مجلسی رضوان الله علیه از مفضل بن عمر رضوان الله علیه روایت کرده است که امام صادق علیه السلام در مورد شکایت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از رجعت در عهد ظهور فرمودند: پس ابتدا کند حضرت فاطمه و شکایت کند از ابو بکر و عمر عليهما اللعنة که فدک را از من گرفتند و چندان که حجت‌ها بر ایشان اقامه کردم سود نداد و نامه‌ای که تو برای من نوشته بودی برای فدک، عمر گرفت در حضور مهاجر و انصار و آب دهان نجس خود را بر آن انداخت و پاره کرد و من به سوی قبر تو آمدم ای پدر و شکایت ایشان را به تو کردم و ابو بکر و عمر و خالد بن ولید و قنفذ به سقیفه بنی ساعده رفتند و با منافقان دیگر اتفاق کردند، و خلافت را از شوهر من امیر المومنين غصب کردند. پس آمدند که او را به بیعت ببرند، او ابا کرد، هیزم بر در خانه ما جمع کردند که اهل بیت رسالت را بسوزانند. پس من صدا زدم که ای عمر، این چه جراتست که بر خدا و رسول می‌نمایی! می‌خواهی که نسل پیغمبر را از زمین براندازی؟! عمر گفت که بس کن ای فاطمه که محمد حاضر نیست که ملائک بیایند و امر و نهی از آسمان بیاورند. علی را بگو که بیاید و بیعت کند و اگر نه آتش می‌اندازم در خانه و همه را می‌سوزانم! پس من در حالی که گریان بودم گفتم: خداوندا! به تو شکایت می‌کنم از این که پیغمبر تو از میان رفته و امتش همه کافر شده‌اند و حق ما را غصب می‌کنند. پس عمر صدا زد که حرف‌های احمقانه ن را بگذار! خدا پیغمبری و امامت را هر دو به شما نداده است، پس عمر تازیانه زد و دست مرا شکست و در بر شکم من زد و فرزند محسن نام شش ماهه از من سقط شد و من فریاد می‌کردم که وا ابتاه! وا رسول الله! دختر تو فاطمه را دروغگو می‌نامند و تازیانه بر او می‌زنند و فرزندش را شهید می‌کنند و خواستم که گیسو بگشایم، امیر المومنین دوید و مرا به سینه خود چسبانید و گفت: ای دختر رسول خدا! پدرت رحمت عالمیان بود، به خدا سوگند می‌دهم تو را که مقنعه از سر نگشایی و سر به آسمان بلند نکنی، والله که اگر بکنی خدا یک جنبنده بر زمین و یک پرنده در هوا زنده نگذارد، پس برگشتم و از آن درد و آزار شهید شدم.


کتاب رجعت، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۱۴۸-۱۵۰، چاپ انتشارات دلیل ما




تواتر و علت شهادت حضرت زهرا علیها السلام در کلام علامه مجلسی


علامه محمد باقر مجلسی قدس الله روحه الشریف پس از نقل حدیث امام کاظم علیه السلام در مورد صدیقه و شهیده بودن حضرت زهرا سلام الله علیها و تصریح به صحیح بودن حدیث می‌نویسد:


ثم إن هذا الخبر يدل على أن فاطمة صلوات الله عليها كانت شهيدة وهو من المتواترات وكان سبب ذلك أنهم لما غصبوا الخلافة وبايعهم أكثر الناس بعثوا إلى أمير المؤمنين عليه السلام ليحضر للبيعة ، فأبى فبعث عمر بنار ليحرق على أهل البيت بيتهم وأرادوا الدخول عليه قهرا ، فمنعتهم فاطمة عند الباب فضرب قنفذ غلام عمر الباب على بطن فاطمة عليها‌ السلام فكسر جنبيها وأسقطت لذلك جنينا كان سماه رسول الله صلى الله عليه وآله محسنا عليه السلام ، فمرضت لذلك وتوفيت صلوات الله عليها في ذلك المرض.

 

این روایت دلالت می‌کند که حضرت فاطمه که صلوات خدا بر او باد، شهیده بوده و این مساله از متواترات است. سبب شهادت آن حضرت این بوده است که وقتی آن‌ها خلافت را غصب کردند و اکثر مردم با آن‌ها بیعت کردند، به دنبال امیر المومنین علیه السلام فرستادند تا او را برای بیعت بیاوردند. آن حضرت امتناع کرد. پس عمر را به همراه آتش فرستاد تا خانه را بر سر اهل بیت علیهم السلام به آتش بکشد، آن‌ها می‌خواستند به زور وارد خانه شوند که فاطمه که نزدیک در بود، مانع آنان شد، پس قنفذ غلام عمر در خانه به شکم فاطمه علیها السلام زد. در این اثر این ضربه پهلوی آن حضرت شکست و جنینش که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را محسن علیه السلام نامیده بود سقط شد. به همین خاطر بیمار شد و از همین بیماری نیز از دنیا رفت.

 

مرآة العقول، تالیف علامه مجلسی، جلد ۵، صفحه ۳۱۸، چاپ دار الکتب الاسلامیة




انتقام حضرت امام زمان سلام الله علیه از قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها


ای منتظران، او می‌آید و به عهدش عمل می‌کند .


طبری شیعی رضوان الله علیه روایت کرده است که امام باقر علیه السلام فرمودند:


ثم يدخل المسجد فينقض الحائط حتى يضعه إلى الارض، ثم يخرج الازرق وزريق غضين طريين، يكلمهما فيجيبانه، فيرتاب عند ذلك المبطلون، فيقولون: يكلم الموتى ؟ ! فيقتل منهم خمسمائة مرتاب في جوف المسجد، ثم يحرقهما بالحطب الذي جمعاه ليحرقا به عليا وفاطمة والحسن والحسين (عليهم السلام)، وذلك الحطب عندنا نتوارثه.


امام زمان عجل الله فرجه وارد مسجد (النبی) می‌شود، سپس دیوار قبر ازرق (ابو بکر) و زریق (عمر) را نابود کرده و آن دو را از قبر خارج می‌کند و پس از زنده کردن آن دو، با آن دو صحبت کرده و آن دو نفر پاسخش می‌دهند طوری که مردم شگفت‌زده می‌گویند مرده‌ها سخن می‌گویند. و آن‌ها را با باقی مانده‌ی همان هیزمی که برای سوزاندن علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام جمع کردند می‌سوزاند که این هیزم نزد ماست و از یکدیگر به ارث می‌بریم [تا برسد به دست قائم آل محمد عجل الله فرجه].


دلائل الامامة، تالیف طبری شیعی، صفحه ۴۵۵، چاپ موسسه البعثة



چه کسی و در چه زمانی آن‌ها را جمع کرده که اکنون نزد آخرین یادگار حضرت زهرا سلام الله علیها نگهداری می‌شود؟! آیا نیمه‌شبی - که اهل سقیفه خواب بوده‌اند - به دست امیر المومنین یا امام حسن و امام حسین و یا حتی حضرت زینب و حضرت ام کلثوم علیهم السلام و یا همه اهل خانه جمع‌آوری شده است؟ آیا هیزم‌های نیم‌سوخته را به مادر در بستر افتاده سادات نشان داده‌اند؟ آیا تماشای پاره‌های هیزم، خاطره‌های تلخ سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها را به یاد آورده و اشک را بر گونه‌های زخمی آنان جاری ساخته است؟


این امانت در دستان امامان دست به دست گردیده و هر یک اشکی به یاد مادر ریخته‌اند تا حضرت مهدی علیه السلام که بیش از دوازده قرن است هر صبح و شام با دیدن آن اشک خون می‌ریزد و به مادر وعده انتقام می‌دهد.



مجازات جانشین قرار دادن برای حضرت امام زمان علیه السلام


در زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام در انتهای مفاتیح الجنان می‌خوانیم:


واستبدل بك غيرك كبَّه الله علی منخره في النار ولم يقبل له عملاً ولم يقم له يوم القيامة وً.


هر کس جانشینی برای امام عصر (عجل الله فرجه) قرار دهد خداوند او را به صورت در آتش پرتاب می‌کند وعمل او را نمی‌پذيرد، و در قیامت هیچ ارزشی برای وی قائل نمی‌شوند.


مفاتیح الجنان، تالیف شیخ عباس قمی، صفحه ۵۲۶-۵۲۷، چاپ انتشارات اسوه




نظر علامه مجلسی رضوان الله علیه در مورد کتاب مصباح الشریعه:


و کتاب مصباح الشریعة فیه بعض ما یریب اللبیب الماهر و أسلوبه لا یشبه سائر کلمات الأئمة و آثارهم و روی الشیخ فی مجالسه بعض أخباره هکذا أخبرنا جماعة عن أبی المفضل الشیبانی بإسناده عن شقیق البلخی عمن أخبره من أهل العلم. هذا یدل علی أنه کان عند الشیخ رحمه الله و فی عصره و کان یأخذ منه و لکنه لا یثق به کل الوثوق و لم یثبت عنده ه مرویا عن الصادق علیه السلام و أن سنده ینتهی إلی الصوفیة و لذا اشتمل علی کثیر من اصطلاحاتهم و علی الروایة عن مشایخهم و من یعتمدون علیه فی روایاتهم و الله یعلم .


در کتاب مصباح الشریعه مطالبی وجود دارد که خردمند ماهر را به شک می‌اندازد. اسلوب آن شبیه سایر کلمات و احادیث و آثار اهل بیت علیهم السلام نیست. شیخ طوسی در کتاب مجالس خود بعضی از روایات مصباح الشریعه را چنین نقل می‌کند: روایت کرده‌اند برای ما جماعتی از ابی مفضل شیبانی با اسنادش از شقیق بلخی از فردی از اهل علم که برای او روایت کرده است. این نحوه نقل روایت بیانگر این است که مصباح الشریعه نزد شیخ و در عصر او موجود بوده و از آن روایت می‌کرده اما اطمینان کاملی به آن نداشته است و نزد او انتساب روایات آن به امام صادق علیه السلام ثابت نبوده چون سند آن به صوفیه (شقیق بلخی) منتهی می‌شود و از این رو مشتمل بر اصطلاحات و تعابیر صوفیان و مبتنی بر روایت از مشایخ آنان و کسانی که صوفیان در روایاتشان به آنان اعتماد دارند، می‌باشد.


بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، جلد ۱، صفحه ۳۲، چاپ دار احیاء التراث العربی




راهن دین


امام صادق علیه السلام فرمودند:


أوحي اللّهُ عزّ وجلّ إلي داؤدَ عَلَيهِ السّلامُ : لا تَجعَل بَيني وَ بَينَكَ عالِماً مَفتوناً بِالدُّنيا فَيَصُدُّكَ عَن طَريقِ مَحَبَّتي ؛ فإنَّ اؤلئِكَ قُطّاعُ طَريقِ عِبادي المُريدينَ ، إنَّ أدني ما أنا صانِعٌ بِهِم أن أنزِعَ حَلاوَةَ مُناجاتي مِن قُلوبِهِم .


خداوند به حضرت داود علیه السلام فرمود: عالمی را که فریفته دنیاست واسطه بين من و خودت قرار مده، كه تو را از راه محبت من باز می‌دارد، و به راستی که چنین عالمان، راهن راه آن بندگان من هستند که مرا می‌خواهند و رو به من می‌آیند، کم‌ترین کیفری که به آنان می‌دهم این است که شیرینی مناجات با خودم را از دلشان بر می‌دارم.


بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی رحمه الله، جلد ۲، صفحه ۱۰۷، حدیث ۸، چاپ دار احیاء تراث العربی




عاقبت شریک گرداندن غیرمعصوم در امامت


ثقة الاسلام کلینی و شیخ نعمانی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:


۶- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن طلحة بن زيد عن أبي عبد الله عليه السلام قال: من أشرك مع إمام إمامته من عند الله من ليست إمامته من الله كان مشركا بالله.


امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس در امامت امامی که از ناحیه خداوند است، شخصی دیگری را که از سوی خدا نیست (یعنی غیر معصوم) شریک و سهیم بداند، مشرک به الله گشته است.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۳۷۳، حدیث ۶، چاپ دار الکتب الاسلامیة



الغیبة، تالیف ابن ابی زینب نعمانی، باب ۷، حدیث ۸، صفحه ۱۲۹، چاپ دار الجوادین



مبادا غیر معصوم را ولی امر مسلمین و مفترض الطاعة بدانی




مناظره کوتاه امام رضا علیه السلام با یحیی بن ضحاک سمرقندی و ابطال خلافت ابو بکر با یک جمله


ابن شهر آشوب مازندرانی رضوان الله علیه از علمای بزرگ شیعه روایت کرده است:


وَ رَوَى ابْنُ جَرِيرِ بْنُ رُسْتُمَ الطَّبَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ الطُّوسِيِّ عَنْ أَشْيَاخِهِ فِي حَدِيثٍ‌ أَنَّهُ انْتَدَبَ لِلرِّضَا ع قَوْمٌ يُنَاظِرُونَهُ فِي الْإِمَامَةِ عِنْدَ الْمَأْمُونِ فَأَذِنَ لَهُمْ فَاخْتَارُوا يَحْيَى بْنَ الضَّحَّاكِ السَّمَرْقَنْدِيَّ فَقَالَ سَلْ يَا يَحْيَى قَالَ يَحْيَى بَلْ سَلْ أَنْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِتُشَرِّفَنِي بِذَلِكَ فَقَالَ ع يَا يَحْيَى مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ ادَّعَى الصِّدْقَ لِنَفْسِهِ وَ كَذَّبَ الصَّادِقِينَ أَ يَكُونُ صَادِقاً مُحِقّاً فِي دِينِهِ أَمْ كَاذِباً فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً سَاعَةً فَقَالَ الْمَأْمُونُ أَجِبْهُ يَا يَحْيَى فَقَالَ قَطَعَنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَالْتَفَتَ إِلَى الرِّضَا فَقَالَ مَا هَذِهِ الْمَسْأَلَةُ الَّتِي أَقَرَّ يَحْيَى بِالانْقِطَاعِ فِيهَا فَقَالَ ع إِنْ زَعَمَ يَحْيَى أَنَّهُ صَدَّقَ الصَّادِقِينَ فَلَا إِمَامَةَ لِمَنْ شَهِدَ بِالْعَجْزِ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ عَلَى مِنْبَرِ الرَّسُولِ وَلِيتُكُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ الْأَمِيرُ خَيْرٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ وَ إِنْ زَعَمَ يَحْيَى أَنَّهُ صَدَّقَ الصَّادِقِينَ فَلَا إِمَامَةَ لِمَنْ أَقَرَّ عَلَى نَفْسِهِ عَلَى مِنْبَرِ الرَّسُولِ ص أَنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي وَ الْإِمَامُ لَا يَكُونُ فِيهِ شَيْطَانٌ وَ إِنْ زَعَمَ يَحْيَى أَنَّهُ صَدَّقَ الصَّادِقِينَ فَلَا إِمَامَةَ لِمَنْ أَقَرَّ عَلَيْهِ صَاحِبُهُ فَقَالَ كَانَتْ إِمَامَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَقَى اللَّهُ شَرَّهَا فَمَنْ عَادَ إِلَى مِثْلِهَا فَاقْتُلُوهُ فَصَاحَ الْمَأْمُونُ عَلَيْهِمْ فَتَفَرَّقُوا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى بَنِي هَاشِمٍ فَقَالَ لَهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ أَنْ لَا تُفَاتِحُوهُ وَ لَا تَجْمَعُوا عَلَيْهِ فَإِنَّ هَؤُلَاءِ عِلْمُهُمْ مِنْ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ‌.


عده‌ای از حضرت رضا علیه السلام خواهش کردند که در حضور مامون در مناظره‌ای در مورد امامت شرکت کند. آن حضرت پذیرفت، و مجلسی تشکیل شد و یحیی بن ضحاک سمرقندی برای بحث با ایشان دعوت شد. امام رضا فرمودند: بپرس! یحیی گفت: شما بپرسید ای پسر رسول خدا تا ما به سوال شما افتخار کنیم. امام رضا علیه السلام فرمودند: ای یحیی، نظر تو درباره کسی که ادعا می‌کند راستگوست ولی به راستگویان، نسبت دروغ‌گویی می‌دهد، چیست؟ آیا چنین کسی راستگو و پیرو دین حق است یا دروغگو؟ یحیی مدتی به فکر فرو رفت و چیزی نگفت. مامون گفت: چرا جواب نمی‌دهی؟ یحیی گفت: سوالی از من کرد که نمی‌توانم پاسخ دهم. مامون از حضرت رضا علیه السلام پرسید: منظورتان از این سوال چه بود؟ امام رضا علیه السلام فرمودند: من از یحیی با کنایه پرسیدم اگر ابو بکر راستگو بود، پس راویان صادق و راستگو که گفته‌اند ابو بکر بر فراز منبر رسول خدا اعلام کرد: شما مرا امیر خود قرار دادید ولی من بهتر از شما نیستم. باید این سخن هم راست باشد و اگر این سخن ابو بکر راست است می‌گوییم امیر باید از رعیت بهتر باشد، پس ابو بکر امام نیست. همچنین از قول ابو بکر نقل کرده‌اند که گفته است: من شیطانی دارم که مرا وسوسه می‌کند و من گرفتار او هستم. اگر ابو بکر راستگوست و این سخن هم راست است، پس نمی‌تواند امام باشد چون شیطان نمی‌تواند در امام تصرف کند. و نیز از عمر نقل کرده‌اند که گفته است: امامت ابو بکر یک کار ناگهانی و بدون مقدمه بود که خداوند ما را از شر آن حفظ کرد؛ پس هر کس این کار را تکرار کند، او را بکشید. اگر عمر راستگو بود پس امامت ابو بکر به نظر عمر هم صحیح نبوده و اگر دروغ گفته که خودش برای زعامت و رهبری مسلمین لیاقت ندارد. سخن آن حضرت که به اینجا رسید مامون آنچنان عصبانی و ناراحت شد که بی‌مقدمه فریادی کشید که همه آن عده متفرق شدند. سپس رو کرد به بنی هاشم و گفت: مگر من نگفتم علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) را شروع‌کننده بحث قرار ندهید و بر علیه او جمع نشوید؟! این‌ها علمشان از علم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است!


مناقب آل ابی طالب، تالیف ابن شهر آشوب، جلد ۴، صفحه ۳۸۰، چاپ دار الاضواء




اعتقاد به ولایت امیر المومنین علیه السلام شرط ورود به بهشت و شفاعت


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


۳- أحمد بن محمد ومحمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عبد الحميد عن منصور بن يونس، عن سعد بن طريف، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: من أحب أن يحيى حياة تشبه حياة الأنبياء، ويموت ميتة تشبه ميتة الشهداء ويسكن الجنان التي غرسها الرحمن فليتول عليا وليوال وليه وليقتد بالأئمة من بعده، فإنهم عترتي خلقوا من طينتي، اللهم ارزقهم فهمي وعلمي، وويل للمخالفين لهم من أمتي، اللهم لا تنلهم شفاعتي.


سعد بن طریف گفت: امام باقر علیه السلام فرمودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس دوست دارد زندگیش مانند زندگی پیامبران، و مردنش مانند مردن شهیدان باشد، و در باغ‌هایی که خداوند مهربان کاشته است ست نماید، باید به ولایت امیر المومنین علیه السلام معتقد بوده و آن حضرت و دوستدارش را دوست داشته باشد، و به ائمه بعد از او اقتدا نماید زیرا که آنان عترت من هستند و از طینت من آفریده شده‌اند. خدایا! فهم و علمم را نصیب آنان گردان و وای بر کسانی از امت من که با آنان مخالفت ورزند، خدایا! شفاعتم را نصیب آنان نگردان.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۲۰۸، حدیث ۳، چاپ دار الکتب الاسلامیة



شیخ هادی نجفی در مورد سند روایت می‌نویسد:


الرواية معتبر الأسناد، بل صحيحة.


سند روایت معتبر بلکه صحیح است.


موسوعة احادیث اهل البیت علیهم السلام، تالیف شیخ هادی نجفی، جلد ۵، ص۳۷۷-۳۷۸، حدیث ۶۲۸۲، چاپ دار احیاء التراث العربی





امیر المومنین و سایر معصومین علیهم السلام معنای تمام اسلام


سید بن طاووس و ابن شاذان قمی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:


فيما نذكره من المائة حديث» بطرقهم وهو الحديث الحادي والأربعون، من تسمية رسول الله صلى الله عليه وآله عليا عليه السلام سيد الوصيين وأمير المؤمنين وأخو رسول رب العالمين وخليفته على الناس أجمعين. فقال ماهذا لفظه: حدثنا محمد بن الحسين بن أحمد بن محمد بن جعفر ، عن محمد بن الحسين عن إبراهيم بن هاشم عن محمد بن سنان عن زياد بن المنذر عن سعد بن طريف عن الأصبغ عن ابن عباس قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: معاشر الناس، اعلموا أن لله بابا من دخله أمن من النار. فقام إليه أبو سعيد الخدري فقال: يا رسول الله، اهدنا إلى هذا الباب حتى نعرفه. قال: هو علي بن أبي طالب سيد الوصيين وأمير المؤمنين وأخو رسول رب العالمين وخليفته على الناس أجمعين. معاشر الناس، من أحب أن يستمسك بالعروة الوثقى التي لا انفصام لها فليستمسك بولاية علي بن أبي طالب فان ولايته ولايتي وطاعته طاعتي. معاشر الناس، من أحب أن يعرف الحجة بعدى فليعرف علي أبي طالب. معاشر الناس، من سره أن يتولى ولاية الله فليقتد بعلي بن أبي طالب والائمة من ذريتي، فانهم خزان علمي. فقام جابر بن عبد الله الأنصاري فقال: يا رسول الله، وما عدة الائمة ؟ فقال: يا جابر، سألتني رحمك الله عن الإسلام بأجمعه، عدتهم عدة الشهور وهي عند الله إثنى عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السماوات والأرض» ، وعدتهم عدة العيون التي انفجرت لموسى بن عمران عليه السلام حين ضرب بعصاه الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا» ، وعدتهم عدة نقباء بني إسرائيل، قال الله تعالى: ولقد أخذ الله ميثاق بني إسرائيل وبعثنا منهم اثنى عشر نقيبا». فالائمة يا جابر، أولهم علي بن أبي طالب وآخرهم القائم .


ابن عباس گفت: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که می‌فرمودند: ای مردم! بدانید برای خداوند تعالی دری هست که هر کس به آن وارد شود ایمن از آتش می‌گردد. پس ابو سعید خدری برخاسته و عرض کرد: یا رسول الله! ما را به این در راهنمایی کن تا آن را بشناسیم. آن حضرت فرمودند: آن على بن ابی طالب علیهما السلام سرور همه جانشینان و امیر مومنان و برادر فرستاده پروردگار جهانیان و خلیفه او بر تمامی مردمان است. ای مردم! هرکس دوست دارد که به دستگیره محکمی که گسستنی برای آن نیست چنگ بزند، پس باید به ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام چنگ بزند، زیرا ولایت او ولايت من و فرمانبرداری از او فرمانبرداری از  من است. ای مردم! هرکس دوست دارد که حجت بعد از من را بشناسد، پس باید علی ابن ابی طالب علیهما السلام را بشناسد. ای مردم! هر کس دوست دارد که ولایت خدا را عهده‌دار شود، پس باید به على ابن ابی طالب علیهما السلام و امامان از نسل من اقتدا کند؛ چون ایشان گنجینه‌داران دانش من هستند. پس جابر بن عبدالله انصاری برخاسته و عرض کرد: یا رسول الله! امامان چه تعداد هستند؟ آن حضرت فرمودند: ای جابر! خدا تو را رحمت کند! از تمامی اسلام پرسیدی. شماره آن‌ها شماره ماه‌های سال است و آن نزد خداوند تعالی، و در کتاب او از روزی که آسمان‌ها و زمین را آفرید دوازده تاست، و شماره آن‌ها شماره چشمه‌هایی است که برای حضرت موسی بن عمران علیه السلام جوشید، در آن موقعی که عصای خود را بر آن سنگ زد و دوازده چشمه از آن جوشید، و شماره آن‌ها شماره سرپرستان و نقبای بنی اسرائیل است، خداوند تعالی فرمود: خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده نقيب برانگیخت. پس ای جابر! اولین از آن امامان، علی بن ابی طالب علیهما السلام و آخرشان حضرت قائم علیه السلام است.


اليقين، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۴۴-۲۴۵، باب ۸۱، چاپ دار العلوم بیروت



مائة منقبة، تالیف ابن شاذان قمی، صفحه ۸۰-۸۲، منقبت ۴۱، چاپ موسسه الامام المهدی علیه السلام





تصریح استاد شفیعی کدکنی به تعصب و تنگ‌نظری خواجه عبد الله انصاری و ارادتش به معاویه


آقای دکتر شفیعی کدکنی از اساتید بزرگ در زمینه زبان و ادبیات فارسی و شناخت و تصحیح آثار صوفیه در مقدمه‌اش بر کتاب تاریخ نیشابور می‌نویسد:


کسانی که او (حاکم نیشابوری) را به تشیع متهم کرده‌اند، افراد بسیار متعصب و تنگ‌نظری از نوع خواجه عبد الله انصاری بوده‌اند که در حق حاکم گفته است: ثقة في الحديث ورافضي الخبيث» یعنی در نقل احادیث، بسیار مورد وثوق است اما رافضی (شیعه) خبیثی است و از جمله دلایل رفض و تشیع او را یکی این دانسته‌اند که وی با معاویه و آل معاویه دشمنی داشته و این دشمنی را آشکار می‌کرده است».


همچنین در پاورقی همان صفحه می‌نویسد:


از به کار بردن کلمه تنگ‌نظر» در مورد این مرد بزرگ بسیار متاسفم ولی خوانندگان باید بدانند که چهره افسانه‌ای و موجود در مناجات‌ها» که اغلب آن‌ها منسوب به اوست (یعنی انتسابشان به او قابل تایید نیست) با آنچه حقیقت تاریخی او را که مردی است بسیار متعصب در مذهب حنبلی تشکیل می‌دهد زمین تا آسمان تفاوت دارد. از همین داوری او در باب حاکم طرز تفکر او را به خوبی می‌توان دریافت.»


تاریخ نیشابور، تالیف حاکم نیشابوری، با مقدمه شفیعی کدکنی، صفحه ۳۶، چاپ انتشارات آگاه



تعدادی از القاب و اوصاف امیر المومنین علیه السلام


شهید قاضی نور الله تستری (شوشتری) قدس الله روحه الشریف در بیان القاب و اوصاف امیر المومنین علیه السلام می‌نویسد:


(1) عليّ سيد المسلمين‌


(2)» امام المتقين‌


(3)» قائد الغرّ المحجلين‌


(4)» يعسوب المؤمنين‌


(5)» وليّ المتقين‌


(6)» يعسوب الدين‌


(7)» أمير المؤمنين أمير كل مؤمن»


(8)» سيّد ولد آدم ما خلا النبيّين»


(9)» خاتم الوصيين‌


(10)» اوّل من يرى رسول اللّه يوم القيامة


(11)» اوّل من يصافح النبي يوم القيامة


(12)» الصديق الأكبر


(13)» فاروق هذه الامة


(14)» الفاروق بين الحق و الباطل‌


(15)» اوّل من صدق رسول اللّه آمن‌ رسول اللّه»


(16) عليّ اول من آمن باللّه‌


(17)» يعسوب المسلمين‌


(18)» خليفة رسول اللّه في أمته من بعده»


(19)» يعسوب قريش‌


(20)» خير من تركه رسول اللّه‌


(21)» سيّد العرب‌


(22)» سيد في الدنيا و الآخرة


(23)» سيد المؤمنين‌


(24)» وزير رسول اللّه‌


(25)» صاحب رسول اللّه‌


(26)» اوّل من وحد اللّه مع رسوله‌


(27)» منجز وعد رسول اللّه‌


(28)» موضع سرّ رسول اللّه‌


(29)» خير من تركه (اخلفه) رسول‌ اللّه من بعده


(30)» قاضى دين رسول اللّه‌


(31) عليّ أخو رسول اللّه في الدنيا و الآخرة»


(32)» عيبة علم رسول اللّه‌


(33)» باب رسول اللّه الذي يؤتي منه‌


(34)» وصىّ رسول اللّه‌


(35)» القائم بأمر رسول اللّه‌


(36)» الامام على امّة رسول اللّه امام الامّة»


(37)» خليفة اللّه في أرضه بعد رسوله»


(38)» امام خلق اللّه البرية»


(39)» مولى البرّية


(40)» وارث علم رسول اللّه‌


(41)» أبو ذريّة النبي ولد النبيّ»


(42)» عضد عاضد رسول اللّه»


(43)» أمين رسول اللّه على وحيه‌


(44)» مولى من كان رسول اللّه مولاه‌


(45)» صاحب لواء رسول اللّه في الم


(46)» قاضى عداة رسول اللّه‌


(47)» الذّائد عن حوض رسول اللّه‌


(48)» أبو هذه الامّة


(49)» صاحب حوض رسول اللّه‌


(50)» قاتل الناكثين و القاسطين و المارقين‌


(51) عليّ وليّ المؤمنين كل مؤمن» بعد رسول اللّه‌


(52)» صفىّ رسول اللّه‌


(53)» حبيب رسول اللّه‌


(54)» سيّد الأوصياء الوصيين»


(55)» أفضل الوصيّين‌


(56)» خاتم الأوصياء


(57)» خير الأوصياء الوصيّين»


(58)» امام الأتقياء


(59)» وارث النّبي‌


(60)» سيف اللّه‌


(61)» الهادي‌


(62)» أبو الأئمة الطاهرين‌


(63)» أقدم الناس سلما


(64)» وزير رسول اللّه في السماء و الأرض»


(65)» أحبّ الأوصياء إلى اللّه‌


(66)» أعظم اشرف» الناس حسبا


(67)» أكرم الناس منصبا


(68)» أرحم الناس بالرّعية


(69)» أعدل الناس بالسّوية في‌ الرّعية»


(70) عليّ أبصر الناس بالقضيّة


(71)» ولىّ اللّه‌


(72)» ولىّ رسول اللّه في الدنيا و الآخرة»


(73)» ولىّ المؤمنين بعد رسول اللّه‌


(74)» المؤدى عن رسول اللّه‌


(75)» امام كل مؤمن و مؤمنة


(76)» وليّ كلّ مؤمن و مؤمنة


(77)» الآخذ بسنّة رسول اللّه‌


(78)» الذّابّ عن ملة رسول اللّه‌


(79)» أولى الناس بعد رسول اللّه‌


(80)» أوّل الناس المؤمنين» ايمانا


(81)» أوفى الناس المؤمنين» بعهد اللّه‌


(82)» أقوم الناس بعهد اللّه‌


(83)» أقسم الناس المؤمنين» بالسوية


(84)» أرأف الناس المؤمنين» بالرعية


(85)» أعدل الناس في الرّعية


(86)» أمين اللّه على سرّه‌


(87)» أعظم الناس عند اللّه مزيّة


(88)» سيّد الأوّلين و الآخرين ما خلا النبيّين‌


(89)» قبلة العارفين


(90) عليّ اوّل المسلمين (الأصحاب) إسلاما


(91)» اقدم الامّة سلما ايمانا»


(92)» أكثر الامّة علما


(93)» أعظم الامّة أفضل الامّة» أوفر الامّة» حلما احلم الناس»


(94)» أحسن الناس خلقا


(95)» أعلم الامّة باللّه‌


(96)» أوّل الناس ورودا على الحوض‌


(97)» آخر الناس عهدا برسول اللّه‌


(98)» أول الناس لقيا برسول اللّه‌


(99)» أشجع الناس قلبا


(100)» أسخى اسمح» الناس كفّا


(101)» قسيم الجنة و النار


(102)» أصح الناس دينا


(103)» أفضل الناس يقينا


(104)» أكمل الناس حلما


(105)» راية الهدى‌


(106)» منار الايمان‌


(107)» إمام اولياء اللّه‌


(108)» نور جميع من أطاع اللّه‌


(109)» صاحب راية رسول اللّه يوم‌ القيامة


(110) عليّ أمين رسول اللّه ثقة رسول اللّه» على مفاتيح خزائن رحمة اللّه‌


(111)» كبير الناس‌


(112)» نور أولياء اللّه‌


(113)» امام من أطاع اللّه‌


(114)» أمين رسول اللّه في القيامة


(115)» صاحب حوض رسول اللّه‌


(116)» حبيب قلب رسول اللّه‌


(117)» مستودع مواريث الأنبياء


(118)» أمين اللّه على أرضه‌


(119)» حجة اللّه على بريته‌


(120)» ركن الايمان‌


(121)» عمود الإسلام‌


(122)» مصباح الدجى‌


(123)» منار الهدى‌


(124)» العلم المرفوع لأهل الدنيا


(125)» الطريق الواضح‌


(126)» الصراط المستقيم‌


(127)» الكلمة التي امها اللّه المتقين‌


(128)» أعلم المؤمنين بايّام اللّه‌


(129)» أعظم المؤمنين رزيّة


(130) عليّ غاسل رسول اللّه‌


(131)» دافن رسول اللّه‌


(132)» المتقدّم إلى كل شديدة و كريهة


(133)» أقوم الناس بأمر اللّه‌


(134)» الرّءوف بالناس‌


(135)» الأواه‌


(136)» الحليم‌


(137)» أفضل الناس منزلة


(138)» أقرب الناس قرابة


(139)» أعظم الناس غنى‌


(140)» حجة رسول اللّه‌


(141)» باب اللّه‌


(142)» خليل اللّه‌


(143)» خليل رسول اللّه‌


(144)» سيف رسول اللّه‌


(145)» الطريق إلى اللّه‌


(146)» النبأ العظيم‌


(147)» المثل الأعلى‌


(148)» إمام المسلمين‌


(149)» سيد الصديقين‌


(150)» قائد المسلمين إلى الجنة


(151) عليّ أتقى الناس‌


(152)» أفضل الناس هذه الامّة»


(153)» أعلم الناس‌


(154)» صالح المؤمنين‌


(155)» عالم الناس‌


(156)» الدّال‌


(157)» العابد


(158)» الهادي‌


(159)» المهدى‌


(160)» الفتى‌


(161)» المجتبى للامامة


(162)» صاحب رسول اللّه في المقام المحمود


(163)» الملك في الآخرة


(164)» صاحب سرّ رسول اللّه‌


(165)» الأمين في أهل الأرض‌


(166)» الأمين في أهل السماء


(167)» محيي سنة رسول اللّه‌


(168)» ممسوس في ذات اللّه‌


(169)» أكمل الامّة يقينا


(170)» مقيم الحجة


(171)» حجة النبي على امّته يوم‌ القيامة


(172) عليّ شيخ المهاجرين و الأنصار


(173)» لحم رسول اللّه و دمه و شعره‌


(174)» ابو السبطين‌


(175)» أبو الريحانتين‌


(176)» مفرّج الكرب عن رسول اللّه‌


(177)» أسد اللّه في أرضه‌


(178)» سيف اللّه على أعدائه»


(179)» حبيب اللّه‌


(180)» حامل راية رسول اللّه‌


(181)» صاحب لواء الحمد


(182)» اول من يدخل الجنة


(183)» اول من يقرع باب الجنة


(184)» ربانىّ هذه الامة


(185)» ديان العرب‌


(186)» ديان هذه الامة


(187)» ذو قرني الجنة


(188)» عبقري أصحاب رسول اللّه‌


(189)» أمير البررة


(190)» قاتل الفجرة


(191)» قاتل الكفرة


(192)» الأخيشن الأخشن» المخشوشن الاخشى» في ذات اللّه.


(193) عليّ صهر رسول اللّه‌


(194)» خير البشر


(195)» خير الناس‌


(196)» خير الرجال‌


(197)» خير هذه الامة بعد نبيّها


(198)» خير البرية


(199)» خير من طلعت عليه الشمس و غربت بعد النبي‌


(200)» صاحب رسول اللّه في الجنة


(201)» ألب الامّة


(202)» أمير آيات القرآن‌


(203)» صاحب لواء رسول اللّه في الدنيا و الآخرة


(204)» إمام البررة


(205)» رفيق رسول اللّه في الجنة


(206)» أحبّ الخلق إلى اللّه و رسوله‌


(207)» باب العلم‌


(208)» أحبّ الرجال إلى النبي‌


(209)» أقرب الناس من رسول اللّه‌


(210)» أجود الناس منزلة


(211)» أعظم الناس عند اللّه عناء


(212)» أعظم الناس على اللّه


(213) عليّ قائد الامة إلى الجنّة


(214)» حجة اللّه على الناس بعد رسول اللّه‌


(215)» أمين رسول اللّه‌


(216)» الصديق‌


(217)» الشاهد


(218)» أقرب الناس إلى الجنة


(219)» قائد المؤمنين إلى الجنة


(220)» المهتدى‌


(221)» أبو اليتامى و المساكين‌


(222)» زوج الأرامل‌


(223)» ملجأ كلّ ضعيف‌


(224)» مأمن كل خائف‌


(225)» حبل اللّه المتين‌


(226)» العروة الوثقى‌


(227)» كلمة التقوى‌


(228)» عين اللّه‌


(229)» لسان اللّه الصادق‌


(230)» جنب اللّه‌


(231)» يد اللّه المبسوطة على عباده بالمغفرة و الرحمة


(232)» باب الحطة


(233) عليّ اول من صدق رسول اللّه‌


(234)» اول من وحد اللّه‌


(235)» باب علم رسول اللّه‌


(236)» باب مدينة العلم‌


(237)» ابو العترة الطاهرة الهادية


(238)» وارث علم النبيّين‌


(239)» احكم الناس حكما


(240)» حجة اللّه في أرضه بعد النبي


(241) عليّ أمين رسول اللّه على حوضه‌


(242)» ولىّ كلّ مؤمن و مؤمنة كل مسلم و مسلمة»


(243)» ولىّ من كان رسول اللّه وليه‌


(244)» خليفة اللّه على عباده‌


(245)» المبلغ من اللّه و رسوله‌


(246)» قاصم عداة رسول اللّه


(247)» خدن رسول اللّه‌


احقاق الحق و ازهاق الباطل، تالیف نور الله شوشتری، جلد ۴، صفحه ۴-۱۰، چاپ منشورات آیة الله مرعشی نجفی




دیدگاه شیخ علی نمازی شاهرودی رضوان الله علیه در مورد ابن عربی


آیت الله شیخ علی نمازی شاهرودی رضوان الله علیه می‌نویسد:


ابن العربي : هو محي الدين ، صاحب الفتوحات المكية والفصوص ، من أركان المتصوفة ، له دعاوي فاسدة وكلمات مضلة ،  ذكرنا بعضها في كتابنا " تاريخ فلسفه وتصوف " . وتقدم شطر منها في " حيى " بعنوان محي الدين . مات سنة ٦٣٨ ، وله ذموم وخرافيات ، كما في البحار . نقله هنا في السفينة "


ابن عربی: او محی الدین، صاحب فتوحات مکیه و فصوص می‌باشد. وی از ارکان متصوفه و صاحب ادعاهای فاسد و سخنان گمراه کننده می‌باشد که برخی از آنان  را در کتابمان تاریخ فلسفه و تصوف» بیان کرده‌ایم. برخی از آنان در ماده حیی» به عنوان محی الدین بیان شد. وی در سال ۶۳۸ هجری قمری مرد. مذمت‌ها و خرافیاتی برای وی می‌باشد همچنان که در کتاب بحار الانوار» آمده است. آنان را [شیخ عباس قمی رضوان الله علیه] از اینجا در کتاب سفینة البحار» نقل کرده است.


مستدرک سفینة البحار، تالیف شیخ علی نمازی شاهرودی، جلد ۷، صفحه ۱۴۴-۱۴۵، چاپ موسسه النشر الاسلامی




صوفیه در کلام امام هادی علیه السلام


عنه [السيّد المرتضى الرازيّ] أيضا بسنده عن محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب قال: كنت مع الهادي عليّ بن محمّد عليهما السّلام في مسجد النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، فأتاه جماعة من أصحابه منهم أبو هاشم الجعفري رضي اللّه عنه و كان رجلا بليغا و كانت له منزلة عظيمة عنده عليه السّلام، ثمّ دخل المسجد جماعة من الصوفية و جلسوا في جانب مستديرا و أخذوا بالتهليل فقال عليه السّلام: لا تلتفتوا الى هؤلاء الخدّاعين فانّهم حلفاء الشياطين و مخرّبوا قواعد الدين، يتزهّدون لراحة الأجسام و يتهجّدون لتصييد الأنعام، يتجوّعون عمرا حتّى يديّخوا للايكاف حمرا، لا يهلّلون الاّ لغرور الناس و لا يقلّلون الغذاء الاّ لملا العساس و اختلاس قلب الدّفناس، يتكلّمون الناس باملائهم في الحبّ و يطرحونهم بأداليلهم في الجبّ، أورادهم الرقص و التصدية و أذكارهم الترنّم و التغنية، فلا يتبعهم الاّ السفهاء و لا يعتقد بهم الاّ الحمقاء، فمن ذهب الى زيارة أحد منهم حيّا أو ميّتا فكأنّما ذهب الى زيارة الشيطان و عبدة الأوثان، و من أعان أحدا منهم فكأنّما أعان يزيد و معاوية و أبا سفيان، فقال له رجل من أصحابه عليه السّلام: و إن كان معترفا بحقوقكم؟قال: فنظر إليه شبه المغضب و قال:ردع ذا عنك، من اعترف بحقوقنا لم يذهب في عقوقنا، أما تدري انّهم أخسّ طوائف الصوفيّة و الصوفيّة كلّهم من مخالفينا و طريقتهم مغايرة لطريقتنا و إن هم الاّ نصارى و مجوس هذه الأمّة اولئك الذي يجهدون في إطفاء نور اللّه و اللّه يتمّ نوره و لو كره الكافرون.


ابن حمزه و سید مرتضی رازی رضوان الله علیهما از شیخ مفید قدس سره به واسطه‌ای نقل کرده‌اند که او به سند خود نقل نموده از محمد بن حسین بن ابی الخطاب رحمت الله علیه که از خواص چند امام معصوم است که او گفت: با حضرت امام هادی علیه السلام در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله بودم که جماعتی از اصحاب آن حضرت نزدش آمدند. یکی از ایشان ابو هاشم جعفری بود که مردی فصیح و بلیغ بود و نزد آن حضرت، موقعیتی ویژه داشت. سپس جماعتی از صوفیه داخل مسجد شدند در قسمتی حلقه‌وار نشستند و به ذکر لا اله الا الله» مشغول شدند. آنگاه امام عليه السلام فرمودند: به این فریب‌کاران و حیله‌گران توجه نکنید؛ که این‌ها جانشینان و هم‌پیمانان شیاطین و خراب‌کنندگان اساس و پایه دین می‌باشند؛ برای راحتی و آسایش بدن‌هایشان زهد می‌ورزند [و از تحمل زحمت در طلب روزی حلال، شانه خالی می‌کنند و از دست‌رنج دیگران می‌خورند] برای شکار ساده‌لوحان و ظاهربینان شب‌زنده‌داری می‌کنند. عمری گرسنگی می‌کشند تا ساده‌لوحان را برای سوار گرفتن رام کنند [و مرید بتراشند]. لا اله الا الله نمی‌گویند مگر برای فریب مردم. کم نمی‌خورند مگر برای پر کردن کاسه‌ها و ربودن دل احمقان. اوراد و اذکارشان، رقصیدن و کف زدن، و آواز خواندن و تغنی کردن است. بدین ترتیب، جز سفیهان، از آن‌ها پیروی نمی‌کنند و جز احمقان، به آن‌ها نمی‌گروند. با اینحال، هر کس به زیارت یکی از ایشان، چه زنده و چه مرده آن‌ها برود، چنان است که گویی به زیارت شیطان رفته و به عبادت بتان پرداخته، و هر کس یکی از ایشان را یاری کند، چنان است که گویی یزید و معاویه و ابوسفیان لعنت الله علیهم را یاری کرده است. یکی از اصحاب از آن حضرت پرسید: اگرچه آن صوفی حقوق و امامت شما را بشناسد و به آن اقرار کند؟ (یعنی شیعه باشد) پس آن حضرت مانند شخص خشمگین به او نگریست و فرمود: این گفتار را رها کن! آن کس که به حقوق ما معترف است و اقرار کند، در مسیر نافرمانی و تمرد از ما قرار نمی‌گیرد. آیا نمی‌دانی که این طایفه، پست‌ترین طایفه‌های صوفیه‌اند؟ تمام فرقه‌های صوفیه از مخالفان ما می‌باشند و راه و روششان غیر راه و روش ماست، و نیستند ایشان مگر نصاری و مجوسان این امت. همین طایفه‌های صوفیه‌اند که برای خاموش کردن نور خدا می‌کوشند، ولی خداوند نور خود را کامل می‌کند هرچند کافران را خوش نیاید.


سفینة البحار، تالیف شیخ عباس قمی، جلد ۳، صفحه ۱۴۵-۱۴۶، چاپ مجمع البحوث الاسلامیة



حدیقة الشیعة، تالیف مقدس اردبیلی، جلد ۲، صفحه ۷۹۹-۸۰۰، چاپ انتشارات انصاریان



الاثنا عشریة، تالیف شیخ حر عاملی، صفحه ۲۸-۲۹، چاپ دار الکتب العلمیة






دیدگاه شیخ نعمانی در مورد کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی معروف به اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله


 شیخ ابی زینب نعمانی رضوان الله علیه در پاسخ به به کسانی که به روایات کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی رضوان الله علیه خدشه وارد می‌کنند می‌نویسد:


وليس بين جميع الشيعة ممن حمل العلم ورواه عن الائمة (عليهم السلام) خلاف في أن كتاب سليم بن قيس الهلالي أصل من أكبر كتب الاصول التي رواها أهل العلم من حملة حديث أهل البيت (عليهم السلام) وأقدمها لان جميع ما اشتمل عليه هذا الاصل إنما هو عن رسول الله (صلى الله عليه وآله) وأمير المؤمنين (عليه السلام) والمقداد وسلمان الفارسي وأبي ذر ومن جرى مجراهم ممن شهد رسول الله (صلى الله عليه وآله) وأمير المؤمنين (عليه السلام) وسمع منهما، وهو من الاصول التي ترجع الشيعة إليها ويعول عليها، وإنما أوردنا بعض ما اشتمل عليه الكتاب وغيره من وصف رسول الله (صلى الله عليه وآله) الائمة الاثنى عشر ودلالته عليهم وتكريره ذكر عدتهم، وقوله " إن الائمة من ولد الحسين تسعة تاسعهم قائمهم ظاهرهم باطنهم وهو أفضلهم " وفى ذلك قطع لكل عذر، وزوال لكل شبهة، ودفع لدعوى كل مبطل، وزخرف كل مبتدع، وضلالة كل مموه ; ودليل واضح على صحة أمر هذه العدة من الائمة لا يتهيأ لاحد من أهل الدعاوي الباطلة - المنتمين إلى الشيعة وهم منهم براء - أن يأتوا على صحة دعاويهم وآرائهم بمثله، ولا يجدونه في شئ من كتب الاصول التي ترجع إليها الشيعة ولا في الروايات الصحيحة، والحمد لله رب العالمين.


و در میان تمامی کسانی که از شیعه بار دانش به دوش دارند و آن را از پیشوایان خود نقل می‌کنند، اختلافی در این نیست که کتاب سلیم بن قیس هلالی متنی است از بزرگ‌ترین کتاب‌های متون که اهل علم آن را از ناقلان حدیث اهل بیت علیهم السلام روایت کرده‌اند و قدیمی‌ترین آن‌هاست زیرا همه آنچه این متن حاوی آن است منحصرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام و مقداد و سلمان فارسی و ابی ذر و معاصرینشان که در این مسیر بوده‌اند یعنی از کسانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام را دیده و از آن دو حدیث شنیده‌اند، نقل شده است، و آن کتاب اصولی است که شیعه به آن مراجعه می‌کند، کتابی است مرجع که بر آن تکیه و اعتماد می‌نمایند و ما پاره‌ای از آنچه کتاب شامل آن است و غیر آن را از بیان چگونگی امامان دوازده‌گانه به وسیله رسول خدا صلی الله علیه و آله و راهنماییش به آن‌ها و خاطرنشان ساختن و یاد کردن مکرر او از تعداد آنان و گفته آن حضرت که فرمودند: همانا امامان از فرزندان حسین نه نفرند که نهمین آن‌ها قائمشان و ظاهر ایشان و باطن ایشان و برترینشان است.» در این کتاب آورده‌ایم که آن احادیث هر عذر و بهانه‌ای را قطع و هر شبهه‌ای را برطرف می‌سازد و ادعای هر باطل‌گو و مزخرفات هر بدعت‌گذار و گمراهی هر فریبکار را رد می‌کند و دلیل روشنی است بر درستی امر این عده از امامان که برای هیچ یک از آنان که ادعاهای نادرست و ناحق می‌کنند _ کسانی که خود را به شیعه می‌بندند و شیعه از آن ها به دور است _ چنین دلیل فراهم نمی‌آید که بر درستی دعواها و نظرات خود مانند آن را بیاورند و نه در هیچ یک از کتب اصول نیز که شیعه به آن مراجعه می‌کند و روایات صحیح آن را نمی‌یابند. و حمد و سپاس برای پرودگار عالمیان است.


الغیبة، تالیف ابی زینب نعمانی، صفحه ۱۰۳-۱۰۴، ذیل حدیث ۳۰، چاپ دار الجوادین




راهن دین!!!


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۳- علي بن إبراهيم، عن صالح بن السندي، عن جعفر بن بشير، ومحمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن ابن فضال جميعا، عن أبي جميلة، عن خالد بن عمار، عن سدير قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام وهو داخل وأنا خارج وأخذ بيدي، ثم استقبل البيت فقال: يا سدير إنما أمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها ثم يأتونا فيعلمونا ولايتهم لنا وهو قول الله: " وإني لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدى " - ثم أومأ  بيده إلى صدره - إلى ولايتنا. ثم قال: يا سدير فأريك الصادين عن دين الله، ثم نظر إلى أبي حنيفة وسفيان الثوري في ذلك امان وهم حلق في المسجد، فقال: هؤلاء الصادون عن دين الله بلا هدى من الله ولا كتاب مبين، إن هؤلاء الأخابث لو جلسوا في بيوتهم فجال الناس فلم يجدوا أحدا يخبرهم عن الله تبارك وتعالى وعن رسوله صلى الله عليه وآله حتى يأتونا فنخبرهم عن الله تبارك وتعالى وعن رسوله صلى الله عليه وآله.


سدیر صیرفی گفت: امام باقر علیه السلام با اشاره به مردمی که طواف می‌کردند به من فرمود: ای سدیر اين مردم تنها به این امر شدند تا دور این سنگ‌ها طواف کنند و آنگاه نزد ما بیایند و ولایتشان را نسبت به ما اعلام دارند که خداوند می‌فرمايد: و من بسیار آمرزنده‌ام برای کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح به جای آورد و سپس هدایت شود». منظور از هدایت شود» ولایت ما اهل بیت است. ای سدیر اکنون راهن دین خدا را به تو نشان می‌دهم. آنگاه حضرت به ابو حنیفه و سفیان ثوری که در مسجد با اصحابشان حلقه زده بودند نگاه کرده و فرمود: اینان راهن راه دین خدا هستند بدون اینکه هدایتی از جانب خدا به همراه داشته باشند و یا کتاب روشنی؛ اگر اين خبیث‌ها در خانه‌هایشان می‌نشستند، مردم متحیر می‌گشتند و وقتی کسی را نمی‌یافتند تا از خدا و رسول صلی الله علیه و آله او به ایشان خبر دهد، نزد ما می‌آمدند تا آن‌ها را خبر دهیم.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، باب ١۵۳، حدیث ۳، صفحه ۲۴۶، چاپ منشورات الفجر




نحوه هلاکت مامون ملعون


مامون قاتل امام رضا علیه السلام مثل تمامی دشمنان اهل بیت علیهم السلام هم این دنیا تقاص پس داد و جان به جناب مالک خزانه‌دار دوزخ سپرد تا تقاص اصلی جنایاتش را ببیند. نکته جالب اینکه به گواه تاریخ مامور مجازات او در این دنیا یک ماهی بوده و در نهایت آن ملعون با لرز و احساس سرمای بی‌نهایت به درک واصل شد!!!


شیخ عباس قمی رضوان الله علیه می‌نویسد:


و در سنه (سال) ۲۱۷ مامون سفر مصر کرد و عبدوس را که بنای فتنه در آنجا نهاده بود بکشت. و در سنه ۲۱۸ به جنگ اهل روم رفت و فتوحات بسیار نمود و در عین بدیدون» که به رومی رقه می‌گفتند و موضعی بود که آب بسیار سرد و صاف داشت و هوایش در نهایت خوبی و لطافت و زمینش در کمال خرمی و خضرت (سبزی) بود، قصد اقامه نمود، و از برای او کنیسه بر روی آن نهر بنا کردند. روزی مامون نگاه در آب می‌کرد، یکی ماهی دید قریب به یک ذراع مانند سبیکه نقره. ملازمان را امر کرد که آن ماهی را بگیرند، مردی در میان آب جست و آن ماهی را بگرفت چون بیرون آورد، ماهی قوت کرده خود را در آب افکند و مقداری آب بر سینه و نحر و ترقوه مامون پاشید. مامون را در همان وقت رعده و لرزه فرا گرفت. آن مرد فراش ثانيا در آب رفته و آن ماهی را بگرفت و در نزد مامون نهاد. مامون امر کرد که او را طبخ کنند ولكن لرزه او را سخت بگرفت، هر چه لحاف و جامه بر روی او افکندند، او ضجه می‌کشید که البرد البرد» (سرما سرما). در اطراف او آتش‌ها افروختند و جامه‌های زمستانی هر چه برای او آوردند باز مثل برگ می‌لرزید و از سرما فریاد می‌کشید، تا گاهی که حالت مرگ بر او ظاهر شد، معتصم برادر مامون، بختیشوع و ابن ماسویه طبیب را حاضر کرد تا معالجه مامون کنند. چون نبض مامون را گرفتند، گفتند: ما برای مرض او شفایی ندانیم. و از بشره و تن مامون عرقی ظاهر می‌شد که مانند روغن زیت و لعاب افعی می‌نمود. پس مامون به هوش آمد و گفت: مرا به یک جایی برید که یک دفعه نگاهی به حشم و خدم و رعيت لشکر خویش نمایم. پس او را به موضع بلندی بردند و نگاهی بر جنود خویش و خیام ایشان نمود و کثرت ایشان را در وقت مرگ خویش ملاحظه کرد، آنگاه گفت: یا من لا يزول ملکه ارحم من قد زال ملکه.» (ای که سلطنتت ابدی است، رحم کن بر آن کس که سلطنتش از بین می‌رود.) چنانچه پدرش رشید در وقت مرگ خویش گفت: ما اغنى عنی مالیه هلک عنی سلطانیة» (ثروتم به فریادم نرسید، همه قدرت و حشمتم نابود شد.) پس مامون را به خوابگاه خود برگردانیدند و زبانش از کار بماند و چشم‌هایش بزرگ و سرخ گشت و پیش از مردن زبانش گشوده گشت و گفت: يا من لا يموت ارحم من يموت (ای خدایی که هرگز نمی‌میری رحم کن بر آن کس که می‌میرد.) این بگفت و بمرد و از آن ماهی پخته روزی او نگشت، و وفات او در پنجشنبه هفدهم رجب و به قولی در هشتم آن واقع شد. در سنه ۲۱۸ جنازه او را به طرطوس حمل کردند و به خاکش سپردند و ابو سعید مخزومی در شان او گفته:

هل رأيت النجوم اغنت عن المأ

مؤن شيئا و ملکه المأنوس

خلفوه بعرصتی طرطوس

مثل ما خلفوا اباه بطوس

آیا ستارگان و پادشاهی مامون به فریاد او رسیدند؟ او را در طرطوس به خاک سپردند، همانطور که پیش از آن پدرش را در طوس دفن کرده بودند.


تتمة المنتهی، تالیف شیخ عباس قمی، صفحه ۳۰۳-۳۰۴، چاپ شرکت چاپ و نشر بین الملل




مذمت بایزید بسطامی توسط امام جواد علیه السلام و نشان دادن معجزه‌های خود به او در خردسالی به اذعان حافظ ابو نعیم عالم بزرگ صوفی و عمری مذهب


۷۹- و روى الحافظ أبو نعيم من علماء أهل السنة في كتاب حلية الأولياء على ما وجدته منقولا عنه بخط بعض أصحابنا قال: حكى أبو يزيد البسطامي قال: خرجت من بسطام قاصدا يارة البيت الحرام، فمررت بالشام إلى أن وصلت إلى دمشق، فلما كنت بالغوطة مررت بقرية من قراها، فرأيت في القرية تلّ تراب، و عليه صبيّ رباعي السن يلعب بالتراب، فقلت في نفسي: هذا صبي إن سلمت عليه لما يعرف السلام و إن تركت السلام أخللت بالواجب، فأجمعت رأيي على أن أسلم عليه فسلمت عليه، فرفع رأسه إليّ و قال: و الذي رفع السماء و بسط الأرض لو لا ما أمر اللّه به من ردّ السلام لما رددت عليك، استصغرت أمري و استحقرتني لصغر سني، عليك السلام و رحمة اللّه و بركاته و تحياته و رضوانه، ثم قال: صدق اللّه وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها و سكت. فقلت: أو ردّوها فقال: ذاك فعل المقصر مثلك، فعلمت أنه من الأقطاب المؤيّدين فقال: يا بايزيد ما أقدمك إلى الشام من مدينتك بسطام؟ فقلت: يا سيّدي قصدت بيت اللّه الحرام إلى أن قال: فنهض و قال: أعلى وضوء أنت؟ قلت: لا فقال: اتبعني فتبعته قدر عشر خطا، فرأيت نهرا أعظم من الفرات، فجلس و جلست و توضأ أحسن وضوء و توضأت، و إذا قافلة مارة فتقدمت إلى واحد منهم و سألته عن النهر؟ فقال: هذا جيحون، فسكت ثم قال لي‌ الغلام: قم، فقمت معه و مشيت معه عشرين خطوة و إذا نحن على نهر أعظم من الفرات و جيحون، فقال لي: اجلس فجلست و مضى، فمرّ عليّ أناس في مركب لهم فسألتهم عن المكان الذي أنا فيه؟ فقالوا نيل مصر و بينك و بينها فرسخ أو دون فرسخ و مضوا، فما كان غير ساعة إلا و صاحبي قد حضر و قال لي: قم قد عزم علينا، فقمت معه قدر عشرين خطوة فوصلنا عند غيبوبة الشمس إلى نخل كثير و جلسنا، ثم قام و قال لي: امش فمشيت خلفه يسيرا و إذا نحن بالكعبة إلى أن قال: فسألت الرجل الذي فتح الكعبة فقال: هذا سيدي محمّد الجواد صلى اللّه عليه فقلت: اللّه أعلم حيث يجعل رسالاته.


شیخ حر عاملی رضوان الله علیه نوشته است: ابو نعیم اصفهانی از علمای سنی (صوفی) در کتاب حلیة الاولیاء» که من این روایت را به خط بعضی از شیعیان به نقل از او (ابو نعیم) یافته ام می گوید: بایزید بسطامی به رسم حکایت، اظهار داشت: از بسطام به قصد حج خانه ی خدا، بیرون آمدم؛ گذرم به سرزمین شام، افتاد و به شهر دمشق، رسیدم؛ وقتی در آن منطقه که بسان دره، از همه طرف در محاصره ی کوه هاست، به راه خود می رفتم، داخل یک روستا شدم و تلی از خاک، در برابر خود دیدم که کودکی تقریبا چهار ساله، بر روی آن سر گرم خاکبازی بود. با خود گفتم: اگر به این کودک سلام کنم، چه بسا معرفت لازم، نسبت به سلام را نداشته باشد و اگر سلام را ترک نمایم، در انجام وظیفه ی واجب خود، کوتاهی کرده ام و بالاخره تصمیم گرفتم سلام کنم و به او سلام دادم؛ پس کودک سرش را به طرف من بلند کرد و گفت: سوگند به آن کسی که آسمان را برافراشت و زمین را بگسترانید، هرگاه خدای متعال فرمان به دادن جواب سلام نداده بود، جواب سلامت را نمی دادم؛ کار مرا و مرا به خاطر کمی سن و سالم، کوچک شمردی! سلام و رحمت و برکات و تحیات و رضوان خدا بر تو باد! سپس افزود: راست گفت خدای متعال که هر گاه به شما تحیت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» و سکوت کرد؛ ولی من دنباله ی آیه را خواندم که: یا (حداقل) به همان گونه پاسخ گویید.»، او گفت: این ذیل این آیه، کار تقصیر کاری امثال شماست. پس دانستم که او کسی است که قطب و محور عالم و مورد تایید و حمایت الهی است؛ در همین حال رو کرد به من و گفت: ای ابا یزید! چه کاری تو را از زادگاهت بسطام، به شام کشانیده است؟ عرض کردم: سرور من! آهنگ خانه ی خدا دارم – تا اینکه راوی گفت: – بایزید گفت: سپس آن کودک برخاست و به من فرمود: آیا وضو داری؟ عرض کردم: نه؛ فرمود: با من بیا؛ حدود ده قدم، پشت سرش رفتم که رودخانه ای، بزرگتر از فرات را در برابر خود دیدم؛ حضرت نشست، من هم نشستم و به نیکوترین وجهی، وضو ساخت؛ من نیز وضو گرفتم؛ ناگهان کاروانی را در حال عبور مشاهده کردم؛ خود را به یکی از کاروانیان رساندم و پرسیدم: این رودخانه، کدام است؟ و او جواب داد: رود جیحون پس من ساکت ماندم. سپس آن کودک، به من فرمود: برخیز و من، با او بلند شدم و همراهش به راه افتادم و حدود بیست قدم با وی رفتم که ناگهان به رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون رسیدیم و او به من فرمود: بنشین؛ من هم نشستم؛ مردمی، سواره بر من گذشتند و از آنها پرسیدم: اینجا کجاست؟ آنها گفتند: این رودخانه ی نیل» در سرزمین مصر است و میان تو و شهر مصر، یک فرسنگ یا کمتر فاصله است؛ و کاروان رفت. بیشتر از ساعتی نگذشت که همراه و هم سفرم باز آمد و به من فرمود: برخیز که رخصت یافتیم؛ برخاستم و حدود بیست گام با او، راه سپردم که به هنگام غروب خورشید به نخلستان بزرگی رسیده، به استراحت پرداختیم؛ طولی نکشید که برخاست و فرمود: راه بیفت و اندکی پشت سرش رفتم که خودمان را در کعبه یافتم و… از کلید دار کعبه پرسیدم (این آقا کیست)؟ در جوابم گفت: این آقا و مولایم، امام جواد علیه السلام است. گفتم: خدای متعال بهتر (از هر کسی) می داند، رسالت های خود را در کجا قرار دهد.


اثبات الهداة، تالیف شیخ حر عاملی، جلد ۴، صفحه ۴۱۰-۴۱۱، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات



پی نوشت: البته متاسفانه بایزید بسطامی با دیدن این معجزات و اعتراف بر بزرگی امام به راه راست هدایت نشد و بر مسلک باطل تصوف که در مقابل مکتب اهل بیت بود باقی ماند تا جایی که به گواه تاریخ (مراجعه شود به حدیقة الشیعة) به جعفر کذاب خدمت کرد.



نحوه صحیح نهی از منکر


شیخ حر عاملی رضوان الله علیه روایت کرده است:


 [ ٢١١٥٥ ] ٤- وعن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن سنان ، عن محفوظ الاسكاف ، عن أبي عبدالله في حديث ـ انه أنكر على رجل أمرا فلم يقبل منه فطأطأ رأسه ومضى.


امام صادق علیه السلام شخصی را نهی از منکر کرد آن شخص سخن امام علیه السلام را نپذیرفت امام علیه اسلام سرش را تکان داد و رفت.


وسائل الشیعة، تالیف شیخ حر عاملی، جلد ۱۶، صفحه ۱۲۸، چاپ موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث



پی نوشت: در اینجا شاهد هستیم که امام علیه السلام هیچ برخورد فیزیکی با آن شخص نداشت.


اصلا شخصی که منکری در نظرش  زشت و ناپسند نباشد، نهی از منکر او هیچ وجهی ندارد چرا که  نهی از منکر به مومنی اختصاص دارد که پند می‌گیرد یا جاهلی که از حکم شرعی اطلاعی ندارد. إنما یؤمر بالمعروف وینهى عن المنكر مؤمن فيتعظ ، أو جاهل فيتعلم» (التهذیب، جلد ۶، صفحه ۱۷۸)


و در روایت دیگری آمده است که امام صادق علیه السلام می‌فرمایند نگاه به سر [ن] اهل تهامة [اطراف مکه]، عرب‌های بادیه‌نشین، حواشی شهرها و بی‌دینهای غیرعرب اشکالی ندارد، زیرا زمانی که نهیشان می‌کنند قبول نمی‌کنند.


صحیحة عباد بن صهیب: سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) یقول : لا بأس بالنظر إلى رؤوس أهل تهامة والأعراب وأهل السواد والعلوج، لأنهم إذا نهوا لا ینتهون. (الکافی، جلد ۵، صفحه ۵۲۴، حدیث ۱، الفقیه، جلد ۳، صفحه ۳۰۰، حدیث ۱۴۳۸)


علت دشمنی اهل سنت عمری با حضرت ابو طالب علیه السلام


سید بن طاووس رضوان الله علیه می‌نویسد:


دشمنان اهل بیت علیهم السلام درجای جای کتاب‌هایشان با امیر المومنین علی (علیه السلام) و خاندان رسالت عداوت و دشمنی کرده‌اند و چون در خود آن حضرت عیبی پیدا نکرده‌اند، کوشیده‌اند مثلا با نسبت دادن کفر به جناب ابو طالب پدر آن بزرگوار دشمنی خود را آشکار سازند در حالی که تمامی اهل بیت طهارت و خاندان رسالت که اقوالشان سندیت دارد و جمهور علمای شیعه که اجماعشان حجت است، همه اتفاق دارند بر این که ابو طالب عليه السلام پدر امیر المومنین از مومنان مخلص و حامیان صدیق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است و به اجماع اهل بیت علیهم السلام اگر کسی در ایمان او شک به خود راه دهد، از زمره شیعیان خارج و اهل آتش می‌باشد.


طرائف، تالیف سید بن طاووس، ترجمه داود الهامی، صفحه ۴۴۸




نحوه هلاکت معتز ملعون (قاتل امام هادی علیه السلام)


شیخ عباس قمی رضوان الله علیه می‌نویسد:


معتز را از بغاء (فرمانده قشون) بیم و دهشتی عظيم بود و از ترس او در شب و روز اسلحه در بر داشت و می‌گفت: بر این حالت می‌باشم تا گاهی که بدانم سر من برای بغاء است یا سر بغاء برای من. و چون بغاء کشته شد طائفة اتراک دیدند که معتز پیوسته حیله و تدبیر می‌کند بر کشتن سرکردگان اتراک، و در صدد فناء ایشان است و مغاربه و فراعنه را می‌خواهد مسلط بر ایشان کند، تمامی اتفاق کردند بر خلع معتز. پس در روز مبعث سنه ۲۵۵ دور معتز را گرفتند و توبیخ و سرزنش عظیم در افعال و کردار او کردند و از او مطالبه اموال نمودند. و مدیر این کار صالح بن وصیف بود باقواد و اتراک. و دمیری گفته که صالح امر کرد که در حجره معتز ریختند و پای او را گرفتند و بیرون کشیدند و او را در آفتاب گرم بر پای داشتند و از حرارت زمین گاهی معتز تکیه بر یک پا می‌کرد و چون گرم می‌شد پای او، آن پا را بر می‌داشت و پای دیگر می‌گذاشت. و پیوسته ایشان لطمه بر او می‌زدند و می‌گفتند: خود را از خلافت خلع کن و او ابا می‌کرد و دست خود را سپر صورت کرده بود، تا آنکه بیچاره گشت و خود را خلع کرد. پس صالح سه روز او را از طعام و شراب منع کرد. پس از آن او را در سردابی نمودند در آن را مسدود کرد تا در آنجا هلاک شد و به قولی او را با آب جوش حقنه کرد تا بمرد. و بعضی دیگر گفته‌اند که بعد از پنج روز از خلع معتز او را داخل گرمابه کردند و از آب او را منع نمودند تا نزدیک به هلاکت رسید، پس آب شوری یا آب برفی برای او آوردند تا بخورد و بمرد.


تتمة المنتهی، تالیف شیخ عباس قمی، صفحه ۳۵۰، چاپ شرکت چاپ و نشر بین الملل




پایین کشیدن عمر بن خطاب از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و رسواسازی او در ملاء عام توسط امام حسین علیه السلام


شیخ طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است:


احتجاج الحسين بن علي عليه‌السلام على عمر بن الخطاب في الإمامة والخلافة: روي أن عمر بن الخطاب كان يخطب الناس على منبر رسول الله صلى الله عليه وآله فذكر في خطبته أنه أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» فقال له الحسين عليه‌السلام من ناحية المسجد: انزل أيها الكذاب عن منبر أبي رسول الله لا [إلى] منبر أبيك! فقال له عمر فمنبر أبيك لعمري يا حسين لا منبر أبي من علمك هذا أبوك علي بن أبي طالب؟ فقال له الحسين عليه‌السلام إن أطع أبي فيما أمرني فلعمري إنه لهاد وأنا مهتد به وله في رقاب الناس البيعة على عهد رسول الله نزل بها جبرئيل من عند الله تعالى لا ينكرها إلا جاحد بالكتاب قد عرفها الناس بقلوبهم وأنكروها بألسنتهم وويل للمنكرين حقنا أهل البيت ما ذا يلقاهم به محمد رسول الله صلى الله عليه وآله من إدامة الغضب وشدة العذاب!! فقال عمر يا حسين من أنكر حق أبيك فعليه لعنة الله أمرنا الناس فتأمرنا ولو أمروا أباك لأطعنا. فقال له الحسين يا ابن الخطاب فأي الناس أمرك على نفسه قبل أن تؤمر أبا بكر على نفسك ليؤمرك على الناس بلا حجة من نبي ولا رضى من آل محمد؟ فرضاكم كان لمحمد صلى الله عليه وآله رضى أو رضا أهله كان له سخطا أما والله لو أن للسان مقالا يطول تصديقه وفعلا يعينه المؤمنون لما تخطأت رقاب آل محمد ترقى منبرهم وصرت الحاكم عليهم بكتاب نزل فيهم لا تعرف معجمه ولا تدري تأويله إلا سماع الآذان المخطئ والمصيب عندك سواء فجزاك الله جزاك وسألك عما أحدثت سؤالا حفيا. قال فنزل عمر مغضبا فمشى معه أناس من أصحابه حتى أتى باب أمير المؤمنين عليه السلام فاستأذن عليه فأذن له فدخل فقال : يا أبا الحسن ما لقيت اليوم من ابنك الحسين ـ يجهرنا بصوت في مسجد رسول الله ويحرض علي الطغام وأهل المدينة. فقال له الحسن عليه السلام على مثل الحسين ابن النبي صلى الله عليه وآله يشخب بمن لا حكم له أو يقول بالطغام على أهل دينه أما والله ما نلت إلا بالطغام فلعن الله من حرض الطغام. فقال له أمير المؤمنين عليه السلام مهلا يا أبا محمد فإنك لن تكون قريب الغضب ولا لئيم الحسب ولا فيك عروق من السودان اسمع كلامي ولا تعجل بالكلام. فقال له عمر يا أبا الحسن إنهما ليهمان في أنفسهما بما لا يرى بغير الخلافة. فقال أمير المؤمنين هما أقرب نسبا برسول الله من أن يهما أما فأرضهما يا ابن الخطاب بحقهما يرض عنك من بعدهما قال وما رضاهما يا أبا الحسن؟ قال رضاهما الرجعة عن الخطيئة والتقية عن المعصية بالتوبة. فقال له عمر أدب يا أبا الحسن ابنك أن لا يتعاطى السلاطين الذين هم الحكماء في الأرض. فقال له أمير المؤمنين عليه السلام أنا أؤدب أهل المعاصي على معاصيهم ومن أخاف عليه الة والهلكة فأما من والده رسول الله ونحله أدبه فإنه لا ينتقل إلى أدب خير له منه أما فأرضهما يا ابن الخطاب! قال فخرج عمر فاستقبله عثمان بن عفان وعبد الرحمن بن عوف فقال له عبد الرحمن يا أبا حفص ما صنعت فقد طالت بكما الحجة؟ فقال له عمر وهل حجة مع ابن أبي طالب وشبليه؟ فقال له عثمان يا ابن الخطاب هم بنو عبد مناف الأسمنون والناس عجاف. فقال له عمر ما أعد ما صرت إليه فخرا فخرت به بحمقك فقبض عثمان على مجامع ثيابه ثم نبذ به ورده ثم قال له يا ابن الخطاب كأنك تنكر ما أقول فدخل بينهما عبد الرحمن وفرق بينهما وافترق القوم.


روزی عمر بن خطاب بر منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله سرگرم ایراد خطبه‌ای بود و در ضمن آن گفت که او بر اهل ایمان اولی از خودشان است (ولایت دارد)، امام حسين علیه السلام که در گوشه‌ای از مسجد نشسته بود با شنیدن این کلام فریاد برآورد که: ای دروغگو از منبر رسول خدا، که پدر من است نه پدر تو پایین بیا! عمر گفت: به جان خودم که این منبر پدر توست نه پدر من، چه کسی این حرف‌ها را به تو یاد داده؛ پدرت علی بن ابی طالب؟» امام حسین علیه السلام فرمودند: اگر اطاعت پدرم در این کار را کرده باشم به جان خودم سوگند که او فردی هدایت‌گر است و من پیرو اویم، و او بر گردن مردم بنا بر عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعتی دارد، بیعتی که جبرئیل به خاطر آن از جانب خداوند نازل شده که جز افراد منکر قرآن کسی آن را انکار نمی‌کند، همه مردم با قلب‌هاشان آن را پذیرفته و با زبان رد نمودند، و وای بر منکرین حق ما اهل بيت؛ آیا محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله به جز با خشم و غضب و شدت عذاب با ایشان روبرو خواهد شد؟!» عمر گفت: ای حسین، هر که حق پدرت را انکار کند خدا لعنتش کند، مردم مرا به حکومت رسانده و پذیرفتم، و اگر پدرت را برگزیده بودند ما نیز اطاعتشان می‌کردیم.» امام حسین علیه السلام به او فرمودند: ای پسر خطاب! کدام مردم پیش از ابو بكر تو را به حکومت رساندند؛ بدون هیچ حجتی از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله و رضایتی از آل محمد علیهم السلام؟! آیا رضایت شما همان رضایت محمد صلی الله علیه و آله است؟ یا اینکه رضایت اهل او برایش موجب نفرت و غضب بوده؟ به خدا که اگر برای زبان گفتاری بود که تصدیقش به درازا کشد و کرداری که اهل ایمان یاریش کنند هرگز به خطا بر دوش آل محمد سوار نمی‌شدی، که از منبرشان بالا رفته و با قرآنی که بر ایشان نازل شده به همان‌ها حکم کنی، کتابی که نه از مسائلش باخبری و نه از تاويلش جز شنیدن، و نزد تو خطاکار و محق یکسانند، پس خدای تعالی تو را کیفر دهد به آنچه جزای توست و از این بدعتی که به بار آورده‌ای از تو پرسش خوبی کند!» راوی گوید: پس از این کلام عمر در نهایت غضب از منبر پایین آمده و با گروهی از اعوانش رهسپار منزل حضرت امير المومنین علیه السلام شده و با اجازه وارد منزل گشته و گفت: ای ابو الحسن، چه چیزها که امروز از پسرت به من رسید؛ در مسجد رسول خدا صدایش را بر من بلند کرده و توده مردم و اهل مدینه را بر من شوراند.» حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام به او فرمودند: آیا فردی چون حسین زاده نبی حکم ناروایی را جاری کرده یا طبقات پست از اهل مدینه را شورانده؟! به خدا که جز با حمایت همین گروه پست به این مقام دست نیافتی، پس لعنت خدا بر کسی که این گروه را اغوا کرد!!» حضرت امیر المومنین علیه السلام به فرزندش فرمود: آرام گیر ای ابا محمد، تو نه زودخشمی و نه پست‌نژاد و نه در جسمت رگی از نااهلان است، پس سخنانم را گوش داده و عجله نکن!» عمر به آن حضرت گفت: ابا الحسن! این دو در سرشان فقط هوای خلافت دارند!» امیر المومنین علیه السلام فرمودند: این دو بزرگوار از لحاظ نسب نزدیک‌تر از دیگران به رسول خدایند که دعوی خلافت کنند، ای پسر خطاب بنا به حق این دو رضایتشان را به دست آور تا دیگران که پس از این دو آیند از تو راضی باشند.» عمر گفت: منظورت از این جلب رضایت چیست؟» امیر المومنین علیه السلام فرمودند: جلب رضایت این دو بازگشت از خطا و پرهیز از معصیت با توبه است.» عمر گفت: ای ابو الحسن پسرت را به گونه‌ای تربیت کن که به پای سلاطین نپیچد، همان‌ها که حاکمان زمینند!» امير المومنين علیه السلام فرمودند: من باید اهل معصیت و آن کسی را تربیت کنم که ترس از خطا و لغزشش دارم، نه کسی که پدر و تربیت‌کننده‌اش رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و دیگر کسی در تربیت به مقام او نخواهد رسید، ای پسر خطاب رضایت این دو را به دست آور.» راوی گوید: عمر خارج شده و در مسیر با عثمان بن عفان و عبد الرحمن بن عوف روبرو شد، عبد الرحمن گفت: ای ابا حفص (کنیه عمر) چه کردی که بحث میان شما به طول انجامید؟!» عمر گفت: مگر می‌شود احتجاجی با پسر ابو طالب و دو فرزندش داشت؟!» عثمان گفت: ای عمر ایشان فرزندان عبد مناف هستند که در همه موارد قدرتمند هستند و سایرین ضعیف و نحیفند.» عمر گفت: من نمی‌توانم این حماقتی که بدان می‌بالی را به شمار آورم!» عثمان در جواب گریبان عمر را محکم گرفت و پیش کشیده و رها کرد و گفت: ای پسر خطاب، مثل اینکه تو حرف‌هایم را قبول نداری؟!» پس عبد الرحمن بن عوف واسطه شده و آن دو را جدا نموده و مردم هم پراکنده شدند.


الاحتجاج، تالیف شیخ طبرسی، جلد ۲، صفحه ۱۱-۱۲، چاپ منشورات الشریف الرضی




کندن درب قلعه خیبر در کلام امیر المومنین علیه السلام


ابن حمزه طوسی رضوان الله علیه روایت کرده است:


٢٢٤ / ٣ ـ وروى أبو عبد الله الجدلي ، قال : سمعت أمير المؤمنين صلوات الله عليه يقول : عالجت باب خيبر وجعلته مجناً لي ، وقاتلت القوم ، فلمّا أخزاهم الله وضعت الباب على حصنهم طريقاً ، ثمّ رميت به في خندقهم » فقال له رجل : لقد حملت منه ثقلاً! فقال عليه‌السلام : ما كان إلاّ مثل جنّتي التي في بدني ، في غير ذلك المقام » .


ابو عبد الله جدلی گفت از امیر المومنین علیه السلام شنیدم که فرمودند: در جنگ خیبر درب دژ مستحکم خیبر را کنده و برای خود سپر قرار داده و با آنان به مبارزه و نبرد پرداختم. آنگاه که [پیروزی نصیب ما شد و] خداوند آنان را رسوا کرد درب را پلی بر آن قلعه قرار دادم سپس داخل خندقشان انداختم. شخصی عرض کرد: چقدر سنگینی احساس کردید؟ حضرت فرمودند: سنگینی آن همانند سپری است که در دستم است و در موارد دیگر از آن استفاده می‌کنم.


الثاقب فی المناقب، تالیف ابن حمزه طوسی، صفحه ۲۵۷-۲۵۸، حدیث ۲۲۴، چاپ انتشارات انصاریان




ایمان حضرت ابو طالب علیه السلام و دروغگویی مخالفین در کلام امام صادق علیه السلام


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


۲۹- الحسين بن محمد ومحمد بن يحيى، عن أحمد بن إسحاق، عن بكر بن محمد الأزدي، عن إسحاق بن جعفر، عن أبيه عليه السلام قال: قيل له: إنهم يزعمون أن أبا طالب كان كافرا؟ فقال: كذبوا كيف يكون كافرا وهو يقول: ألم تعلموا أنا وجدنا محمدا * نبيا كموسى خط في أول الكتب وفي حديث آخر كيف يكون أبو طالب كافرا وهو يقول: لقد علموا أن ابننا لا مكذب * لدينا ولا يعبأ بقيل الا باطل وأبيض يستسقى الغمام بوجهه * ثمال اليتامى عصمة للأرامل .


اسحاق بن جعفر علیهما السلام از پدرش امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که به آن حضرت عرض شد: آن‌ها (اهل سنت عمری) گمان می‌کنند که ابو طالب کافر بوده است. امام صادق علیه السلام فرمودند: دروغ می‌گویند! چگونه او کافر بوده است در حالی که می‌گوید: مگر نمی‌دانند که ما محمد را مانند موسی پیغمبری یافته‌ایم که در کتاب های نخست و سلف نامش نوشته است؟» و در حدیث دیگر فرمود: چگونه می‌شود که ابو طالب کافر باشد در صورتی که خود او می‌گوید: مردم دانسته اند که ما فرزند خود را به دروغ نسبت ندهیم و به سخن یاوه‌سرایان اعتنا نمی‌شود. او روسفید و آبرومندی است که به احترام آبروی او طلب باران می‌شود. او فریادرس یتیمان و پناه بیوه‌نست».


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۴۴۸-۴۴۹، حدیث ۲۹، چاپ دار الکتب الاسلامیة



علامه محمد باقر مجلسی قدس الله روحه الشریف در مورد سند روایت می‌نویسد:


الحديث التاسع والعشرون : صحيح وآخره مرسل.


حدیث بیست ‌و نهم صحیح و حدیث آخر آن مرسل است.


مرآة العقول، تالیف علامه محمد باقر مجلسی، جلد ۵، صفحه ۲۵۳-۲۵۴، چاپ دار الکتب الاسلامیة



علامه محمد تقی مجلسی قدس سره نیز تصریح می‌کند که سند روایت صحیح است.


روضة المتقین، تالیف علامه محمد تقی مجلسی، جلد ۱۹، صفحه ۱۱۳-۱۱۴، چاپ دار الکتاب الاسلامی






منع اهل بیت علیهم السلام از هم‌نشینی با اهل بدعت


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۳- أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن الرحمن بن أبي نجران عن عمر بن يزيد، عن أبي عبد الله (عليه السلام) أنه قال: لا تصحبوا أهل البدع ولا تجالسوهم فتصيروا عند الناس كواحد منهم، قال  رسول الله (صلى الله عليه وآله): المرء على دين خليله وقرينه.


حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: با اهل بدعت رفاقت و هم‌نشینی نکنید تا نزد مردم چون یکی از آن‌ها محسوب شوید، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: انسان بر دین دوست و رفیق خود است.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۲، صفحه ۲۱۲، حدیث ۳، چاپ منشورات الفجر بیروت



علامه مجلسی رضوان الله علیه تصریح می‌کند که سند حدیث صحیح است:


الحديث الثالث: صحيح.


مرآة العقول، تالیف علامه مجلسی، جلد ۱۱، صفحه ۷۷، چاپ دار الکتب الاسلامیة





نشر فلسفه در اسلام بدعت و جنایت خلفای غاصب برای دوری مردم از مکتب اهل بیت علیهم السلام


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


وأقول هذه الجناية على الدين وتشهير كتب الفلاسفة بين المسلمين من بدع خلفاء الجور المعاندين لأئمة الدين ليصرفوا الناس عنهم وعن الشرع المبين ويدل على ذلك ما ذكره الصفدي في شرح لامية العجم أن المأمون لما هادن بعض ملوك النصارى أظنه صاحب جزيرة قبرس طلب منهم خزانة كتب اليونان وكانت عندهم مجموعة في بيت لا يظهر عليه أحد فجمع الملك خواصه من ذوي الرأي واستشارهم في ذلك فكلهم أشار بعدم تجهيزها إليه إلا مطران واحد فإنه قال جهزها إليهم ما دخلت هذه العلوم على دولة شرعية إلا أفسدتها وأوقعت الاختلاف بين علمائها والمشهور أن أول من عرب كتب اليونان خالد بن يزيد بن معاوية .


این جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتاب‌های فلاسفه در بین مسلمین از بدعت‌های خلفای جور بوده که با ائمه معصومین (علیهم‌السلام) دشمن بوده‌اند. آن‌ها به این منظور مطالب فلاسفه و کتب آن‌ها را بین مسلمین رواج دادند که مردم را از ائمه معصومین (علیهم السلام) و از شریعت روشن اسلام منصرف و رویگردان سازند. (یعنی مردم را مشغول مطالب پیچ در پیچ فلاسفه نمایند تا به علوم آل محمد روی نیاورند و سرگرم افکار پریشان فلاسفه گردند). و بر همین مطلب دلالت دارد آنچه صفدی در شرح لامیه العجم ذکر کرده که چون مامون عباسی با بعضی از پادشاهان نصاری که گمان می‌برم که پادشاه جزیره قبرس باشد صلح کرد، از آن‌ها طلب کرد که مخزن و کتابخانه کتب یونان را در اختیار او بگذارند و آن کتاب‌ها در خانه‌ای جمع بوده و هیچ کس از آن خبری نداشت. پس پادشاه دوستان خصوصی خود را که صاحب رای نیکو می‌دانست جمع کرد و با ایشان م نمود، تمامی آن‌ها رای دادند که آن کتب را در اختیار مامون نگذارد و نزد او نفرستد مگر یک نفر از آن‌ها که گفت این کتب را نزد ایشان بفرست (چون این کار به ضرر و شکست آن‌ها تمام می‌شود) زیرا این علوم (یعنی فلسفه) داخل هیچ دولت شرعیه نشده مگر آن که آن‌ها را به فساد کشانیده و اختلاف در بین علمای آن‌ها ایجاد کرده است. مشهور این است که اول کسی که کتاب‌های یونانیان (کتب فلاسفه) را به زبان عربی ترجمه کرد خالد بن یزید بن معاویه بود.


بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، جلد ۶۰، صفحه ۱۹۷، چاپ موسسه احیاء الکتب الاسلامیة




رد تجرد نفس توسط شیخ طوسی


شیخ طوسی رضوان الله علیه در تفسیر آیات ۱۲-۱۵ سوره مومنون می‌نویسد:


وفي الآية دلالة على أن الانسان هو هذا الجسم المشاهد، لانه المخلوق من نطفة، والمستخرج من سلالة، دون ما يذهب اليه قوم: من انه الجوهر البسيط، او شئ لايصح عليه النركيب والانقسام، على ما يذهب اليه معمر وغيره.


این آیه دلالت دارد که انسان همین جسم مشهود است؛ زیرا همان از نطفه آفریده شده و از سلاله بیرون کشیده شده است؛ نه دیدگاهی که نفس را جوهری بسیط می‌داند یا چیزی که ترکیب و انقسام بر آن نیست.


التبیان فی تفسیر القرآن، تالیف شیخ طوسی، جلد ۷، صفحه ۳۵۳، چاپ دار احیاء التراث العربی




حکومت همه اصناف مردم قبل ظهور


شیخ نعمانی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۵۳ - حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا علي بن الحسن، قال: حدثنا محمد بن عبد الله، عن محمد بن أبى عمير، عن هشام بن سالم، عن أبي عبد الله (عليه السلام) أنه قال: " ما يكون هذا الامر حتى لا يبقى صنف منالناس إلا وقد ولوا على الناس حتى لا يقول قائل " إنا لو ولينا لعدلنا " ثم يقوم القائم بالحق والعدل.


هشام بن صالح گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: این امر (ظهور) اتفاق نخواهد افتاد تا اینکه هیچ گروهی از مردم باقی نمی‌ماند که مگر اینکه بر مردم حکومت می‌کنند تا کسی نگوید که اگر ما حاکم می‌شدیم عدالت را جاری می‌کردیم؛ سپس حضرت قائم علیه السلام به حق و عدالت قیام می‌کند.


الغیبة، تالیف ابی زینب نعمانی، باب ۱۴، حدیث ۵۳، صفحه ۲۸۲، چاپ دار الجوادین



تعلیقات و نظرات تعدادی از محققین بر روایت:


محمد جواد غفاری:


از حدیث استفاده می‌‌شود که نظام‌های حکومتی قبل از آن حضرت نظام حق و عدالت واقعی نیست.


متن و ترجمه غیبت نعمانی، ترجمه محمد جواد غفاری، صفحه ۳۸۴، چاپ نشر صدوق



علی اکبر غفاری:


قوله بالحق والعدل» يعطينا خبر أبأن حكومات المعمولة السابقة لها كلها باطلة ظالمة، غيرعادلة.


به ما خبر و پیامی می‌‌دهد مبنی بر اینکه تمامی حکومت‌‌های پیش از ظهور، همگی باطل، ظالم و غیرعادل‌اند.


الغیبة، تالیف ابی زینب نعمانی، تحقیق علی اکبر غفاری، صفحه ۲۸۲، چاپ مکتبة الصدوق



سید احمد فهری زنجانی:


از این جمله استفاده می‌شود که همه نظام‌ها پیش از ظهور آن حضرت نظام ظلم و جور است.


کتاب غیبت، تالیف ابی زینب نعمانی، ترجمه حاج احمد فهری زنجانی، صفحه ۳۲۱، چاپ دار الکتب الاسلامیة



علی دوانی:


این موضوع در دنیاى ما بسیار جالب است، زیرا سران احزاب و زعماى هر قوم پیوسته برنامه می‌دهند و می‌گویند چنانچه ما زمامدار شدیم، در رفاه حال مردم و اجرای قانون و بسط عدالت چنین و چنان خواهیم کرد، ولی هنگامی که به حکومت مردم بر مردم می‌رسند، اگر از سلف خود بدتر نباشند بهتر نخواهند بود!


مهدی موعود، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، ترجمه علی دوانی، صفحه ۱۰۲۵، چاپ دار الکتب الاسلامیة



اللهم عجل لولیک الفرج



فضیلت عمل انتظار فرج در کلام امام جواد علیه السلام


ابو القاسم خزاز قمی و شیخ صدوق رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:


۱/۱٦٨- حدثنا محمد بن علي رحمة الله عليه، قال حدثنا علي بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق، قال حدثنا محمد بن هارون الصوفي، قال حدثنا أبو تراب عبيد الله بن موسى الروياني، قال حدثنا عبد العظيم بن عبد الله بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن ابن علي بن ابى طالب عليهم السلام، قال: دخلت على سيدي محمد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين ابن علي بن ابى طالب عليهم السلام وأنا أريد أن اسأله عن القائم أهو المهدي أو غيره ؟ فابتدأني هو فقال: يا ابا القاسم ان القائم منا هو المهدي الذي يجب أن ينتظر في غيبته ويطاع في ظهوره، وهو الثالث من ولدي، والذي بعث محمدا بالنبوة وخصنا بالامامة انه لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه فيملأ الارض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا، وان الله تبارك وتعالى ليصلح له أمره في ليلة كما أصلح أمر كليمه موسى عليه السلام إذ ذهب ليقتبس لاهله نارا فرجع، وهو نبي مرسل. ثم قال عليه السلام: أفضل أعمال شيعتنا انتظار الفرج


جناب عبد العظیم حسنی علیه السلام گفت: خدمت حضرت امام جواد علیه السلام شرفیاب شدم و پرسیدم: آیا امام مهدی علیه السلام حضرت قائم می‌باشد یا قائم غیر اوست؟ آن حضرت فرمودند: همانا قائم از ما می‌باشد و او مهدی است و انتظار غیبت او را داشتن و اطاعت امر او در زمان ظهورش واجب است و او سومین فرزند از فرزندان من می باشد و قسم به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری برانگیخت و امامت و پیشوایی را به ما اختصاص داد، اگر از عمر دنیا یک روز باقی بماند، خداوند آن روز را طولانی می‌گرداند به طوری که او خروج نماید و زمین را از عدل و داد پر سازد همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد و همانا خداوند تبارک و تعالی امر او را در یک شب اصلاح می‌فرماید چنان که امر کلیم خود حضرت موسی علیه السلام را در یک شب اصلاح فرمود تا آنگاه که رفت آتشی برگیرد و برگشت با مقام رسالت و نبوت، سپس آن حضرت فرمودند: برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج می‌باشد.


کفایة الاثر، تالیف ابو القاسم خزار قمی، صفحه ۳۹۵-۳۹۷، حدیث ۱۶۸، چاپ منشورات دلیل ما



کمال الدین و تمام النعمة، تالیف شیخ صدوق، جلد ۲، حدیث ۱، صفحه ۴۰۸-۴۰۹، چاپ موسسه النشر الاسلامی





مناظره جناب بهلول دانا قدس سره با ابو حنیفه


سید نعمت الله جزایری رضوان الله علیه می‌نویسد:


روي في بعض الكتب إن البهلول أتى إلى المسجد يوماً وأبو حنيفة يقرّر للناس علومه ، فقال في جملة كلامه : أن جعفر بن محمد (الصادق عليه السلام) تكلم في مسائل ، ما يعجبني كلامه فيها : الاُولى ، يقول : إن الله سبحانه موجود ، لكنه لا يُرى لا في الدنيا ولا في الآخرة ، وهل يكون موجود لا يُرى ؟ ما هذه إلاّ تناقض. الثانية ، إنّه قال : إنّ الشيطان يُعذب في النار مع أن الشيطان خُلق من النار ، فكيف يعذب الشيء بما خلق منه ؟ ! الثالثة ، إنه يقول : إن أفعال العباد مستندة إليهم مع أنّ الآيات دالة على أنّه تعالى فاعل كلّ شيء ! فلما سمعه بهلول أخذ مداةً وضرب بها رأسه وشجه ، وصار الدم يسيل على وجهه ولحيته ، فبادر إلى الخليفة يشكو من بهلول !! فلما أحضر بهلول وسئل عن السبب ؟ قال للخليفة : إن هذا الرجل غلّط جعفر بن محمد عليهما السلام في ثلاث مسائل : الاُولى : إن أبا حنيفة يزعم أن الاَفعال كلّها لا فاعل لها إلاّ الله ، فهذه الشجة من الله تعالى ، وما تقصيري ؟ ! الثانية : إنّه يقول : كلّ شيء موجود لا بدّ أن يُرى ؟! فهذا الوجع في رأسه موجود ، مع أنّه لا يُرى ؟ ! الثالثة : إنه مخلوق من التراب ، وهذه المداة من التراب ، وهو يقول : إن الجنس لا يُعذب بجنسه ، فكيف يتألم من هذه المداة ؟ فأعجب الخليفة كلامُه ، وتخلّص من شجة أبي حنيفة .


در کتب مختلف آمده است که روزی بهلول به مسجد رفت و دید که ابو حنیفه در آنجا مشغول تدریس و سخنرانی است و می‌گوید: جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) در مورد مسائلی سخنانی گفته که من هیچ کدام از آن‌ها را قبول ندارم و آن‌ها را نمی‌پسندم، و آن مطالب این است: ۱- او می‌گوید که خدا موجود است اما نه در دنیا و نه در آخرت دیده نمی‌شود. با اینکه هر چیز موجودی، به‌ ناچار قابل دیدن است و سخنان او دارای تناقض است. ۲- او می‌گوید که شیطان به وسیله آتش، عذاب خواهد شد. و این درست نیست زیرا شیطان از آتش آفریده شده، و چیزی که از سنخ آتش است به وسیله آتش، اذیت نمی‌شود. ۳- او می‌گوید که افعال و اعمالی که بندگان انجام می‌دهند خودشان با اختیار خود آن‌ها را انجام می‌دهند، با این که آیات و روایات برخلاف این قول است و کارهای بندگان را به خدا نسبت می‌دهند (یعنی ما در کارها مجبوریم نه مختار و صاحب اختیار و خدا فاعل تمامی کارهاست). بهلول پس از شنیدن این سخنان کلوخی از زمین برداشت و بر پیشانی ابو حنیفه کوبید و سرش را شکست طوری که خونش بر صورتش جاری شد. ابو حنیفه از بهلول نزد‌ هارون عباسی شکایت کرد. هارون دستور داد بهلول را حاضر کردند و از او در مورد این کارش پرسید. بهلول گفت: این مرد به جناب جعفر بن محمد (علیهما السلام) سه تا غلط وارد کرده، با این حال: ۱- ابو حنیفه گمان می‌کند تمام افعال و اعمال از خداست و فاعل و انجام‌دهنده‌ای جز خدا ندارد، پس خدا سر او را شکسته، من چه گناهی دارم؟ ۲- او می‌گوید که هر موجودی لابد دیده هم می‌شود، پس اگر درد سر او موجود است پس چرا دیده نمی‌شود؟ ۳- او از خاک خلق شده است و این کلوخ هم از جنس خاک است، او گمان می‌کند که جنس موجب آزار چیزی که از آن جنس است نخواهد شد، پس او که از خاک آفریده شده چگونه از این کلوخ که از جنس خاک است آسیب و آزار دیده است؟ هارون از سخنان بهلول شگفت‌زده شد و او را از اتهام شکستن سر ابو حنیفه خلاص کرد.


زهر الربیع، تالیف مرحوم سید نعمت الله جزایری، صفحه ۳۷۱-۳۷۲، چاپ موسسه العالمیة للتجلید




اعتقاد به قدم عالم مساوی است با انکار خالقیت خداوند


ثقة الاسلام کلینی و شیخ صدوق رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند که امام رضا علیه السلام فرمودند:


بَطَلَ قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ كَانَ قَبْلَهُ أَوْ كَانَ مَعَهُ شَيْ‏ءٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَوْ كَانَ مَعَهُ شَيْ‏ءٌ فِي بَقَائِهِ لَمْ يَجُزْ أَنْ يَكُونَ خَالِقاً لَهُ لِأَنَّهُ لَمْ يَزَلْ مَعَهُ فَكَيْفَ يَكُونُ خَالِقاً لِمَنْ لَمْ يَزَلْ مَعَهُ.


باطل است گفته کسی که پنداشته پیش از خدا یا به همراه او چیزی بوده، زیرا اگر چیزی دائما همراه خدا وجود داشته است دیگر خدا نمی‌تواند خالق او بوده باشد زیرا او همیشه همراه خدا بوده و چگونه ممكن است خداوند خالق چیزی باشد كه به طور ازلی و پيوسته با او وجود داشته است؟!


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۷۰، حدیث ۲، چاپ منشورات الفجر



التوحید، تالیف شیخ صدوق، صفحه ۱۸۶-۱۸۷، حدیث ۲، چاپ دار المعرفة



پی نوشت: فلاسفه بر خلاف کلام پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم به پیروی از فلاسفه یونان مانند افلاطون و ارسطو معتقد به قدم عالم هستند.




ابیات شیخ یوسف بحرانی قدس سره در رد ادعای واهی شافعی


شافعی اشعاری دارد که در مشهورترین مصراع آن می‌گوید: اگر محبت اهل بیت رفض هست، شاهد باشید که من رافضی هستم». شیخ یوسف بحرانی در پاسخ به ادعاهای او چنین می‌سراید:


كذبت في دعواك يا شافعي / فلعنة الله على الكاذب

بل حب أشياخك في جانب / وبغض أهل البيت في جانب

عبدتم الجبت وطاغوته / دون الاله الواحد الواجب

فالشرع والتوحيد في معزل / عن معشر النصاب يا ناصبي

قدمتم العجل مع السامري / على الأمير ابن أبي طالب

محصتم بالود أعداءه / من جالب الحرب ومن غاصب

وتدعون الحب ما هكذا / فعل اللبيب الحازم الصائب

قد قرروا في الحب شرطاً له / أن تبغض المبغض للصاحب

وأنتم قررتم ضابطاً / لتدفعوا العيب عن الغائب

بأننا نسكت عما جرى / من الخلاف السابق الذاهب

ونحمل الكل عن محمل / الخير لنحظى برضا الواهب

تباً لعقل عن طريق الهدى / أصبح في تيه الهوى عازب


ترجمه ابیات:

ای شافعی ادعایی دروغین نمودی، خدا دروغگو را لعنت کند!

[نه مهر خاندان پیامبر] بلکه مهر پیشوایانت در گوشه‌ای از دلت خانه کرده و کینه خاندان پیامبر در گوشه‌ای دیگر

شما جبت و طاغوت را به جای خداوند یکتای واجب الوجود پرستیدید

ای ناصبی! شرع و توحید [که ادعا داری در دل توست] از جماعت ناصبیان بر کنار و به دور است

شما گوساله و سامری را بر آن سالار که پور ابو طالب است مقدم داشتید

به آنان که بر ضد او جنگ به راه انداختند و حقش را غصب کردند، خالصانه مهر ورزیدید

آنگاه ادعای محبت او را دارید؟! [هرگز!] این شیوه خردمند صاحب تدبیر و رای نیست

برای محبت شرطی گذاشته‌اند و آن این که دشمنانِ محبوب را دشمن بداری

گواه این ادعای من، آیه لاتجد قوما.» (المجادلة/ ۲۲) است که چه والا آیت و دلیلی روشن است

شاهد دیگرم کلمه توحید (لا اله الا الله) است اگر به شیوه حق تفسیر شود [یعنی کلمه لا اله الا الله توحید خدا را مشروط به نفی خدایان دروغین می‌کند، ولایت و برائت هم باید توام باشد]

اما شما قاعده‌ای برساختید تا بر معایب پیشینیانتان سرپوش بگذارید

گفتید ما در باره اختلافات گذشته سکوت اختیار می‌کنیم

و رفتارهای هر دو طرف را حمل بر صحت می‌کنیم تا خدا از ما خشنود باشد

نفرین بر خِرَدی که اینچنین از راه هدایت برکنار، و در بیابان هوس سرگردان شد


الکشکول المسمی انیس المسافر و جلیس الحاضر، تالیف شیخ یوسف بحرانی، جلد ۲، صفحه ۸۴۷-۸۴۸، چاپ المکتبة الحیدریة



پی نوشت: آیه ۲۲ سوره مبارکه مجادله: لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آن‌ها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دل‌هایشان [نور] ایمان نگاشته و به روح [قدسی] خود آن‌ها را موید و منصور گردانیده و آن‌ها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعمند، خدا از آن‌ها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا [ای اهل ایمان] بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند.)


پی نوشت ۲: بدیهی است که شافعی با سرودن این اشعار هدفی جز فریب و جذب شیعیان نداشته چنانچه اهل سنت عمری برای جذب و هضم اقلیت‌ها من جمله شیعیان، برنامه‌ها داشتند (ت چماق و هویج)، در روایات رسیده از ناحیه مقدسه اهل بیت علیهم السلام آمده که حب و ولایت ایشان با دشمنانشان قابل جمع نیست چنانچه مولا امیر المومنین علیه السلام فرمودند: محبت ما و دشمنان ما در قلب یک انسان جمع نمی‌شود؛ به درستی که خداوند برای یک شخص دو دل در باطن او قرار نداده که با یک دل دوست داشته باشد و با قلب دیگر دشمن داشته باشد (تفسیر القمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، صفحه ۱۷۱-۱۷۲، چاپ موسسه دار الکتاب)» و یا امام صادق علیه السلام فرمودند: دروغ می‌گوید هر كس كه ادعا می‌كند دوستدار ماست ولی از دشمن ما بیزاری نمی جوید. (مستطرفات السرائر، تالیف ابن ادریس حلی، صفحه ۲۶۶، چاپ مکتبة الروضة الحیدریة)» و از این دست روایات به قدری فراوان است که بی‌انصافی است آنان را متواتر ندانیم.


پی نوشت ۳: برای مشاهده تعدادی از این روایات کلیک کنید



زیدیه بدتر از ناصبی


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


٣١٤- الحسين بن محمد الأشعري، عن علي بن محمد بن سعيد، عن محمد بن سالم بن أبي سلمة، عن محمد بن سعيد بن غزوان قال: حدثني عبد الله بن المغيرة قال: قلت لأبي الحسن عليه السلام: إن لي جارين أحدهما ناصب والآخر زيدي ولا بد من معاشرتهما فمن أعاشر فقال: هما سيان، من كذب بآية من كتاب الله فقد نبذ الاسلام وراء ظهره وهو المكذب بجميع القرآن والأنبياء والمرسلين، قال: ثم قال: إن هذا نصب لك وهذا ايدي نصب لنا.


عبد الله بن مغیره گفت: به حضرت ابو الحسن (امام کاظم) عليه السلام عرض کردم: من دو همسایه دارم یکی ناصبی و دیگری زیدی و من ناگزیرم با آنها رفت و آمد داشته باشم. با کدام یک آمد و شد کنم؟ امام کاظم عليه السلام فرمودند: هر دو بد هستند، هر که آیه‌ای از کتاب خدا را تکذیب کند اسلام را پشت سر خویش رها کرده است و همه قرآن و انبیا و پیامبران را تکذیب نموده. امام کاظم علیه السلام سپس فرمود: این یکی ناصبی دشمن توست و آن زیدی دشمن ما.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۸، صفحه ۱۲۸، حدیث ۳۱۴، چاپ منشورات الفجر بیروت




عاقبت دوستی با دشمنان خدا


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اَلْمُتَوَكِّلُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلسَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنِ اَلرِّضَا عليه السلام أَنَّهُ قَالَ : مَنْ وَالَى أَعْدَاءَ اَللَّهِ فَقَدْ عَادَى أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ وَ مَنْ عَادَى أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ فَقَدْ عَادَى اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ حَقٌّ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُدْخِلَهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ .


امام رضا علیه السلام فرمودند: کسی که با دشمنان خدا دوستی کند، با دوستان خدا دشمنی کرده است؛ و کسی که با دوستان خداوند دشمن باشد، نسبت به خداوند دشمن است و بر خداوند لازم است که او را داخل در آتش جهنم کند.


مصنفات الشیخ الصدوق، صفات الشیعة، حديث ۱۱، چاپ مکتبة پارسا



و همچنین شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:


وقال الصادق عليه السلام: صديق عدو علي عليه السلام عدو علي عليه السلام.


امام صادق علیه السلام فرمودند: دوستدار دشمن حضرت علی علیه السلام، خود از دشمنان آن حضرت است.


الاختصاص، تالیف شيخ مفيد، صفحه ۲۵۲، چاپ موسسه النشر الاسلامی



همچنین در حدیثی دیگر، عبد الواحد آمدی رضوان الله علیه روایت کرده است که امیر المومنین علیه السلام فرمودند:


ایّاکَ ان تُحِبَّ اَعداءِ اللّهِ او تُصْفِیَ وُدَّک لِغَیْرَ اَولیاءِ اللّه فاِنّ مَنْ احبَّ قوما حُشِرَ مَعَهُمْ.


مبادا دشمنان خدا را دوست بداری یا دوستی خودت را برای غیر دوستان خدا بذل کنی؛ چرا که هر کس طایفه‌ای را دوست بدارد با آن‌ها در قیامت محشور می‌شود.


غرر الحکم و درر الکلم، تالیف عبد الواحد آمدی، صفحه ۸۷، حدیث ۲۰۴۸، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات



‍ جمع نشدن محبت اهل بیت علیهم السلام و دشمنانشان


علی بن ابراهیم قمی رضوان الله علیه مفسر و عالم بزرگ شیعه در تفسیر آیه چهارم سوره احزاب: ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه» (خداوند در درون هیچ شخصی دو قلب قرار ننهاده است.) روایت کرده است:


وفي رواية أبي الجارود عن ابي جعفر (عليه السلام) فيقوله: " ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه " قال علي بن أبي طالب (عليه السلام): لا يجتمع حبنا وحب عدونا فيجوف إنسان ان الله لم يجعل لرجل من قلبين في جوفه فيحب هذا ويبغض هذا فاما محبنا فيخلص الحب لنا كما يخلص الذهب بالنار لا كدر فيه فمن أراد أن يعلم حبنا فليمتحن قلبه فان شاركه في حبنا حب عدونا فليس منا ولسنا منه والله عدوهم وجبرئيل وميكائيل والله عدو للكافرين.


امام باقر علیه السلام از جدشان امیر المومنین صلوات الله علیه نقل کرده است که در مورد این آیه فرمودند: محبت ما و دشمنان ما در قلب یک انسان جمع نمی‌شود؛ به درستی که خداوند برای یک شخص دو دل در باطن او قرار نداده که با یک دل دوست داشته باشد و با قلب دیگر دشمن داشته باشد، پس دوست ما، محبتش نسبت به ما خالص است؛ همان طور که طلا به وسیله آتش خالص و ناب می‌شود. پس اگر کسی خواست بداند [محب ما است] قلبش را امتحان کند، که اگر در محبت ما دوستی دشمنان ما نیز است؛ در این صورت ما از او نیستیم و او نیز از ما نیست و خداوند و جبرئیل و میکائیل با او دشمن هستند و خدا دشمن کافران است.


تفسیر القمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، صفحه ۱۷۱-۱۷۲، چاپ موسسه دار الکتاب




قابل توجه آن‌هایی که می‌گویند سایر مذاهب که محبت دشمنان اهل بیت علیهم السلام را دارند، محب اهل بیتند!!!






بزرگ‌ترین فتنه از بدترین فرقه منتسب به اسلام (اصحاب رای و قیاس)


میرزای نوری رضوان الله علیه می‌نویسد:


 [ ٢١٢٧٤ ] ١٠ ـ أبو الفتوح الكراجكي في كنز الفوائد : عن رسول الله صلى الله عليه وآله ، قال : ستفترق أمتي على بضع وسبعين فرقة ، أعظمها فتنة على أمتي ، قوم يقيسون الأمور برأيهم ، فيحرمون الحلال ويحللون الحرام ».


ابو الفتوح کراجکی رضوان الله علیه در کتاب کنز الفوائد روایت کرده است که حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: به زودی امت من به هفتاد و چند فرقه تقسیم می‌شود، که بزرگ‌ترین فتنه بر امت من از جانب قومی است که مسائل را با رای و نظر خود قیاس می‌کنند؛ پس حرام خدا را حلال و حرام خدا را حلال می‌کنند».


مستدرک الوسائل، تالیف میرزای نوری، جلد ۱۷، صفحه ۲۵۷، حدیث ۲۱۲۷۴، چاپ موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث




سنت هزار پیغمبر در امیر المومنین علیه السلام


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


٤- أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان، عن موسى بن بكر، عن الفضيل بن يسار قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إن في علي عليه السلام سنة ألف نبي من الأنبياء وإن العلم الذي نزل مع آدم عليه السلام لم يرفع، وما مات عالم فذهب علمه، والعلم يتوارث.


امام صادق علیه السلام فرمودند: در علی علیه السلام سنت هزار پیغمبر بود و علمی که با آدم علیه السلام فرود آمد بالا نرفت و عالمی نمیرد که علمش از میان برود و علم به ارث منتقل می‌شود.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۲۲۲، حدیث ۴، چاپ دار کتب الاسلامیة




پنج حدیث تبری و تولی (۱)


۱- منظور از فلق در قرآن چیست؟


خداوند در سوره فلق می‌فرمایند:


قل اعوذ بربّ الفلق


اما فلق چیست؟


علامه مجلسی رضوان الله علیه در کتاب عین الحیات آورده است که از امام صادق علیه السلام روایت شده است:


فلق، چاهی است در جهنم، که اهل جهنم از شدت حرارت آن استعاذه می‌نمایند و از خدا طلب می‌نمایند که نفسی بکشند. چون نفس کشید، جمیع جهنم را سوزانید. در آن چاه صندوقی از آتش است، که اهل آن چاه از حرارت آن صندوق استعاذه می‌نمایند؛ و آن تابوتی است که در آن تابوت، شش کس از پیشینیان و شش کس از پسینیان جا دارند. اما شش نفر اول: پسر آدم است (قابیل) که برادر خود را کشت؛ نمرود که ابراهیم (علیه السلام) را در آتش انداخت؛ فرعون و سامری که گوساله پرستی را در دین خود رواج داد؛ آن کسی (یعنی یهودا) که یهود را پس از پیغمبرشان گمراه کرد؛ و آن کسی (یعنی پولس) که نصاری را بعد از پیغمبرشان گمراه کرد و اما آن شش نفر آخر: ابو بکر، عمر، عثمان، معاویه، سرکرده خوارج نهروان و ابن ملجم.


عین الحیات، تالیف علامه مجلسی، جلد ۲، صفحه ۶۶-۶۷، انتشارات انوار الهدی



۲- دستور امام صادق علیه السلام به سب و برائت از ابو بکر و عمر


شیخ کشی رحمت الله علیه روایت کرده است:


٣٦٣- نصر بن صباح ، قال : حدثني اسحاق بن محمد البصري ، قال : حدثني محمد بن جمهور العمي ، قال : حدثنا موسى بن بشار الوشّاء ، عن داود بن النعمان ، قال : دخل الكميت فأنشده ، وذكر نحوه ثم قال في آخره : ان الله عز وجل‌ يحب معالي الامور ويكره سفسافها. فقال الكميت : يا سيدي أسألك عن مسألة وكان متّكئا فاستوى جالسا وكسر في صدره وسادة ثم قال : سل ، فقال : أسألك عن الرجلين فقال : يا كميت بن زيد ما أهريق في الإسلام محجمة من دم ، ولا اكتسب مال من غير حله ، ولا نكح فرج حرام الا وذلك في أعناقهما الى يوم يقوم قائمنا ، ونحن معاشر بني هاشم نأمر‌ كبارنا بسبهما والبراءة منهما.


داود بن نعمان گفت: كمیت خدمت امام صادق صلوات الله علیه رسید و شعرى سرود؛ امام شعر او را تصحيح نمود. آنگاه فرمودند: خداوند كارهای عالی را دوست دارد و از چیزهاى نامرغوب و بد خوشش نمی‌آيد. كمیت عرض كرد: آقا اجازه می‌دهید سوالی بکنم؟! امام صلوات الله علیه تكیه كرده بودند، راست نشست و سينه‌ی خود را بر بالشی تكیه داد فرمود: سوال كن. عرض کرد: درباره‌ی آن دو نفر (ابو بکر و عمر لعنهما الله) چه می‌گویید؟ فرمود: ای کمیت! اگر به اندازه‌ی يک حجامت خون در اسلام ریخته شود يا مالى از راه حرام به دست آید و يا و شویى حرامى انجام شود؛ گناه آن به گردن آن دو نفر است تا روز قیامت تا قائم (عجل الله تعالی فرجه) ما قیام كند. ما بنى هاشم بزرگ و كوچک خود را به سب و برائت از آن دو نفر دستور می‌دهيم.


اختیار معرفة الرجال المعروف بـ رجال الکشی، صفحه ۱۸۰، حدیث ۳۶۳، چاپ موسسه النشر الاسلامی



۳- لعن جلی و صریح مولا امیر المومنین علیه السلام بر عمر بن الخطاب به علت تحریم متعه


و قول أمير المؤمنين عليه السلام : لعن الله ابن الخطاب فلولاه ما زنى إلا شقي أو شقية لانه كان يكون للمسلمين غناء في المتعة عن ال » ثم تلا : ومن الناس من يعجبك قوله في الحيوة الدنيا ويشهد الله على ما في قلبه وهو ألد الخصام وإذا تولى سعى في الارض ليفسد فيهاويهلك الحرث والنسل والله لا يحب الفساد » .


حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند: خدا پسر خطاب را لعنت کند، اگر او نبود هیچکس مرتکب نمی‌شد، مگر مرد و زن شقی، چون مسلمانان به واسطه متعه، نیازی به نداشتند. سپس این آیات را خواند: و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مایه اعجاب تو می‌شود، و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می‌گیرند. [این در حالی است که] آنان، سرسخت‌ترین دشمنان [حق] هستند. و هنگامی که ولایت و سلطه پیدا کنند با تمام قدرت درگسترش فساد در زمین می‌کوشند و مال و جان مردم را از بین می‌برند درحالی که خدا فساد را دوست نمی‌دارد.


بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، جلد ‏۵۳، صفحه ۲۲، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات



علامه مجلسی رضوان الله علیه در کتاب دیگر خود معروف به کتاب رجعت حدیث معروف و طولانی مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام درمورد وقایع ظهور و رجعت و بدعت‌های ابو بکر و عمر را معتبر دانسته و می‌نویسد:


شیخ معتمد حسن بن سلیمان در کتاب منتخب البصائر روایت کرده به سند معتبر از مفضل بن عمر.


کتاب رجعت، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۱۲۹، چاپ انتشارات دلیل ما



۴- منکر وصایت و خلافت بلافصل امیر المومنین علیه السلام ملعون است !!!


رسول خدا صلی الله علیه و آله در فرازی از خطبه غدیر فرمودند: هر کس با علی (علیه السلام) مخالفت کند (در امر خلافت و ولایت) ملعون است.


بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی رضوان الله علیه، جلد ۳۷، صفحه ۲۰۷، چاپ دار احیاء التراث العربی



۵- حقیقت وحدت و تفرقه و سنت و بدعت در کلام امیر المومنین علیه السلام


جناب شیخ احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است:


روى يحيى بن عبد الله بن الحسن عن أبيه عبد الله بن الحسن قال : كان أمير المؤمنين عليه‌السلام يخطب بالبصرة بعد دخوله بأيام فقام إليه رجل فقال : يا أمير المؤمنين أخبرني من أهل الجماعة ومن أهلالفرقة ومن أهل البدعة ومن أهل السنة؟ فقال ويحك أما إذا سألتني فافهم عني ولا عليك أن تسأل عنها أحدا بعدي أما أهل الجماعة فأنا ومن تبعني وإن قلوا وذلك الحق عن أمر الله تعالى وعن أمر رسوله. وأهل الفرقة المخالفون لي ولمن اتبعني وإن كثروا. وأما أهل السنة فالمتمسكون بما سنه الله لهم ورسوله وإن قلوا. وأما أهل البدعة فالمخالفون لأمر الله ولكتابه ولرسوله العاملون برأيهم وأهوائهم وإن كثروا وقد مضى منهم الفوج الأول وبقيت أفواج وعلى الله قبضها واستيصالها عن جدد الأرض.


یحیی بن عبد الله بن حسن از پدرش عبد الله بن حسن و او از حضرت امیر المومنین علیه السلام نقل نموده که آن حضرت چند روز پس از ورود به بصره خطبه‌ای ایراد فرمودند. در این میان مردی برخاسته و پرسید: ای امیر المومنین، بفرمایید که اهل وحدت و اهل تفرقه چه کسانی‌اند؟ همین طور اهل بدعت و اهل سنت کیستند؟ امیر المومنین علیه السلام فرمودند: وای بر تو، حالا که پرسیدی پس با دقت به جوابش گوش کن که پس از من نیاز نباشد دوباره از کسی بپرسی. اهل وحدت من و پیروان من هستند هرچند در تعداد اندک باشند، و این همان حقی است که مطابق با امر خدا و رسولش صلی الله علیه و آله می‌باشد. و اهل تفرقه، مخالفان با من و پیروانم می‌باشند هرچند تعدادشان بسیار باشد. و اهل سنت افرادی هستند که دست تمسک به سنن خدا و پیامبر زده‌اند؛ هرچند تعدادشان اندک باشد. و اهل بدعت مخالفان اوامر خداوند و قرآن و پیامبر، و اهل رأی و هوا و هوس خویش هستند. هرچند تعدادشان بسیار باشد. و از این گروه جمعی درگذشته‌اند، و تعدادی نیز زنده‌اند، که نابودی و محو آنان از روی زمین بر عهده‌ی خود خداوند است.


الاحتجاج، تالیف شیخ طبرسی رضوان الله علیه، جلد ۱، صفحه ۲۲۳، چاپ منشورات الشریف الرضی



پی نوشت: طبق این حدیث شریف، اهل سنت واقعی شیعیان هستند و وحدت تنها میان شیعیان قابل انجام است؛ و مخالفین ولایت امیر المومنین علیه السلام تفرقه‌انداز واقعی و اهل بدعت هستند.








امیر المومنین علیه السلام قرآن مهجور


ثقة الاسلام کلینی قدس سره روایت کرده است که امیر المومنین علیه السلام در قسمتی از خطبه خود مشهور به خطبه وسیله که هفت روز پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله ایراد نمودند، فرموده است:


فَأَنَا الذِّكْرُ الَّذِي عَنْهُ ضَلَّ، وَ السَّبِيلُ الَّذِي عَنْهُ مَالَ، وَ الْإِيمَانُ الَّذِي بِهِ كَفَرَ، وَ الْقُرْآنُ الَّذِي إِيَّاهُ هَجَرَ، وَ الدِّينُ الَّذِي بِهِ كَذَّبَ.»


من همان ذکرم که از آن گمراه شدند؛ و راهی هستم که از آن منحرف شدند؛ و ایمانی هستم که به آن کافر گردیدند؛ و قرآنی هستم که مهجور و متروک ماند؛ و دینی هستم که مورد تکذیب واقع شد.»


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۸، صفحه ۲۸، چاپ دار کتب الاسلامیة



پی نوشت: وَ قٰالَ الرَّسُولُ يٰا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (در روز قیامت، پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله به محضر خدای تعالی از امت اسلام شکایت می‌کنند که: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند. سوره فرقان، آیه ۳۰)



نماز خواندن ناصبی با کردنش فرقی ندارد!!!


علامه کبیر مقدس اردبیلی رضوان الله علیه می‌نویسد:


امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق سلام الله علیه فرمودند: لایبالی الناصب صلی ام زنی؛ یعنی میان نماز گزاردن و کردن ناصبی هیچ فرقی نیست. خواه به این مشغول باشد و خواه به آن اشتغال نماید. پس بهتر آن است که مخالفان اهل بیت سلام الله علیهم تصدیع نکشند و رنج بیهوده در نماز گزاردن و روزه گرفتن نبرند.


حدیقة الشیعة، تالیف مقدس اردبیلی، جلد ۱، صفحه ۴۳۰، چاپ انتشارات انصاریان



پی نوشت: دلیل روایت هم این است که نواصب به دلیل دشمنی و انکار حق اهل بیت علیهم السلام که خلفای حقیقی رسول خدایند محکوم به اسفل السافلین هستند ولو اگر عابدترین افراد دنیا باشند.



مناظره کوتاه امام رضا علیه السلام با ابن رامین در اثبات تعیین جانشین توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله


ابن شهر آشوب رضوان الله علیه روایت کرده است:


وقال أبو الحسن الرفا لابن رامين الفقيه : لما خرج النبي من المدينة ما استخلف عليها أحدا؟ قال : بلى استخلف عليا ، قال : وكيف لم يقل لاهل المدينة اختاروا فإنكم لا تجتمعون على الضلال! قال : خاف عليهم الخلف والفتنة ، قال : فلو وقع بينهم فساد لاصلحه عند عودته ، قال : هذا أوثق ، قال : فاستخلف أحدا بعد موته؟ قال : لا ، قال : فموته أعظم من سفره ، فكيف أمن على الامة بعد موته ما خافه في سفره وهو حي عليهم؟ فقطعه.


امام رضا علیه السلام به ابن رامین (فقیه مخالفین) فرمودند: آن وقت که پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟» ابن رامین گفت: چرا، علی (علیه السلام) را جای خود گذاشت.» امام رضا علیه السلام فرمودند: پس چرا به اهل مدینه نفرمود خودتان کسی را انتخاب کنید، چون انتخاب شما خطا نمی‌شود؟»  ابن رامین گفت: چون پیامبر (صلی الله علیه و آله) نگران بود اختلاف و درگیری در میان مردم بیفتد.» امام رضا علیه السلام فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ می‌داد، هنگامی که از مسافرت به مدینه بر می‌گشت آن را اصلاح می‌نمود.» ابن رامین گفت: البته عمل آن حضرت که خود جانشین تعیین فرمود، با محکم‌کاری مناسب‌تر و منطقی‌تر بود.» امام رضا علیه السلام فرمودند: بنابراین برای پس از مرگ خود نیز حتما کسی را جای خود قرار داده است.» ابن رامین گفت:: نه!» امام رضا علیه السلام فرمودند: آیا مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله از مسافرتش مهم‌تر نبود؟ سفر دنیا کوتاه است و سفر مرگ طولانی و ابدی؛ پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف امت خاطرجمع بود - جانشین تعیین نکرد - اما در مسافرت چند روزه دنیا خاطر جمع نبود - جانشین تعیین کرد - با این که خود آن حضرت زنده بود و می‌توانست اختلافات را اصلاح نماید؟» ابن رامین در مقابل سخنان منطقی امام رضا علیه السلام نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد.


مناقب آل ابی طالب، تالیف ابن شهر آشوب، جلد ۱، صفحه ۳۱۸، چاپ دار الاضواء




جسارت زشت عایشه به حضرت فاطمه و ام المومنين خدیجه سلام الله علیهما و عصبانیت و پاسخ کوبنده حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله به او


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


١١۶- حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمد بن خالد قال: حدثني أبو علي الواسطي، عن عبد الله بن عصمة، عن يحيى بن عبد الله، عن عمرو بن أبي المقدام، عن أبيه، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: دخل رسول الله صلى الله عليه وآله منزله فإذا عائشة مقبلة على فاطمة تصايحها وهي تقول: والله يا بنت خديجة ما ترين إلا أن لامك علينا فضلا  وأي فضل كان لها علينا ما هي إلا كبعضنا، فسمع مقالتها فاطمة فلما رأت فاطمة رسول الله صلى الله عليه وآله بكت فقال لها: ما يبكيك يا بنت محمد؟ قالت: ذكرت أمي فتنقصتها فبكيت، فغضب رسول الله صلى الله عليه وآله ثم قال: مه يا حميرا فإن الله تبارك وتعالى بارك في الولود الودود وإن خديجة رحمها الله ولدت مني طاهرا وهو عبد الله وهو المطهر، وولدت مني القاسم وفاطمة ورقية وأم كلثوم وزينب وأنت ممن أعقم الله رحمه فلم تلدي شيئا.


امام صادق علیه السلام فرمودند: ️رسول خدا صلی الله عليه و آله به خانه خود وارد شد و ديد عايشه‏ به روى حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها فرياد می‌كشد و می‌گويد: ای دختر خدیجه! به خدا قسم‏ تو چنين می‌پندارى كه مادرت را بر ما برتر بود؟ چه برترى بر ما داشت جز اينكه او هم مانند يكى از ما بود؟! حضرت فاطمه سلام الله عليها كه اين سخنان مى‏‌شنيد چون‏ چشمش به رسول خدا صلی الله عليه و آله افتاد گریه كرد؛ رسول خدا صلی الله عليه و آله به فاطمه سلام الله عليها فرمود: اى دختر محمد چرا گریه می‌كنى؟ فرمود: عایشه نام مادرم را برد و به او اهانت کرد و من به همین دلیل گريه می‌كنم. حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله غضبناک شد و به عايشه خطاب كرد و فرمود: اى حميراء! خداوند متعال، زن پرمحبت و صاحب فرزند را خجسته و مبارک گردانيده است. و خديجه كه خدايش رحمت كند از من فرزندانى آورد يكى طاهر كه نام ديگرش عبد الله بود و مطهر و فرزندان ديگرش از من قاسم بود و فاطمه و رقيه و ام كلثوم و زينب. ️ولی تو از جمله كسانى هستى كه خداوند تو را شامل رحمتش قرار نداده و عقيم قرار داده است و فرزندى نياورده‏‌اى.


الخصال، تالیف شیخ صدوق، جلد ۲، صفحه ۴۰۴-۴۰۵، حدیث ۱۱۶، چاپ موسسه النشر الاسلامی



علامه مجلسی رضوان الله علیه تصریح کرده است که سند روایت معتبر است.


در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که: روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله داخل شد دید که عایشه بر روی حضرت فاطمه علیها السلام فریاد می کند و می‌گوید: ای دختر خدیجه! تو را گمان این است که مادر تو را بر ما فضیلتی بوده است او را چه زیادتی بر ما هست؟! نبود مگر مانند یکی از ماها. پس چون فاطمه آن حضرت را دید گریست، حضرت فرمود که: چه چیز تو را به گریه آورده است ای دختر محمد؟ فاطمه علیها السلام گفت که: عایشه نام مادر مرا برد و او را به نقص و کمی مرتبه نسبت داد. پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله در خشم شد و گفت: بس کن ای حمیرا که خدا برکت می‌دهد زنی را که بسیار شوهر را دوست دارد و بسیار فرزند آورد و خدیجه خدا او را رحمت کند، از من طاهر مطهر را به هم رسانید که او عبد الله بود و قاسم را آورد و فاطمه و رقیه و زینب و ام کلثوم از او بهم رسیدند و خدا رحم تو را عقیم کرده است که هیچ فرزند از تو بهم نمی‌رسد.


حیاة القلوب، تالیف علامه مجلسی، جلد ۳، صفحه ۲۱۷-۲۱۸، چاپ انتشارات سرور



عایشه کسی است که جز آزار پیامبر و توهین به خانواده ایشان کاری نداشته است.


قضاوت با شما


السلام علیک یا ام المومنین خدیجه الکبری سلام الله علیها




ائمه علیهم السلام همان صادقین مورد اشاره قرآن هستند


شیخ محمد بن حسن صفار قمی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۲- وعنه عن معلى بن محمد عن الحسن عن احمد بن محمد قال سئلت الرضا عليه السلام عن قول الله تعالى يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله وكونوا مع الصادقين». قال الصادقون الائمة الصديقون بطاعتهم.


احمد بن محمد گوید: از حضرت امام رضا علیه السلام درباره تفسیر آیه ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا پروا کنید و با صادقین باشید» (سوره توبه / آیه ۱۱۹) پرسیدم. آن حضرت فرمودند: منظور از صادقین ائمه صلوات الله علیهم هستند که گفتارشان با عمل آن‌ها در فرمانبرداری خدا برابر است.


بصائر الدرجات، تالیف محمد بن حسن صفار، بخش ۱، باب ۱۴، حدیث ۲، صفحه ۶۲، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات




برائت علنی حضرت ابی ذر غفاری قدس سره و شیعه شدن بسیاری از مردم شام به خاطر وی


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


ارباب سیر معتمده نقل کرده‌اند که: ابی ذر در زمان عمر به ولایت شام رفت و در آنجا بود تا زمان خلافت عثمان، و چون قبایح اعمال عثمان به سمع او رسید خصوصا قصه اهانت و ضرب عمار، زبان طعن و مذمت بر عثمان بگشاد و عثمان را آشکار لعن می‌فرمود و قبایح اعمال او را بیان می‌نمود، و چون از معاویه اعمال شنیعه مشاهده می‌کرد او را توبیخ و سرزنش می‌نمود و مردم را به ولایت خلیفه به حق حضرت امیر المومنین علیه السلام ترغیب می‌فرمود و مناقب آن حضرت را بر اهل شام می‌شمرد و بسیاری از ایشان را به تشیع مایل گردانید، و چنین مشهور است شیعیانی که در شام و جبل عامل اکنون هستند به برکت ابی ذر است.


حیاة القلوب، تالیف علامه مجلسی، جلد ۴، صفحه ۱۶۹۸، چاپ انتشارات سرور



حضرت ابی ذر غفاری اسوه شیعیان در تبری و تولی و ترویج مناقب اهل بیت علیهم السلام و رسوا کردن دشمنانشان است.



جایگاه امام حسن مجتبی علیه السلام و دوستدارانش در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله


مرحوم حافظ رجب برسی روایت کرده است:


و من ذلك ما رواه حذيفة بن اليمان قال: رأيت رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) آخذ بيد الحسن بن علي و هو يقول: أيّها الناس هذا ابن علي فاعرفوه، فو الذي نفس محمد بيده إنّه لفي الجنّة و محبّه في الجنّة، و محبّ محبيه في الجنّة .


حذیفه بن یمان رضوان الله علیه گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم که دست امام حسن مجتبی علیه السلام را گرفته بود و می‌فرمود: ای مردم، این فرزند علی بن ابی طالب علیهما السلام است، او را بشناسید، سوگند به آن کسی که جان محمد در قبضه قدرت اوست، او در بهشت است، دوستان او و دوستان دوستانش نیز در بهشت خواهند بود.


مشارق انوار الیقین، تالیف حافظ رجب برسی، صفحه ۵۳، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات



بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی رضوان الله علیه، جلد ۲۷، صفحه ۱۳۶، حدیث ۱۳۴، چاپ دار احیاء التراث العربی




برائت علنی حضرت ابی ذر غفاری قدس سره و شیعه شدن بسیاری از مردم شام به خاطر وی


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


ارباب سیر معتمده نقل کرده‌اند که: ابی ذر در زمان عمر به ولایت شام رفت و در آنجا بود تا زمان خلافت عثمان، و چون قبایح اعمال عثمان به سمع او رسید خصوصا قصه اهانت و ضرب عمار، زبان طعن و مذمت بر عثمان بگشاد و عثمان را آشکار لعن می‌فرمود و قبایح اعمال او را بیان می‌نمود، و چون از معاویه اعمال شنیعه مشاهده می‌کرد او را توبیخ و سرزنش می‌نمود و مردم را به ولایت خلیفه به حق حضرت امیر المومنین علیه السلام ترغیب می‌فرمود و مناقب آن حضرت را بر اهل شام می‌شمرد و بسیاری از ایشان را به تشیع مایل گردانید، و چنین مشهور است شیعیانی که در شام و جبل عامل اکنون هستند به برکت ابی ذر است.


حیاة القلوب، تالیف علامه مجلسی، جلد ۴، صفحه ۱۶۹۸، چاپ انتشارات سرور



حضرت ابی ذر غفاری اسوه شیعیان در تبری و تولی و ترویج مناقب اهل بیت علیهم السلام و رسوا کردن دشمنانشان است.



فریاد جبرئیل علیه السلام در هنگام ضربت خوردن امیر المومنین علیه السلام


ابو الحسن بکری رحمه الله روایت کرده است:


ونادى جبرئيل عليه السلام بين السماء والارض بصوت يسمعه كل مستيقظ : تهدمت والله أركان الهدى ، وانطمست والله نجوم السماء و أعلام التقى ، وانفصمت والله العروة والوثقى ، قتل ابن عم محمد المصطفى ، قتل الوصي المجتبى ، قتل علي المرتضى ، قتل والله سيد الاوصياء ، قتله أشقى الاشقياء ».


جبرئیل علیه السلام در هنگام ضربت خوردن حضرت امیر المومنین علیه السلام در میان زمین و آسمان فریادی کرد که هر شخص بیداری شنید و فرمود: به خدا سوگند ستون‌های هدایت در هم شکست و نشانه‌های تقوا محو شد و ریسمان محکمی که میان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید و پسر عموی مصطفی صلی الله علیه و آله کشته شد؛ علی مرتضی به شهادت رسید و بدبخت‌ترین اشقیاء وصی برگزیده و سرور اوصیاء را شهید نمود.


مقتل امیر المومنین علیه السلام، تالیف ابو الحسن بکری، نسخه خطی



بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی رضوان الله علیه، جلد ۴۲، صفحه ۲۸۲، چاپ دار احیاء التراث العربی



آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها